کلمه جو
صفحه اصلی

feminism


معنی : عقیده بهبرابری زن ومرد، طرفداری اززنان
معانی دیگر : جنبش برابری زن و مرد، جنبش آزادی زنان

انگلیسی به فارسی

زن‌سالاری، عقیده به برابری زن و مرد، طرفداری از زنان


فمینیسم، عقیده بهبرابری زن ومرد، طرفداری اززنان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: feminist (n.)
(1) تعریف: the doctrine advocating the same social, political, and economic rights for women as for men.

(2) تعریف: the various movements dedicated to achieving these rights.

• doctrine which advocates total equality between women and men in all areas of life; feminine nature
feminism is the belief that women should have the same rights, power, and opportunities as men.

مترادف و متضاد

عقیده به برابری زن و مرد (اسم)
feminism

طرفداری از زنان (اسم)
feminism

women's rights


Synonyms: feminist movement, women's movement, women's liberation, sisterhood, womanism, women's lib


جملات نمونه

1. he espouses feminism
او از حقوق زنان پشتیبانی می کند.

2. She had a lifelong commitment to feminism.
[ترجمه نوید حیدری] حمایت از زن در مقابل خشونت ها و زن را انسان کامل شمردن.
[ترجمه ترگمان]او تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت
[ترجمه گوگل]او تعهد مادام العمر به فمینیسم داشت

3. Feminism is simply another device to ensnare women.
[ترجمه Nawid HAIDARI] فمینیسم راه جدیدی برای از بین بردن رویاهای واقعی یک زن توسط زبان
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز یک وسیله دیگر برای دام کردن زنان است
[ترجمه گوگل]فمینیسم به سادگی یک دستگاه دیگر برای تسخیر زنان است

4. She's always expounding on the latest dogmas of feminism.
[ترجمه ترگمان]او همیشه درباره آخرین dogmas فمینیسم توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه در آخرین بندهای فمینیسم توضیح داده است

5. Her opposition to abortion and feminism mark her as a convinced traditionalist.
[ترجمه ترگمان]مخالفت او با سقط جنین و فمینیسم او را به عنوان سنت گرا متقاعد کننده متقاعد کرد
[ترجمه گوگل]مخالفت او با سقط جنین و فمینیسم او را به عنوان سنت گرای متعهد معرفی می کند

6. So many people think feminism is a dirty word.
[ترجمه نوید حیدری] بسیاری از مردم از معنی واقعی فمینیسم اشتباه برداشت میکنند، در حالیکه این زیباترین کلمه است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم فکر می کنند فمینیسم یک کلمه کثیف است
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم فکر می کنند فمینیسم کلمه کثیف است

7. He pays lip - service to feminism but his wife still does all the housework.
[ترجمه نوید حیدری] او روحاً واژه فمینیسم را قبول نکرده هنوز، فقط در زبان خود جاری ساخته
[ترجمه ترگمان]او به فمینیسم سرویس می دهد، اما همسرش هنوز کاره ای خانه را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او فریاد می زند - خدمات به فمینیسم می دهد، اما همسرش هنوز تمام کارهای خانه را انجام می دهد

8. Despite rumours to the contrary, feminism is alive and well.
[ترجمه ترگمان]علی رغم شایعاتی که بر عکس وجود دارد، فمینیسم زنده و خوب است
[ترجمه گوگل]علیرغم شایعاتی که در مقابل آن وجود دارد، فمینیسم زنده و خوب است

9. "Not all feminism has to be like this," Jo maintains.
[ترجمه ترگمان]جو ادامه می دهد: \" همه فمینیسم باید اینگونه باشد \"
[ترجمه گوگل]'همه فمینیسم نباید اینگونه باشد،' او می گوید

10. It's in-your-face feminism, and it's meant to shock.
[ترجمه ترگمان]از طرف - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]این فمینیسم در چهره شماست و این به معنای شوک است

11. Feminism must address issues beyond the concerns of middle-class whites.
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز باید فراتر از نگرانی های سفیدپوستان طبقه متوسط رسیدگی کند
[ترجمه گوگل]فمینیسم باید مسائل را فراتر از نگرانی های سفیدپوستان طبقه متوسط ​​قرار دهد

12. She didn't talk the talk of feminism, but her career was the most important thing in her life.
[ترجمه ترگمان]از این حرف زنان طرفداری نمی کرد، اما شغلش مهم ترین چیز در زندگی او بود
[ترجمه گوگل]او صحبت از فمینیسم را نگفت، اما حرفه او مهمترین چیز در زندگی او بود

13. Essentially feminism is a perspective rather than a particular set of prescriptive values.
[ترجمه ترگمان]اساسا فمینیسم به جای یک مجموعه خاص از مقادیر تجویزی، یک دیدگاه است
[ترجمه گوگل]اساسا فمینیسم چشم انداز است، نه مجموعه ای خاص از ارزش های تجربی

14. The other main strand in nineteenth-century feminism accepted the idea of women as the natural guardians of the moral order.
[ترجمه ترگمان]رشته اصلی دیگر فمینیسم در قرن نوزدهم، ایده زنان به عنوان قیم طبیعی نظم اخلاقی را پذیرفت
[ترجمه گوگل]ریشه اصلی دیگر فمینیسم قرن نوزدهم این ایده را زنان را به عنوان نگهبانان طبیعی نظم اخلاقی پذیرفت

15. Psychoanalytically-influenced woman-centred feminism identifies this psychological subject specifically with femininity.
[ترجمه ترگمان]فمینیسم مبنی بر Psychoanalytically، این فرد روانشناسی را به طور خاص با femininity مشخص می کند
[ترجمه گوگل]فمینیسم محور محور مبتنی بر روانکاویانه این موضوع روانشناختی را بهویژه زنانه شناسایی میکند

پیشنهاد کاربران

برابرگرایی حقوق زن با مرد/زنان با مردان
برابرگرایی حقوقی زن با مرد/زنان با مردان

برابری حقوق زن با مرد/زنان با مردان
برابری حقوقی زن با مرد/زنان با مردان

زن گرایی

برابری جنسی

برابری خواهی زنان

فمن گروی.

feminism ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: فمینیسم
تعریف: رویکردی که بر ارزش زن و نقش زنان در زندگی اجتماعی تأکید می ورزد و آینده ای را در نظر دارد که در آن موانع مشارکت کامل زنان در جامعه برچیده خواهد شد


کلمات دیگر: