کلمه جو
صفحه اصلی

elude


معنی : دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از
معانی دیگر : گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن

انگلیسی به فارسی

زنده ماندن، طفره رفتن، دوری کردن از، اجتناب کردن از، طفره زدن، عدول کردن


اجتناب کردن از، طفره زدن، دوری کردن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: eludes, eluding, eluded
مشتقات: eluder (n.)
(1) تعریف: to avoid or evade by speed, skill, or trickery.
مترادف: circumvent, escape, evade
مشابه: avoid, cheat, dodge, duck, shake, shun, sidestep, throw

- The perpetrator of this crime has eluded the police for months now.
[ترجمه Sina] عاملان این جنایت ماه ها است که توسط پلیس دستگیر نشده اند ، گیر نیفتاده اند ، فراری هستند
[ترجمه ترگمان] مجرم این جرم چند ماه است که از دست پلیس فرار کرده است
[ترجمه گوگل] عاملان این جنایت اکنون ماهها به پلیس رسیده است

(2) تعریف: to escape from or remain outside of the grasp of.
مترادف: escape, slip
مشابه: evade

- His name eludes my memory.
[ترجمه Sina] نام او در خاطر من نمیماند
[ترجمه ترگمان] اسمش از حافظه - م اجتناب کرد
[ترجمه گوگل] نام او از خاطره من فرار می کند
- The answer to that question eludes me at the moment.
[ترجمه Sina] پاسخ آن سوال به خاطر من نمیاد ( در همان لحظه پاسخ آن سوال را به یاد نمیاورم )
[ترجمه ترگمان] جواب این سوال از من بعید است
[ترجمه گوگل] پاسخ به این سؤال من را در لحظه ای زنده می کند

• avoid; shirk, escape
if something that you want eludes you, you fail to obtain or achieve it; a formal word.
if an idea or fact eludes you, you cannot understand or remember it; a formal word.
if you elude someone or something, you manage to escape from them; a formal word.

مترادف و متضاد

دوری کردن از (فعل)
avoid, elude

طفره رفتن (فعل)
dodge, avoid, elude, evade, shirk, jink, prevaricate, equivocate, parry, put by

عدول کردن (فعل)
swerve, dodge, obviate, avoid, elude, shirk, back out, backtrack, deviate, weasel, flinch, skive

طفره زدن (فعل)
swerve, dodge, elude, evade, shirk, stall, hedge, dally, wriggle

اجتناب کردن از (فعل)
elude, forbear, shun

avoid; escape


Synonyms: baffle, beat around the bush, be beyond someone, bilk, circumvent, confound, cop out, ditch, dodge, double, duck, eschew, evade, flee, fly, foil, frustrate, get around, get away from, give the runaround, give the slip, give wide berth to, hem and haw, not touch, outrun, outwit, pass the buck, pass up, puzzle, run around, shirk, shuck, shun, shy, stall, stay shy of, steer clear of, stonewall, stump, thwart


Antonyms: attract, confront, encounter, entice, face, invite, meet, take on


جملات نمونه

1. to elude one's responsibilities
از مسئولیت های خود شانه خالی کردن

2. He managed to elude his pursuers by escaping into a river.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد از تعقیب کنندگان خود با فرار کردن به رودخانه خودداری کند
[ترجمه گوگل]او با فرار به یک رودخانه موفق به فرار شد

3. The gold medal continues to elude her.
[ترجمه ترگمان]مدال طلا همچنان از دست او دور است
[ترجمه گوگل]مدال طلا همچنان از او سر در می آورد

4. The two men managed to elude the police for six weeks.
[ترجمه ترگمان]دو مرد توانستند شش هفته از پلیس دوری کنند
[ترجمه گوگل]دو مرد توانست به مدت شش هفته از پلیس بیرون بیایند

5. Reyna used a tricky turnaround move to elude the only defender before firing from 8 yards into the empty goal.
[ترجمه ترگمان]ری نا ری نا از تنها مدافع استفاده می کرد که از فاصله هشت یاردی به سوی هدف خالی تیراندازی می کرد
[ترجمه گوگل]رینا یک حرکت اصیل پیچیده ای را برای جلوگیری از مدافع تنها قبل از شوت از 8 متری به هدف خالی استفاده کرد

6. The trappings of management elude us at first.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا The مدیریت از ما دور می شوند
[ترجمه گوگل]چشمانداز مدیریت در ابتدا ما را از بین می برد

7. Dorothy Wordsworth found fulfilment in ways that elude precise analysis.
[ترجمه ترگمان]در وتی وردزورث نیز به روش هایی دست یافت که از تجزیه و تحلیل دقیق آن ها طفره می رفت
[ترجمه گوگل]Dorothy Wordsworth در تحقق روشهای تحلیلی دقیق در بر داشت

8. I would try to elude notice, but I stood out like a white rat at a tomcat convention.
[ترجمه ترگمان]سعی می کردم از خودم دور باشم، اما مثل موش سفیدی که در a بود ایستاده بودم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم از توجه جلوگیری کنم، اما مثل یک موش سفیدی در کنفرانس خیمه ها ایستادم

9. The narco manages to stay alive, elude capture, get his drugs across the border, and vanquish authorities.
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر سعی می کند زنده بماند، از اسارت خود دور شود، مواد مخدر خود را از مرز عبور دهد و مقامات را شکست دهد
[ترجمه گوگل]نارک موفق به زنده ماندن، از دست دادن، گرفتن مواد مخدر در مرز، و از بین بردن مقامات

10. Partnership continued to elude me, and it embarrassed and frustrated me, although objectively I knew my impatience was largely unwarranted.
[ترجمه ترگمان]شراکت همچنان از من دوری می کرد، و این باعث شرمندگی و ناامیدی من می شد، هرچند می دانستم که بی حوصلگی من بیش از حد بیجا بود
[ترجمه گوگل]مشارکت به من رسیده بود، و آن را خجالت زده و ناامید کرد، اگر چه به طور عینی من می دانستم که بی صبری من به طور گسترده ای غیرمجاز است

11. The murderer managed to elude the police and, changing his criminal activities, took to counterfeiting currency.
[ترجمه ترگمان]قاتل از پلیس فرار کرد و فعالیت های مجرمانه خود را تغییر داد و به جعل پول پرداخت
[ترجمه گوگل]قاتل موفق به فرار از پلیس شد و، با تغییر فعالیت های جنایتکارانه خود، به فریب پول رسید

12. The thief eluded the police; This difficult idea seems to elude me.
[ترجمه ترگمان]دزد از پلیس فرار کرد؛ این فکر دشوار به نظر می رسد که از من دوری می کند
[ترجمه گوگل]دزد از پلیس فرار کرد به نظر می رسد این ایده دشوار به من رسیده است

13. Lest I should not prize you, you elude me in a thousand ways.
[ترجمه ترگمان]مبادا تو را به هزار طریق از من دور کنی
[ترجمه گوگل]برای اینکه من نباید به شما جایزه بدهم، شما را به هزاران راه میسپارم

14. To conceal traces so as to elude pursuers.
[ترجمه ترگمان]تا traces را پنهان بدارد و از تعقیب کنندگان خود جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]برای پنهان کردن آثار به طوری که برای تعقیب تعقیب

15. An underground network of activists has begun helping the new arrivals to elude police.
[ترجمه ترگمان]یک شبکه زیرزمینی از فعالان شروع به کمک به تازه واردان برای فرار از پلیس کرده است
[ترجمه گوگل]یک شبکه زیرزمینی از فعالان شروع به کمک به ورودی های جدید به ترک پلیس کرده است

to elude one's responsibilities

از مسئولیت‌های خود شانه خالی کردن


The thief eluded the police.

دزد از دست پلیس فرار کرد.


His name eludes me.

اسمش را به یاد نمی آورم.


پیشنهاد کاربران

evade - flee - get away from

( محاوره ) پیچوندن، ماستمالی کردن

اجتناب کردن از، طفره رفتن از

دم به تله ندادن، قسر در رفتن

راه ندادن به

The solution had saved them at least � 300, 000 and had been eluding them for many months
با این جواب که ماه ها بود راهی به حل شدن نمی داد، دست کم ۰۰۰ ۳۰۰ پوند صرفه جویی کردند.


از زیر دست در رفتن

در رفتن


کلمات دیگر: