کلمه جو
صفحه اصلی

fathomless


معنی : عمیق، بی انتها
معانی دیگر : فهم ناپذیر، درک نکردنی، سردر نیاوردنی، (آنقدر ژرف که اندازه گیری آن میسر نباشد) ژرف، همایش ناپذیر، بی ته

انگلیسی به فارسی

عمیق، بی انتها


بی نظیر، بی انتها، عمیق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fathomlessly (adv.), fathomlessness (n.)
(1) تعریف: too deep to measure or reach the bottom of.
مشابه: abysmal

(2) تعریف: too difficult to understand or get to the bottom of.

• impenetrable, incomprehensible; immeasurable, abysmal, deep
something that is fathomless cannot be measured or understood because it is very deep, obscure, or complicated.

مترادف و متضاد

عمیق (صفت)
abysmal, deep, profound, fathomless, deep-rooted

بی انتها (صفت)
fathomless, endless, topless, timeless, never-ending, open-ended

جملات نمونه

1. the fathomless secrets of the atom
اسرار غیرقابل درک اتم

2. I'm afraid it's a fathomless mystery.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه این یک معمای غیرقابل fathomless
[ترجمه گوگل]من می ترسم این یک رمز و راز بی فایده است

3. The silence was fathomless and overwhelming.
[ترجمه ترگمان]سکوت عمیق و طاقت فرسا بود
[ترجمه گوگل]سکوت بی رحم و غریب بود

4. She lay limply in his arms, those cloudy, fathomless eyes gazing up into his.
[ترجمه ترگمان]او در آغوش او، این چشمان تیره و ژرف که به او خیره شده بود، دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او در آغوش خود، آرامش، چشمان بی دست و پا نگاهی به او انداخت

5. I am drowning in the painful, fathomless whirlpool of repeated birth and death.
[ترجمه ترگمان]من در گرداب دردناک و دردناک زمان تولد و مرگ در حال غرق شدن هستم
[ترجمه گوگل]من در گردابی دردناک و بی دست و پا از تولد و مرگ مکرر غرق می شوم

6. Into the audience hall by the fathomless abyss where swells up the music of toneless strings I shall take this harp of my life.
[ترجمه ترگمان]به تالار تماشاگران در اعماق ژرف، جایی که نوای آهنگی یکنواخت را که من این چنگ را از زندگی خودم برمی دارم پر می کنم
[ترجمه گوگل]در سالن کنسرت به وسیله بیابان های بی دست و پا که موسیقی رشته های بی صدا را بوجود می آورند، این هارپ زندگی من را می گیرم

7. Gu Ge redeploy its sale is politic, not fathomless also.
[ترجمه ترگمان]Gu، که فروش آن را redeploy، politic است، نه بیکران
[ترجمه گوگل]Gu Ge بازنشانی فروش خود را سیاست، و همچنین بی فایده است

8. A new and the colour of her fathomless mind had changed beneath it.
[ترجمه ترگمان]فکر تازه ای به ذهنش خطور کرده بود و رنگ و رویش عوض شده بود
[ترجمه گوگل]جدید و رنگ ذهن بی نظیرش زیر آن تغییر کرده است

9. He looked down: fathomless shadows.
[ترجمه ترگمان]به پایین نگاه کرد؛ سایه های بیکران
[ترجمه گوگل]او به پایین نگاه کرد: سایه های بی رحم

10. The grin vanished like magic, her whole body stiffening in antipathy as her eyes locked with fathomless brown ones.
[ترجمه ترگمان]لبخندش مثل جادو ناپدید شد، تمام بدنش با نفرت منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چرت زدن مانند سحر و جادو از بین رفته است، تمام بدنش را در اثر نگرانی تضعیف می کند، به طوری که چشمانش به صورت قهوه ای بی نظیر قفل می شود

11. Refugee camps came into being, people were uprooted, the economy lagged behind and you created fathomless sadness.
[ترجمه ترگمان]اردوگاه های پناهندگان به وجود آمدند، مردم ریشه کن شدند، اقتصاد عقب مانده بود و شما ناراحتی شدید ایجاد کردید
[ترجمه گوگل]اردوگاه های پناهندگان به وجود آمد، مردم بیرون رانده شدند، اقتصاد عقب مانده و شما غمگین بی ادب ایجاد کردید

12. For a long moment all she could do was stare back at him, his dark fathomless eyes holding her in thrall.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه طولانی، تنها کاری که می توانست بکند این بود که به او خیره شود، چشمان سیاهش او را در بند قرار داده بود
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه طولانی همه او می توانست انجام دهد، به او چشم دوخته بود، چشم های بی نظیر تاریک او را در حال غرق شدن

13. He saw her and felt - as only once before he had felt - the dizzy vertigo of a fathomless falling-away.
[ترجمه ترگمان]او او را دید و احساس کرد - فقط یک بار پیش از آن که احساس سرگیجه کند - سرگیجه اور از دور شدنش را احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او او را دید و احساس کرد - همانطور که تنها یک بار قبل از آن احساس کرده بود - سرگیجه سرگیجه از یک فریبنده بدون سقوط دور

14. The fifteen girls across the bar turned their eyes on him with identical expressions of bland, fathomless contempt.
[ترجمه ترگمان]پانزده دختر از طرف بار با همان حالت تحقیر آمیز و bland به او چشم دوخته بودند
[ترجمه گوگل]پانزده دختر در سراسر نوار چشم خود را با اظهارات یکسان از تحقیر بی نظیر و بی فایده

the fathomless secrets of the atom

اسرار غیرقابل‌درک اتم



کلمات دیگر: