کلمه جو
صفحه اصلی

emir


معنی : امیر
معانی دیگر : (در برخی کشورهای اسلامی) سلطان، حکمران، (از ریشه ی فارسی: میر)، عنوان حکمروایان فاطمی در مصر، امیر فارسی و عربی

انگلیسی به فارسی

امیر


امیر (فارسی و عربی)


انگلیسی به انگلیسی

• muslim ruler (i.e. prince, commander, etc.)
an emir is a muslim ruler, especially in south-west asia and west africa.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a Muslim chieftain or governor.

(2) تعریف: a title of honor bestowed on the descendants of Muhammad.

مترادف و متضاد

prince


امیر (اسم)
sultan, emir, kinglet, seigneur

Synonyms: amir, chieftain, governor, leader, shah, sheik


جملات نمونه

the Emir of Kuwait

امیر کویت


1. It was the Resident, not the emir, who controlled the police and the army.
[ترجمه ترگمان]این امیر، نه امیر، بود که کنترل پلیس و ارتش را بر عهده داشت
[ترجمه گوگل]این مسجد بود، نه امیر، که پلیس و ارتش را کنترل میکرد

2. He's a tricky devil, our emir.
[ترجمه ترگمان]شیطان صفتی است، امیر ما
[ترجمه گوگل]او شیاطین روی حیله و تزویر است، امیر ما

3. He had chosen an hour at which the emir would certainly have retired, and might not have heard of his arrival.
[ترجمه ترگمان]او ساعتی را انتخاب کرده بود که امیر قطعا بازنشسته می شد و ممکن بود از آمدن او چیزی نشنیده باشد
[ترجمه گوگل]او یک ساعت انتخاب کرده بود که امیر قطعا بازنشسته خواهد شد و ممکن است از ورود او شنیده نشود

4. He, like the emir, was a commander answering straight to the King.
[ترجمه ترگمان]او، مانند امیر، یک فرمانده بود که مستقیما به پادشاه پاسخ می داد
[ترجمه گوگل]او، مانند امیر، یک فرمانده به طور مستقیم به پادشاه پاسخ داد

5. Nicholas wondered whether, sitting there, the emir felt the same bitter exultation that he did.
[ترجمه ترگمان]نیکلای از خود می پرسید: آیا آنجا نشسته، امیر از همان شادی تلخ احساس می کرد که این کار را کرده است یا نه
[ترجمه گوگل]نیکلاس تعجب کرد که آیا در آنجا نشسته است، امیر همان تحسین تلخی که او داشت، احساس کرد

6. While Famagusta stood out[Sentence dictionary], the emir should want no altercations with Zacco.
[ترجمه ترگمان]در حالی که Famagusta در لغت \"حکم جمله\" ایستاده بود، امیر نباید هیچ گونه مجادلات با Zacco را تحمل کند
[ترجمه گوگل]در حالی که فاماگوستا [Dictionary dictionary sentence] ایستاده بود، امیر باید با زاکو مخالفت کند

7. The emir does not pretend he is anything but a benevolent modernising autocrat.
[ترجمه ترگمان]امیر مدعی نیست که چیزی جز یک بخشنده مهربان است
[ترجمه گوگل]امیر تظاهر نمی کند که چیزی جز یک خداباور نوظهور خیرخواهانه است

8. Emir for heads of state, from the Al - Thani family law and inheritance.
[ترجمه ترگمان]امیر قطر، از قانون خانواده آل - و ارث می باشد
[ترجمه گوگل]امیر برای رؤسای جمهور، از قانون خانواده الوطنی و ارث

9. There Emir Palace, the Great Mosque in the capital, the National Museum, Aquarium, and so on.
[ترجمه ترگمان]در آنجا کاخ امیر، مسجد بزرگ پایتخت، موزه ملی آکواریوم و غیره وجود دارد
[ترجمه گوگل]وجود دارد کاخ امیر، مسجد بزرگ در پایتخت، موزه ملی، آکواریوم و غیره

10. On the same day, Hu met with Emir of Eastern Region Muhammad Bin Fahd in Dammam, the second largest port city of Saudi Arabia, and visited the oil company Saudi Aramco.
[ترجمه ترگمان]در همان روز، هو با امیر مرکزی محمد بن فهد در دمام، دومین شهر بزرگ عربستان صعودی دیدار کرد و از شرکت نفت صعودی در عربستان سعودی بازدید کرد
[ترجمه گوگل]در همان روز، هو با مأمور منطقه شرقی محمد بن فهد در دمام، دومین شهر بزرگ عربستان سعودی، ملاقات کرد و از شرکت نفت عربستان آرامکو دیدار کرد

11. The Emir, while directly accountable to no one, cannot violate the Shari'a (Islamic law) and, in practice, must consider the opinions of leading notables and the religious establishment.
[ترجمه ترگمان]امیر، در حالی که مستقیما به هیچ کس پاسخگو نیست، نمی تواند شریعت اسلام را نقض کند و در عمل باید نظرات بزرگان برجسته و تشکیلات مذهبی را در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]امیر، در حالی که مستقیما به هیچ کس پاسخ نمیدهد، نمی تواند شرع را نقض کند (قانون اسلامی)، و در عمل، باید دیدگاه های برجسته های برجسته و پایه مذهبی را در نظر بگیرد

12. The emir, now 5 ousted his father in 1995 in a coup.
[ترجمه ترگمان]این امیر اکنون در سال ۱۹۹۵ در یک کودتا پدر خود را برکنار کرد
[ترجمه گوگل]امیر، در حال حاضر 5 پدرش را در سال 1995 در کودتای تخریب کرد

13. He looked the very model of an Eastern Emir, an a victim of the bowstring.
[ترجمه ترگمان]او به یک امیر شرقی شباهت داشت که قربانی the بود
[ترجمه گوگل]او مدل بسیار خوبی از یک امیر شرقی، یک قربانی تندرو را نگاه کرد

14. the Emir of Kuwait.
[ترجمه ترگمان]امیر کویت
[ترجمه گوگل]امیر کویت

15. Voters will choose fifty of the seventy five deputies. The Emir will nominate the rest.
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان پنجاه تا از هفتاد و پنج نماینده را انتخاب خواهند کرد امیر بقیه را نامزد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رأی دهندگان پنجاه و هفتاد و پنج نماینده را انتخاب خواهند کرد امیر بقیه را معرفی خواهد کرد


کلمات دیگر: