کلمه جو
صفحه اصلی

generalship


معنی : ریاست، سرتیپی، سرلشکری، علم لشکرکشی
معانی دیگر : مقام ژنرالی، تیمساری، سپهبدی، رهبری ماهرانه، مدیریت

انگلیسی به فارسی

سرلشکری، سرتیپی، علم لشکرکشی، مدیریت، ریاست


سرپرستی، سرتیپی، ریاست، سرلشکری، علم لشکرکشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: skill in leading a large military force, esp. in wartime.

(2) تعریف: leadership or direction of a complex enterprise, esp. as manifested in skill at strategy.

• rank of general; position of general; leadership, military management; strategy

مترادف و متضاد

ریاست (اسم)
superintendency, chairmanship, superintendence, presidency, headship, generalship

سرتیپی (اسم)
generalship

سرلشکری (اسم)
generalship

علم لشکرکشی (اسم)
generalship

جملات نمونه

1. We have muddled through, not by great generalship, but by the courage of common men.
[ترجمه ترگمان]ما به طور کلی با هم تفاهم داریم، نه با علم و جرات، بلکه با شجاعت مردان معمولی
[ترجمه گوگل]ما از طریق جنبش، نه از جنبش بزرگ، بلکه با شجاعت مردان عادی، سر و کار داریم

2. These are the first principles of Orc generalship . . . the things that everybody learns pretty quickly.
[ترجمه ترگمان]این ها اولین اصول جنگی او رکی هستند چیزهایی که همه به سرعت یاد می گیرند
[ترجمه گوگل]این نخستین اصول رسمی Orc است چیزهایی که همه به سرعت یاد می گیرند

3. The generalship of the Union was far inferior.
[ترجمه ترگمان]فرمانده اتحادیه به مراتب کم تر از او بود
[ترجمه گوگل]جنبش اتحادیه بسیار پایین تر بود

4. It needed a prodigious amount of generalship to marshal these forces.
[ترجمه ترگمان]مدیریت این نیروها به مقدار زیادی نیاز داشت
[ترجمه گوگل]این نیروی بزرگ برای سرکوب این نیروها به یک جنبش بزرگ نیاز داشت

5. As generalship you must be calm no matter what happens.
[ترجمه ترگمان]اما شما باید آرام باشید، مهم نیست چه اتفاقی می افتد
[ترجمه گوگل]همانطور که شما می گویید، هر آنچه که اتفاق می افتد، باید آرام باشد

6. German field marshal noted for brilliant generalship in North Africa during World War II ( 1891 - 1944 ) .
[ترجمه ترگمان]مارشال می دانی آلمان در جنگ جهانی دوم (۱۸۹۱ - ۱۹۴۴)در جنگ جهانی دوم شرکت کرد
[ترجمه گوگل]مارشال میدان جنگ آلمان در دوران جنگ جهانی دوم (1891 - 1944) به عنوان ژنرالهای درخشان در شمال آفریقا اشاره کرد

7. The generalship was his aspiration.
[ترجمه ترگمان]The aspiration بود
[ترجمه گوگل]سرپرستی آرزوی او بود

8. He then goes on to ask the same question about people with extraordinary talents, whether in physics, generalship or painting.
[ترجمه ترگمان]سپس او در مورد افرادی که استعدادهای فوق العاده ای دارند سوال می کند، چه در فیزیک، تاکتیک یا نقاشی
[ترجمه گوگل]او سپس به سوال مشابهی درباره افراد با استعدادهای فوقالعاده می پردازد، مانند فیزیک، ژنرال یا نقاشی

9. As Pizarro, Denis Quilley is suitably grizzled but the character's ponderous despair seems to have submerged his generalship.
[ترجمه ترگمان]به عنوان پیزارو، دنی Quilley به طور مناسب خاکستری شده است، اما به نظر می رسد که نومیدی سنگین شخصیت او را فرو برده است
[ترجمه گوگل]به عنوان Pizarro، دنیس Quilley به طور مناسب غرق شده است، اما ناامیدی قابل توجه شخصیت به نظر می رسد که عمیق خود را فروخته است

10. He received the help he needed and in the next three months showed his superb generalship by totally subduing the island.
[ترجمه ترگمان]به او کمک کرد و در سه ماه بعد به طور کامل با تسخیر جزیره فرمانده عالی خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل]او کمک مورد نیاز او را دریافت کرد و در سه ماه آینده شاهد ارتقاء عالی خود را با تسخیر این جزیره شد

11. They knew that they had fought bravely but that there had been mismanagement and inefficient generalship.
[ترجمه ترگمان]آن ها می دانستند که آن ها شجاعانه با هم مبارزه کرده اند، اما در آنجا سو مدیریت نادرست و ناکارآمد وجود داشته است
[ترجمه گوگل]آنها می دانستند که با شجاعت مبارزه کرده اند، اما سرپرستی سوءمدیریت و ناکارآمدی بوده است

12. They really are a very ancient Norman family of the generalship of Caen.
[ترجمه ترگمان]آن ها واقعا خانواده Norman ancient از جنگ کان هستند
[ترجمه گوگل]آنها واقعا یک خانواده نورمن بسیار قومی از جنرال قن هستند

13. The basic factors of leader's credit are: honesty, foresight, generalship, inspiring.
[ترجمه ترگمان]عوامل اصلی اعتبار رهبر عبارتند از: صداقت، پیش بینی، برنامه ریزی، الهام
[ترجمه گوگل]عوامل اصلی اعتبار رهبر عبارتند از: صداقت، پیش بینی، سرپرستی، الهام بخش


کلمات دیگر: