fellowship

معنی : رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی

معانی دیگر : مصاحبت، همدمی، هم سخنی، هم نشینی، رستاد، وراشتاد، اخوت، انجمن، جامعه، جمعیت، همبود، کمک هزینه ی آموزشی، بورس تحصیلی، معاشرت کردن، پژوهانه

انگلیسی به فارسی

رفاقت، دوستی، هم‌صحبتی، معاشرت کردن، کمک هزینه تحصیلی، عضویت، پژوهانه

مشارکت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، رفاقت، عضویت، هم صحبتی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: the condition of being fellows.
• مترادف: association, companionship, company, comradeship, friendship
• مشابه: camaraderie, esprit de corps, fraternity, intimacy, reciprocity, sisterhood, togetherness

• (2) تعریف: brotherhood or companionship.
• مترادف: association, companionship, company, comradeship, friendship
• مشابه: brotherhood, camaraderie, esprit de corps, fraternity, intimacy, reciprocity, society, togetherness

• (3) تعریف: a community sharing common tastes and interests.
• مترادف: association, circle, community, society
• مشابه: affiliation, communion, fraternity, party

• (4) تعریف: a grant or stipend given to scholars to further their studies.
• مشابه: award, grant, scholarship, stipend, subsidy

• association, society; brotherhood; companionship; position of fellow (at a university); research grant
fellowship is a feeling of friendship that people have when they are doing something together.
a fellowship is a group of people that join together for a common purpose.

مترادف و متضاد

رفاقت (اسم)

camaraderie, friendship, amity, comradeship, fellowship, good fellowship

کمک هزینه تحصیلی (اسم)

grant, fellowship

دوستی (اسم)

sodality, friendship, fellowship, fraternity

عضویت (اسم)

fellowship, membership

هم صحبتی (اسم)

fellowship

sociability, association

Synonyms: acquaintance, affability, alliance, amity, camaraderie, club, communion, companionability, companionship, company, comradeship, conviviality, familiarity, friendliness, guild, intimacy, kindliness, league, order, society, sodality, togetherness

جملات نمونه

1. their fellowship in crime

همدستی آنان در تبهکاری

2. he enjoyed the fellowship of other poets

او از هم نشینی با شعرای دیگر لذت می برد.

3. i received a fellowship in the field of english literature

من در رشته ی ادبیات انگلیسی بورس تحصیلی دریافت کردم.

4. we must learn to live in fellowship with nature and other creatures

بایستی بیاموزیم که با طبیعت و موجودات دیگر همزیستی کنیم.

5. Love and lordship like no fellowship.

[ترجمه ترگمان]عشق و اربابی مثل هیچ دوستی نیست
[ترجمه گوگل]عشق و ارباب رجوع مثل هیچ ارتباطی نیست

6. Love and lordship never like fellowship.

[ترجمه ترگمان]عشق و لرد هرگز مثل دوستی نیستند
[ترجمه گوگل]عشق و خداحافظی هرگز دوست دخترت نیست

7. Regular outings contribute to a sense of fellowship among co-workers.

[ترجمه ترگمان]گردش های منظم باعث حس دوستی میان همکاران می شود
[ترجمه گوگل]پیاده روی های منظم به معنای مشارکت در همکاری ها کمک می کند

8. At Merlin's instigation, Arthur founds the Fellowship of the Round Table.

[ترجمه ترگمان]در تحریک (مرلین)، آرتور، انجمن یاران میزگرد را پایه گذاری می کند
[ترجمه گوگل]آرتور در مطرح شدن مرلین، میزبان میزبان میزبان است

9. There was a strong feeling of fellowship amongst the members of the team.

[ترجمه ترگمان]در میان اعضای تیم احساس strong وجود داشت
[ترجمه گوگل]احساس قوی بودن در میان اعضای تیم وجود داشت

10. He was offered a research fellowship at Clare College.

[ترجمه ترگمان]در دانشگاه Clare به او کمک هزینه تحقیقاتی داده شد
[ترجمه گوگل]او یک بورس تحصیلی در کالج کلر ارائه شد

11. You'll lose your fellowship if you do that.

[ترجمه ترگمان]اگر این کار را بکنی، fellowship از دست خواهی داد
[ترجمه گوگل]اگر این کار را بکنی، کمک مالی خود را از دست خواهی داد

12. His brother is a member of a youth fellowship.

[ترجمه ترگمان]برادرش یکی از اعضای انجمن جوانان است
[ترجمه گوگل]برادرش عضو انجمن جوانان است

13. A research fellowship came up at Girton and I applied for it and got it.

[ترجمه ترگمان]یه شرکت تحقیقاتی اومد تو \"Girton\" و من براش درخواست دادم و گرفتم
[ترجمه گوگل]یک شرکت تحقیقاتی در Girton آمد و من برای آن درخواست کردم و آن را دریافت کردم

14. He received a gold medal from the Artists' Fellowship in New York.

[ترجمه ترگمان]او مدال طلا را از انجمن هنرمندان در نیویورک دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او مدال طلا را از یاران هنرمندان در نیویورک دریافت کرد

He enjoyed the fellowship of other poets.

او از هم‌نشینی با شعرای دیگر لذت می‌برد.

their fellowship in crime

هم‌دستی آنان در تبهکاری

We must learn to live in fellowship with nature and other creatures.

بایستی بیاموزیم که با طبیعت و موجودات دیگر هم‌زیستی کنیم.

the Fellowship of Christian Athletes

انجمن ورزشکاران مسیحی

I received a fellowship in the field of English Literature.

من در رشته‌ی ادبیات انگلیسی بورس تحصیلی دریافت کردم.

پیشنهاد کاربران

دوره تخصصی تکمیلی ( فلوشیپ )

یاری

کمک هزینه تحصیلی

یاران
The fellowship of the Ring
یاران حلقه ( ارباب حلقه ها )

سلام و درود و با نام و یاد خدا

گاهی معنای همکار می ده

کلمات دیگر: