کلمه جو
صفحه اصلی

favourite


معنی : ندیمه، خاصگی، سوگلی، عزیز دردانه
معانی دیگر : کسی یاچیزی که طرف توجه باشد، شخص مقرب، همنشین

انگلیسی به فارسی

کسی یاچیزی که طرف توجه باشد ،شخص مقرب ،همنشین


مورد علاقه، سوگلی، خاصگی، عزیز دردانه، ندیمه، برگزیده، محبوب، مطلوب


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, adjective )
• : تعریف: a spelling of

• preferred, beloved, liked (alternate spelling for favorite)
your favourite thing of a particular type is the one that you like most.
the favourite in a competition is the person or animal that is expected to win it.

مترادف و متضاد

ندیمه (اسم)
abigail, maid of honor, favorite, confidante, favourite, maid of honour

خاصگی (اسم)
favorite, favourite, repository, confidant, minion

سوگلی (اسم)
favorite, favourite, fair-headed boy

عزیز دردانه (اسم)
favorite, favourite, minion

جملات نمونه

1. I tend to overuse certain favourite expressions.
[ترجمه ترگمان]من تمایل به استفاده بیش از حد از عبارات مورد علاقه دارم
[ترجمه گوگل]من تمایل به استفاده بیش از حد از عبارات مورد علاقه است

2. Hollywood's favourite actor was modest about his latest triumph.
[ترجمه ترگمان]بازیگر محبوب هالیوود در مورد آخرین پیروزی اش کم و کاست بود
[ترجمه گوگل]بازیگر مورد علاقه هالیوود در مورد آخرین پیروزی او کم نظیر بود

3. She is the favourite to strike gold in the 400 metres hurdles.
[ترجمه ترگمان]او مورد توجه قرار گرفتن طلا در ۴۰۰ متر با مانع است
[ترجمه گوگل]او علاقه مند به حمله به طلا در موانع 400 متر است

4. History is my favourite subject at school.
[ترجمه Sara] تاریخ درس مورد علاقه من در مدرسه است
[ترجمه Hermione] درس مورد علاقه ی من در مررسه، تاریخ است.
[ترجمه ترگمان]تاریخ، موضوع مورد علاقه من در مدرسه است
[ترجمه گوگل]تاریخچه موضوع مورد علاقه من در مدرسه است

5. She was, in her own favourite phrase, 'a woman without a past'.
[ترجمه ترگمان]این زن با عبارت دل خواه خود، زنی بدون گذشته بود
[ترجمه گوگل]او در عبارت مورد علاقه خود «یک زن بدون گذشته» بود

6. Her favourite subject at school is metalwork.
[ترجمه ترگمان]موضوع مورد علاقه اش در مدرسه فلزکاری می باشد
[ترجمه گوگل]موضوع مورد علاقه او در مدرسه، کار ساختمانی است

7. After jockeying for position,the favourite has now taken the lead.
[ترجمه ترگمان]بعد از این حقه زدن برای موقعیت، مورد مورد علاقه در حال حاضر رهبری را به دست گرفته است
[ترجمه گوگل]پس از جابجایی برای موقعیت، مورد علاقه در حال حاضر رهبری را گرفته است

8. My favourite serial is on the programme.
[ترجمه ترگمان]سریال مورد علاقه من در برنامه است
[ترجمه گوگل]سریال مورد علاقه من در این برنامه است

9. The sword and mace were favourite weapons for hand - to - hand fighting .
[ترجمه ترگمان]شمشیر و گرز سلاح های مورد علاقه شان را برای جنگ تن به تن مورد استفاده قرار می دادند
[ترجمه گوگل]شمشیر و موش سلاح های مورد علاقه برای مبارزه با دست به دست بود

10. The prime minister is a favourite target of comedians.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر هدف مورد علاقه کمدین ها می باشد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر هدف مورد علاقه کمدین است

11. Select your favourite fruit or veg and pickle them while they are still fresh.
[ترجمه ترگمان]میوه ها و سبزیجات مورد علاقه خود را انتخاب کنید و در حالی که هنوز تازه هستند، آن ها را مزه مزه کنید
[ترجمه گوگل]میوه یا سبزی مورد علاقه خود را انتخاب کنید و آنها را در حالی که هنوز تازه هستند ترشی کنید

12. We booked two tables at our favourite restaurant.
[ترجمه ترگمان]ما دو میز را در رستوران مورد علاقه اش رزرو کردیم
[ترجمه گوگل]ما دو میز را در رستوران مورد علاقهمان رزرو کردیم

13. My favourite sports are tennis and swimming.
[ترجمه ترگمان]ورزش های مورد علاقه من تنیس و شنا هستند
[ترجمه گوگل]ورزش های مورد علاقه من تنیس و شنا است

14. His favourite recreations are golf and playing Scrabble.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی های مورد علاقه اش بازی گلف و بازی کردنشان است
[ترجمه گوگل]تفریحات مورد علاقه او گلف و بازی Scrabble است

15. Swimming is my favourite form of exercise.
[ترجمه ترگمان]شنا کردن شکل مورد علاقه من از ورزش است
[ترجمه گوگل]شنا نوعی از ورزش من است

پیشنهاد کاربران

سایتتون خوبه
فقط خیلی تبلیغات داره

مورد علاقه

دوست داشته

گزیده ( شده ) ، گزینش شده

پسندیده ، پسند شده ، پسند کرده ، مورد پسند

دوست دارد . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . مورد علاقه

مورد علاقه / علاقه مند /مورد پسند / دوست داشتنی

برگزیده محبوب

کسی یا چیزى که طرف توجه باشد، شخص نزدیک، همنشین

مورد توجه

( ورزش و . . . ) بخت اول قهرمانی

ندیمه

She had laid $100 on the favourite
اون زن روی ندیمه ش ۱۰۰ دلار شرط بندی کرد

Favourite:بریتانیایی
و
Favorite: آمریکایی
اما تلفظ یکیه

مدعی قهرمانی

مورد علاقه، محبوب، دوست داشتنی


کلمات دیگر: