کلمه جو
صفحه اصلی

fascism


معنی : حکومت فاشیستی، اصول عقاید فاشیست
معانی دیگر : (f بزرگ) فاشیسم، فاشیزم (اصول عقاید و روش های حزب فاشیست ایتالیا : fascisti)، (گاهی f بزرگ) حکومت دیکتاتوری توام با سرکوب مخالفان و ملت گرایی پرخاشگرانه و نژاد پرستی و ارتش گرایی

انگلیسی به فارسی

اصول عقاید فاشیست، حکومت فاشیستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (often cap.) a system of government characterized by strong, often dictatorial control of political and economic affairs, and often by warlike nationalism and brutal suppression of political dissidents and ethnic minorities.

(2) تعریف: any of the distinctive principles or practices of this system.

(3) تعریف: (usu. cap.) a party or government espousing this system, esp. the party in power in Italy from 1922 to 1943.

• dictatorial system of government characterized by extreme nationalism and right-wing authoritarian views
fascism is a right-wing political philosophy that believes in the importance of having strong rules, state control, and the prevention of political opposition.

مترادف و متضاد

حکومت فاشیستی (اسم)
fascism

اصول عقاید فاشیست (اسم)
fascism

political system of dictatorship


Synonyms: absolutism, authoritarianism, autocracy, bureaucracy, despotism, Nazism, one-party system, party government, racism, regimentation, totalitarianism


Antonyms: democracy


جملات نمونه

1. a society tainted with fascism
جامعه ای که فاشیسم بر آن اثر سو گذاشته است

2. under the heel of fascism
زیر فشار ستمگرانه ی فاشیسم

3. I condemn fascism and all it stands for.
[ترجمه ترگمان]من فاشیسم را محکوم می کنم و همه چیز روبه راه است
[ترجمه گوگل]من فاشیسم را محکوم می کنم و همه چیز را برای آن می گذارم

4. Fascism is on the march again in some parts of Europe.
[ترجمه ترگمان]در برخی مناطق اروپا فاشیسم در راه است
[ترجمه گوگل]فاشیسم دوباره در برخی از نقاط اروپا راهپیمایی می کند

5. She has a profound hatred of fascism.
[ترجمه ترگمان] اون یه کینه عمیق از fascism داره
[ترجمه گوگل]او نفرت عمیقی از فاشیسم دارد

6. A collapse into new forms of fascism is inherently unlikely in any Western democracy.
[ترجمه ترگمان]سقوط در اشکال جدید فاشیسم در هیچ دموکراسی غربی بعید به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]فروپاشی به اشکال جدید فاشیسم در هر دموکراسی غربی بعید است

7. Fascism is when corporations become the government. Bill Maher
[ترجمه ترگمان]فاشیسم زمانی است که شرکت ها به دولت تبدیل می شوند بیل ماهر
[ترجمه گوگل]فاشیسم زمانی است که شرکت ها به دولت تبدیل شده اند بیل مائر

8. He devoted his life to the struggle against fascism and oppression.
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را وقف مبارزه علیه فاشیسم و ظلم و ستم کرد
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را به مبارزه علیه فاشیسم و ​​ستم اختصاص داده است

9. Fascism feeds off poverty.
[ترجمه ترگمان]فاشیسم از فقر تغذیه می کند
[ترجمه گوگل]فاشیسم فقر را تغذیه می کند

10. - They obstructed and opposed China's struggle against fascism and the Chinese people's revolution.
[ترجمه ترگمان]آن ها با مبارزه چین علیه فاشیسم و انقلاب مردم چین مخالفت کردند و مخالفت کردند
[ترجمه گوگل]- آنها مانع و مخالفت با مبارزه چین علیه فاشیسم و ​​انقلاب مردم چین شد

11. HOW DID FASCISM CONTRIBUTE TO THE COMING OF WORLD WAR II?
[ترجمه ترگمان]چگونه در آینده جنگ جهانی دوم مشارکت داشته است؟
[ترجمه گوگل]چگونه فاشیسم به جنگ جهانی دوم کمک می کند؟

12. Fascism is the most ruthless enemy of the people.
[ترجمه ترگمان]فاشیسم یکی از سرسخت ترین دشمنان مردم است
[ترجمه گوگل]فاشیسم دشمن بی رحمانه مردم است

13. This is fucking fascism in a fucking bottle!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه گوگل]این فاشیسم لعنتی در یک بطری لعنتی است!

14. The uneasy coupling of fascism and conservatism spawned a new kind of political regime.
[ترجمه ترگمان]جفت شدگی ناآرام فاشیسم و محافظه کاری، نوع جدیدی از رژیم سیاسی را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]پیوند ناخوشایند فاشیسم و ​​محافظه کارانه یک نوع جدید از رژیم سیاسی ایجاد کرد

پیشنهاد کاربران

Fascism ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: فاشیسم
تعریف: ملی‏گرایی افراطی و خشن با حمایت تودۀ مردم که متکی بر نقش عالی رهبر و قدرت حکومت و ارتش است


کلمات دیگر: