کلمه جو
صفحه اصلی

fervid


معنی : سوزان، مشتاق
معانی دیگر : پر اشتیاق، پر حرارت، داغ، گرم، مشتعل، سوزنده

انگلیسی به فارسی

سوزان، مشتاق


خنده دار، مشتاق، سوزان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fervidly (adv.), fervidness (n.)
(1) تعریف: heated or impassioned; intensely enthusiastic; extremely fervent.
متضاد: apathetic, halfhearted, ice-cold
مشابه: ardent, avid, heated, passionate, strong, vehement, violent, zealous

- She had a fervid belief that her son could be cured, and she sought every treatment possible.
[ترجمه ترگمان] او معتقد بود که پسرش می تواند درمان شود، و او هر گونه درمان ممکن را جستجو کرد
[ترجمه گوگل] او معتقد بود که پسرش می تواند درمان شود و او هر گونه درمان ممکن را جستجو می کند

(2) تعریف: very hot.
متضاد: gelid

• fiery, burning, very hot; intense, fervent, passionate
fervid means the same as fervent; a formal word.

مترادف و متضاد

سوزان (صفت)
alight, ablaze, burning, scorching, ardent, galling, scathing, torrid, afire, aflame, fervid, inflaming

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

enthusiastic, excited


Synonyms: animated, ardent, blazing, burning, devout, dying to, eager, earnest, ecstatic, emotional, enthused, falling all over oneself, fiery, glowing, go great guns, heartfelt, hearty, hot, hot-blooded, impassioned, intense, passionate, perfervid, pious, religious, responsive, serious, sincere, unfeigned, vehement, warm, warmhearted, wholehearted, zealous


Antonyms: cool, discouraged, dispirited, impassive, uncaring, unenthusiastic, unexcited


جملات نمونه

1. their fervid debate ended in a fight
بحث داغ آنها به زد و خورد کشید.

2. One issue was how to appease an ideologically fervid group of freshmen Republican legislators.
[ترجمه ترگمان]یک مساله این بود که چگونه یک گروه ideologically fervid از قانونگذاران جمهوریخواه را آرام سازد
[ترجمه گوگل]یک مسئله این بود که چگونه می توان یک گروه ایدئولوژیک پر رونق از قانونگذاران جمهوریخواه تازه وارد کرد

3. But the fervid facility of his impromptus could not be so accounted for.
[ترجمه ترگمان]اما مرکز گرمی of نمی توانست آن را توجیه کند
[ترجمه گوگل]اما تسهیلات شایستگی اش را نمی توان برای این موضوع مورد توجه قرار داد

4. It must have felt that fervid call Although it took no heed, Waking but now, when leaves like corpses fall, And saps all retrocede .
[ترجمه ترگمان]این صدا باید آن تماس fervid را احساس کرده باشد، اما اکنون که برگ ها مانند فرو افتادن برگ ها و خاموش شدن همه retrocede را خاموش می کند
[ترجمه گوگل]باید احساس کرد که فراخوان خواندن، هرچند که توجهی نکرد، بیدار شدن، اما اکنون، زمانی که برگ ها مانند اجساد سقوط می کنند، تمام سکته مغزی را می سوزاند

5. He'd be detached from his most fervid followers and merciful and understanding toward foes.
[ترجمه ترگمان]او از most fervid و merciful و understanding نسبت به دشمنان جدا خواهد شد
[ترجمه گوگل]او از طرفدارترین پیروانش محروم شده و مهربان و درک به دشمنان است

6. He is a fervid man.
[ترجمه ترگمان]او مرد گرمی است
[ترجمه گوگل]او مرد شایسته است

7. He is a fervid orator.
[ترجمه ترگمان]او یک سخنران fervid است
[ترجمه گوگل]او هوشیار است

8. Yeremi's stream of plasma ceased abruptly as his hand cramped within that fervid womb.
[ترجمه ترگمان]جریان آب پلاسما به طور ناگهانی قطع شد و دستش در آغوش گرم و سوزان فرو رفت
[ترجمه گوگل]جریان پلاسمای یرمی به طور ناگهانی متوقف شد، چون دستانش در آن رحم مهیب بود

9. Wagner set his sights on a degree in electrical engineering, and he followed his star with a fervid intensity.
[ترجمه ترگمان]واگنر به مهندسی برق چشم می دوخت و با شدت fervid دنبال ستاره خود می رفت
[ترجمه گوگل]واگنر اهداف خود را در مدرک مهندسی برق قرار داده و ستاره اش را با شدت پرشور دنبال می کند

10. It assailed her with all the violence of her fervid imagination.
[ترجمه ترگمان]او با تمام نیروی تخیلش به او حمله کرده بود
[ترجمه گوگل]او با تمام خشونت تخیل شایسته اش به او حمله کرد

11. Everything in Marseilles and about Marseilles had stared at the fervid sun.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در مارسی و مارسی به آفتاب سوزان و سوزان خیره شده بود
[ترجمه گوگل]همه چیز در مارسی و در مورد مارسی به خورشید شایسته نگاه کرد

12. He was a ready scholar as you are, but more fervid and impatient.
[ترجمه ترگمان]او همان طور که شما یک دانشمند واقعی هستید، اما more و impatient است
[ترجمه گوگل]او به عنوان محقق آماده بود، اما بیشتر شایسته و بی تاب است

13. I have read desultorily the writings of the younger generation. It may be that among them a more fervid Keats, a more ethereal Shelley, has already published numers the world will willingly remember.
[ترجمه ترگمان]نوشته های نسل جوان را خوانده ام ممکن است در میان آن ها کیتس fervid، که یک شلی اثیری more، در حال حاضر numers را منتشر کرده است که با کمال میل به یاد خواهد داشت
[ترجمه گوگل]من نوشته های نسل جوان را به طور ضمنی مطالعه کرده ام ممکن است که در میان آنها Keats شایسته تر باشد، شلئل ایده آل تر، پیش از آن منتشر شده است از اعداد جهان است که خواهان به یاد داشته باشید

14. For the most part, we are a thoroughly secularized lot, all the more skeptical of God-talk given the rise of fervid evangelical power blocks at home and abroad.
[ترجمه ترگمان]در اکثر موارد، ما به طور کامل افراد غیر روحانی هستیم، که همه نسبت به خدا شکاک هستند - صحبت کردن با ظهور بلوک های قدرت انجیلی در خانه و خارج از کشور
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، ما به طور کامل سکولار، بسیاری از شک و تردید از گفتگوی خدا با توجه به افزایش بلوک قدرت انسانی پر رونق در خانه و خارج از کشور

Their fervid debate ended in a fight.

بحث داغ آن‌ها به زد‌و‌خورد کشید.


پیشنهاد کاربران

اشتیاق یا احساس فراوان
a letter of fervid thanks


کلمات دیگر: