کلمه جو
صفحه اصلی

falsify


معنی : ساختن، تحریف کردن، دست بردن در، باطل ساختن، تزویر کردن
معانی دیگر : دروغگویی کردن، دروغپردازی کردن، (سند یا متن و غیره را) دستکاری کردن، مخدوش کردن، جعل کردن، دغلکاری کردن، وانمود سازی کردن، سندسازی کردن، کذب چیزی را نشان دادن، دروغ نمایی کردن، خطانمایی کردن، (در ساختن یا پرداختن چیزی) تقلب کردن

انگلیسی به فارسی

تحریف کردن، دست بردن در، باطل ساختن، تزویر کردن


جعل کرد، دست بردن در، باطل ساختن، تحریف کردن، تزویر کردن، ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: falsifies, falsifying, falsified
(1) تعریف: to make, or alter so as to make, untrue or inaccurate.
مترادف: cook, doctor, fabricate
مشابه: alter, concoct, distort, fake, fudge

- He falsified the documents.
[ترجمه ترگمان] او اسناد جعلی را جعل کرده بود
[ترجمه گوگل] او مدارک را جعل کرد

(2) تعریف: to make a false representation of; misrepresent.
مترادف: distort, misrepresent
مشابه: fake
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: falsifiable (adj.), falsification (n.), falsifier (n.)
• : تعریف: to make untrue or inaccurate statements intentionally; lie.
مترادف: lie, prevaricate
مشابه: fib

• misrepresent, distort the truth; forge; defraud; lie; deceive
if someone falsifies information, they change it so that it is no longer true, in order to deceive people.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعریف کردن، تقلب کردن، جعل کردن، مخدوش کردن سند، تکذیب کردن، باطل کردن

مترادف و متضاد

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

دست بردن در (فعل)
falsify

باطل ساختن (فعل)
override, rescind, falsify

تزویر کردن (فعل)
falsify, fox

alter, misrepresent


Synonyms: adulterate, belie, change, color, con, contort, contradict, contravene, cook, counterfeit, deacon, deceive, deny, distort, doctor, dress up, embroider, equivocate, exaggerate, fake, fake it, fib, forge, four-flush, frame up, garble, gloss, lie, misquote, misstate, palter, pervert, phony up, prevaricate, promote, put on an act, salt, tamper with, traverse, trump up, twist, warp


جملات نمونه

He tried to falsify Ptolemy's theory.

او کوشید خطای نظریه‌ی بطلمیوس را نشان بدهد.


to falsify a passport

در پاسپورت دستکاری کردن


to falsify the truth

حقیقت را وارونه جلوه دادن


He falsified the accounts.

او حساب‌ها را دستکاری کرد.


to falsify their hopes

برای نشان دادن نابه‌جایی امیدهای آنان


1. to falsify a passport
در پاسپورت دستکاری کردن

2. to falsify a will
در وصیت نامه دست بردن

3. to falsify the truth
حقیقت را وارونه جلوه دادن

4. to falsify their hopes
برای نشان دادن نابجایی امیدهای آنان

5. he tried to falsify ptolemy's theory
او کوشید خطای نظریه ی بطلمیوس را نشان بدهد.

6. to falsify facts, issue, etc.
[ترجمه ترگمان]تحریف حقایق، مساله و غیره
[ترجمه گوگل]برای جعل حقایق، مسئله و غیره

7. The file was altered to falsify the evidence.
[ترجمه ترگمان]پرونده عوض شده بود تا مدارک رو دستکاری کنه
[ترجمه گوگل]این پرونده برای جعل شواهد تغییر یافت

8. They falsify or deny whatever doesn't suit their books.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر آنچه که برای کتاب های آن ها مناسب نیست، جعل یا تکذیب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها هر کدام از کتابهای آنها را جعل می کنند یا انکار می کنند

9. You don't look like a woman who would falsify a document to get a job, but you did.
[ترجمه ترگمان]تو شبیه زنی نیستی که یک مدرک را دستکاری کرده باشد تا کار پیدا کند، اما تو این کار را کردی
[ترجمه گوگل]شما به نظر نمی رسد یک زن که یک سند را جعل کند تا کار کند، اما شما انجام دادید

10. Sources say minors frequently falsify their age on maquila applications.
[ترجمه ترگمان]منابع می گویند که نوجوانان مکررا سن خود را در برنامه های maquila تحریف می کنند
[ترجمه گوگل]منابع می گویند که افراد سالخورده اغلب سنشان را در برنامه های مکیلا سوءاستفاده می کنند

11. The aim of science is to falsify theories and to replace them by better theories.
[ترجمه ترگمان]هدف علم تحریف تئوری ها و جایگزین کردن آن ها با نظریه های بهتر است
[ترجمه گوگل]هدف علم این است که نظریه ها را فریب دهد و آنها را با نظریه های بهتر جایگزین کند

12. All those who try to falsify history are bound to end up at criminals in history.
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که تلاش می کنند تاریخ را تحریف کنند موظف به پایان دادن به مجرم در تاریخ هستند
[ترجمه گوگل]همه کسانی که تلاش می کنند تاریخ را جعل کنند، مجبور به پایان دادن به جنایتکاران در تاریخ می شوند

13. Therefore, let them not falsify the divine Scriptures nor scandalize the simple ones in the community.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، به آن ها اجازه دهید کتاب مقدس را تحریف نکنند و نه موارد ساده را در جامعه ثبت کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین، اجازه دهید آنها کتاب مقدس الهی را جعل نکنند و اعمال ساده را در جامعه نادیده بگیرند

14. Hackers basically falsify credit card with the identity of purloin, use false proof to buy housing and medical treatment insurance to wait.
[ترجمه ترگمان]Hackers اساسا کارت اعتباری را با هویت of به دست می آورد، از مدارک اشتباه برای خرید بیمه درمانی و بیمه درمانی برای انتظار استفاده می کند
[ترجمه گوگل]هکرها اساسا کارت اعتباری را با هویت پورفین اشتباه می گیرند، برای خرید مسکن و بیمه درمانی پزشکی برای صبر کردن از اثبات دروغ استفاده می کنند

15. To alter or falsify ( accounts, for example ) for dishonest gain.
[ترجمه ترگمان]برای تغییر دادن یا تحریف (حساب، به عنوان مثال)برای سود نادرست
[ترجمه گوگل]برای تغییر یا جعل (حساب، به عنوان مثال) برای سود نادرست

16. She had to falsify the accounts so you wouldn't know about it.
[ترجمه ترگمان]اون مجبور بود حساب ها رو دستکاری کرده باشه تا تو از این موضوع خبر نداشته باشی
[ترجمه گوگل]او مجبور بود حساب ها را جعل کند، بنابراین شما نمی دانید در مورد آن

He falsified the details of his educational background.

او درباره‌ی جزئیات سابقه‌ی تحصیلی خود دروغ‌پردازی کرد.


Every time he was asked about the murder he falsified.

هربار که درباره‌ی آن قتل از او پرسش می‌شد، دروغ می‌گفت.


to falsify a will

در وصیت‌نامه دست بردن


They were producing falsified champagne.

آنها شامپاین تقلبی تولید می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

اظهار کذب

تکذیب کردن

fired for falsifying an expense report

در ریاضیات " رد کردن"

تمارض

تحریف کردن
Distort

کذبیدن.
کذباندن.

to prove or falsify
اثبات و یا ابطال چیزی


کلمات دیگر: