1. the crown is emblematic of monarchy
تاج نشانه ی سلطنت است.
2. a free discussion which is emblematic of democracy. . .
بحث آزاد که نمایشگر آزادی است . . .
3. The killing in Pensacola is emblematic of a lot of the violence that is happening around the world.
[ترجمه ترگمان]قتل در Pensacola حاکی از بسیاری از خشونتی است که در سراسر جهان در حال وقوع است
[ترجمه گوگل]کشتن در پنساکولا از بسیاری از خشونت هایی که در سرتاسر جهان اتفاق می افتد نشات می گیرد
4. A sword is emblematic of power gained by violence.
[ترجمه ترگمان]یک شمشیر، نمادی از قدرت بدست آمده از خشونت است
[ترجمه گوگل]یک شمشیر قدرتمند است که از طریق خشونت به دست می آید
5. The Vespa scooter became emblematic of sophisticated urban culture across Europe.
[ترجمه ترگمان]موتور سیکلت موتورسیکلت emblematic از فرهنگ پیچیده شهری در سراسر اروپا شد
[ترجمه گوگل]روروک مخصوص بچه ها وظیفه نشانه ای از فرهنگ شهری پیشرفته در سراسر اروپا بود
6. Dogs are emblematic of faithfulness.
[ترجمه ترگمان]سگ ها سمبل وفاداری هستند
[ترجمه گوگل]سگ ها نماد وفاداری هستند
7. Whiteness is emblematic of purity.
[ترجمه ترگمان]whiteness نمادی از خلوص است
[ترجمه گوگل]سفید بودن خالص است
8. It is emblematic of the difficulties facing those who attempt definitions in the current age of resistance to overarching defining characteristics.
[ترجمه ترگمان]این مساله، نشانه ای از مشکلات پیش روی افرادی است که به تعاریف در عصر حاضر مقاومت در برابر مشخصه های تعریف شده فراگیر دست می یابند
[ترجمه گوگل]این مسئله از مشکلی است که افراد با آن مواجه می شوند که تعاریف را در عصر حاضر مقاومت به مشخصه های مشخص کننده تعریف می کنند
9. The experience of these writers was seen as emblematic of the increased social mobility that characterized post-war Britain.
[ترجمه ترگمان]تجربه این نویسندگان به عنوان نمادی از تحرک اجتماعی فزاینده که مشخصه بریتانیا پس از جنگ بود، دیده شد
[ترجمه گوگل]تجربه این نویسندگان به عنوان نشانه ای از افزایش تحرک اجتماعی که مشخص شد بریتانیا پس از جنگ دیده می شود
10. When politics invades religion, legality becomes merely emblematic.
[ترجمه ترگمان]وقتی سیاست به مذهب حمله می کند، قانونی بودن صرفا نمادین می شود
[ترجمه گوگل]زمانی که سیاست به دین حمله می کند، قانونی بودن فقط نمادین می شود
11. But the murrelet and the owl are merely emblematic of the effects of clear-cutting the remaining Ancient Forest of the Westside.
[ترجمه ترگمان]اما جغد murrelet و جغد تنها نمادی از اثرات پاک سازی جنگل باستانی باقیمانده از Westside هستند
[ترجمه گوگل]اما مورچه و جغد فقط نمادی از اثرات تمیز کردن جنگل های باستانی باقیمانده Westside است
12. Over time, his story became emblematic of the spirit of the modern age.
[ترجمه ترگمان]در طول زمان داستان او به نمادی از روح عصر مدرن تبدیل شد
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، داستان او از روح عصر مدرن آشکار شد
13. All this was emblematic, meant as a memory aid for the budding grammarian.
[ترجمه ترگمان]همه این ها حاکی از emblematic بود، به این معنا بود که به عنوان یک کمک حافظه به دنبال the تاس فی باشد
[ترجمه گوگل]این همه نشانگر بود، به معنای به عنوان یک کمک حافظه برای گرامر نوپا بود
14. The Mac creators are emblematic of a new kind of artist spawned by the protean nature of the computer.
[ترجمه ترگمان]سازندگان Mac از نوع جدیدی از هنرمندی هستند که توسط ماهیت protean کامپیوتر بارور شده اند
[ترجمه گوگل]سازندگان مک از نوع جدیدی از هنرمند هستند که توسط ماهیت پروتئین رایانه ای ایجاد می شوند