کلمه جو
صفحه اصلی

genteel


معنی : تربیت شده، نجیب، اصیل، آقا منش
معانی دیگر : بزرگوار، فهمیده و مودب، خوش لباس و رفتار، متظاهر به فهم و ادب، پرتعارف، اشراف ماب

انگلیسی به فارسی

اقا منش، اصیل، نجیب، تربیت شده


با شکوه، نجیب، تربیت شده، آقا منش، اصیل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: genteelly (adv.), genteelness (n.)
(1) تعریف: displaying traits such as refinement and politeness that are traditionally associated with wealth and education.
مترادف: civil, courteous, cultivated, elegant, fine, gracious, polished, polite, refined, respectable, urbane, well-bred
متضاد: uncouth, ungenteel, vulgar
مشابه: aristocratic, chivalrous, comme il faut, couth, debonair, decorous, gentle, noble, patrician, smooth, suave, thoroughbred

- Genteel behavior is expected from all the young ladies at our school.
[ترجمه ترگمان] از همه خانم های جوان مدرسه ما انتظار چنین رفتاری را دارند
[ترجمه گوگل] رفتار مداوم از همه خانم های جوان در مدرسه ما انتظار می رود

(2) تعریف: exaggeratedly or affectedly polite and refined.
مترادف: affected, mannered, proper
مشابه: highfalutin, pompous, pretentious, unnatural

- Her newly acquired genteel manner irritated those who had known her the longest.
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه و مودبانه او کسانی را که بیشتر از همه می دانستند ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل] او به تازگی به دست آورده با انگیزه، باعث تحریک کسانی که او طولانی ترین شناخته شده بود

• polite, well-mannered; gentlemanly, ladylike; elegant, refined; belonging to or characteristic of upper-class society; affected, pretentious
a genteel person or place is quiet, respectable, and refined.

مترادف و متضاد

sophisticated, cultured


تربیت شده (صفت)
accomplished, cultured, genteel, made

نجیب (صفت)
nice, genteel, gentle, meek, noble, decent, bland, sobersided

اصیل (صفت)
original, pure, genteel, wellborn, noble, blue-blooded, pure-bred, thoroughbred, ingenuous, highbred, highborn, unfeigned

آقا منش (صفت)
genteel, gentlemanly

Synonyms: affected, aristocratic, artificial, chivalrous, civil, confined, courteous, courtly, cultivated, distingué, elegant, fashionable, formal, graceful, hollow, intolerant, la-di-da, mannerly, noble, ostentatious, polished, polite, pompous, precious, pretentious, priggish, prim, prissy, prudish, refined, respectable, straitlaced, stuffy, stylish, urbane, well-behaved, well-bred, well-mannered


Antonyms: boorish, callous, rough, rude, rugged, uncultured, unrefined, unsophisticated


جملات نمونه

1. The mansion had an atmosphere of genteel elegance and decay.
[ترجمه ترگمان]در این خانه، ساختمان، فضای زیادی از شکوه و پوسیدگی و پوسیدگی داشت
[ترجمه گوگل]این عمارت فضای زیبایی و شکوفایی داشت

2. She always talks in such a genteel voice when she's on the phone.
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی پای تلفن حرف می زند، همیشه با چنین صدای دلنشینی حرف می زند
[ترجمه گوگل]وقتی او در تلفن است، همیشه در چنین صدایی با صدای بلند صحبت می کند

3. She broke into a genteel run.
[ترجمه ترگمان]او شروع به دویدن کرد
[ترجمه گوگل]او به یک اجرا با شکوه تبدیل شد

4. She is too genteel for words.
[ترجمه ترگمان]برای حرف زدن خیلی خوب است
[ترجمه گوگل]او برای کلمات خیلی دوست داشتنی است

5. It was a place to which genteel families came in search of health and quiet.
[ترجمه ترگمان]آنجا محلی بود که خانواده های نجیب در جستجوی سلامت و سکوت به آنجا می آمدند
[ترجمه گوگل]این محل بود که خانواده های باهوش در جستجوی سلامتی و آرامش بودند

6. The game seemed to be a more genteel version of American football.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این بازی یک نسخه بهتر از فوتبال آمریکایی است
[ترجمه گوگل]این بازی به نظر می رسید یک نسخه نسبتا خوب فوتبال آمریکایی است

7. He lived in genteel poverty .
[ترجمه ترگمان]در فقر آبرومندی زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او در فقر مطلق زندگی کرد

8. Her genteel accent irritated me.
[ترجمه ترگمان]لهجه genteel مرا عصبانی کرد
[ترجمه گوگل]لهجه زرق و برق دار من را تحریک می کند

9. His genteel manner of pouring coffee for his guests is perfectly in place.
[ترجمه ترگمان]رفتار مودبانه او برای مهمانان برای مهمانان کام لا صحیح و سالم است
[ترجمه گوگل]شایستگی او از ریختن قهوه برای مهمانانش کاملا در جای خود است

10. They are not for genteel walkers.
[ترجمه ترگمان]اونا برای واکر نجیب نیستن
[ترجمه گوگل]آنها برای واکرهای باهوش نیستند

11. It was all genteel at first.
[ترجمه ترگمان]اول از همه بهتر بود
[ترجمه گوگل]این همه در ابتدا باهوش بود

12. Tahseen Basheer exemplifies the genteel and considerate Cairo of the past.
[ترجمه ترگمان]بشیر بشیر از گذشته نجیب و باملاحظه در قاهره است
[ترجمه گوگل]Tahseen Basheer مثال قاطع و قاطعانه گذشته است

13. If she was so genteel, she wouldn't have come here for the pittance she's paid.
[ترجمه ترگمان]اگر او خیلی نجیب بود، حاضر نبود به خاطر دست مزد ناچیز به اینجا بیاید
[ترجمه گوگل]اگر او خیلی خوش تیپ بود، او نمی توانست برای پرداخت هزینه ای که برایش پرداخت شده بود آمده باشد

14. If you are genteel enough, that sort of imprecision is possible.
[ترجمه ترگمان]اگر شما به اندازه کافی نجیب باشید، این نوع عدم دقت ممکن است
[ترجمه گوگل]اگر شما به اندازه کافی دوست داشتنی هستید، این نوع نامعلوم امکان پذیر است

پیشنهاد کاربران

جنتلمن اما از اونایی که خیلی اغراق شده و مصنوعی انجام می دند و در واقع اصلا جنتلمن هم نیستند .

آقا منش اصیل نجیب اشراف ماب محترمانه

اینایی که کلا ذاتاً یه آدم دیگه ان، و بعد میان به ادب، فرهنگ و کلاسِ اجتماعی بالا تظاهر میکنن که دیگه از حد میگذره
Her genteel accent irritated me


کلمات دیگر: