کلمه جو
صفحه اصلی

festivity


معنی : خوشی، بزم، جشن و سرور
معانی دیگر : جشن و بزن و بکوب، شادیانه، برگزاری جشن (یا جشنواره)

انگلیسی به فارسی

جشن، جشن و سرور، بزم، خوشی


بزم، جشن و سرور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: festivities
(1) تعریف: an occasion of feasting and celebration; festival.
مشابه: celebration, merrymaking

(2) تعریف: (pl.) the events or activities planned for or happening at a festive celebration.
مشابه: merrymaking

(3) تعریف: the feeling or atmosphere of a festival; joyousness.
مشابه: celebration

• festiveness, celebration, holiday atmosphere; happiness, merriment
festivity is the celebrating of something in a happy way.
festivities are things that people do to celebrate something.

مترادف و متضاد

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

بزم (اسم)
party, banquet, shindig, festivity, shindy

جشن و سرور (اسم)
festivity, gala

celebration, revelry


Synonyms: amusement, bash, blowout, carousal, clambake, conviviality, do, entertainment, festival, fun, fun and games, gaiety, happiness, hilarity, hoopla, jamboree, jollity, joviality, joyfulness, levity, merriment, merrymaking, mirth, party, pleasure, revel, reveling, revelment, shindig, sport, whoopee, wingding


جملات نمونه

1. a cellar depleted by festivity
موجودی شراب که به خاطر عیش و نوش تحلیل رفته است

2. There was a general air of festivity and abandon.
[ترجمه ترگمان]یک جشن بزرگ جشن و جشن برپا بود
[ترجمه گوگل]یک هواپیما کلی از جشن و رها بود

3. The royal wedding was an occasion of great festivity.
[ترجمه ترگمان]جشن عروسی شاهانه یک جشن بزرگ بود
[ترجمه گوگل]عروسی سلطنتی مناسبت جشن بزرگ بود

4. The wedding was an occasion of great festivity.
[ترجمه ترگمان]جشن عروسی یک جشن بزرگ بود
[ترجمه گوگل]عروسی مناسبت جشن بزرگ بود

5. There was an air of festivity in the village.
[ترجمه ترگمان]یک جشن بزرگ در دهکده برپا شده بود
[ترجمه گوگل]در این روستا هوا جشن بود

6. Until recently, similar bull-running was an annual festivity in many towns in Britain and prohibited by Parliament only early in 183
[ترجمه ترگمان]تا همین اواخر، running مشابه، جشن سالیانه بسیاری از شهرهای بریتانیا بود و تنها اوایل ۱۸۳ کشور توسط پارلمان ممنوع شد
[ترجمه گوگل]تا همین اواخر، گاو نر مشابهی جشن سالانه در بسیاری از شهرها در بریتانیا بود و تنها در اوایل سال 183 پارلمان ممنوع شد

7. Legends about the origin of this festivity abound.
[ترجمه ترگمان]افسانه های در مورد منشا این جشن زیاد است
[ترجمه گوگل]افسانه ها در مورد منشا این جشن بسیار زیاد است

8. Night is the time of ease and festivity, of revels and gaiety.
[ترجمه ترگمان]شب زمان فراغت و جشن و تفریح و تفریح است
[ترجمه گوگل]شب زمان آسودگی و جشن، شادابی و آرامش است

9. The festivity will be held tomorrow.
[ترجمه ترگمان]جشن فردا برگزار خواهد شد
[ترجمه گوگل]این جشن فردا برگزار خواهد شد

10. A boisterous festivity or celebration; merrymaking. Often used in the plural.
[ترجمه ترگمان]جشن یا جشن پر سر و صدا؛ شادمانی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یک جشن یا جشن پرشور؛ سرگرم کننده اغلب در جمع استفاده می شود

11. They will celebrate it with thanksgiving, with festivity, with bonfires, and illuminations.
[ترجمه ترگمان]آن ها جشن شکرگزاری را با عید شکر گزاری برگزار خواهند کرد، با جشن شکرگزاری، با آتش بازی، و illuminations
[ترجمه گوگل]آنها آن را با شکرگذاری، با جشن، با آتش سوزی و روشنایی جشن می گیرند

12. After a festivity attended by the Irish king, Wictred intentionally leads the British soldiers on a night horse ride to the spot where Tristan and Isolde are on a secret tryst.
[ترجمه ترگمان]پس از یک جشن که پادشاه ایرلند در آن شرکت کرد، Wictred به طور عمدی سربازان بریتانیایی را سوار بر اسب شبانه به نقطه ای هدایت می کند که تریستان و Isolde در نقطه ای مخفی قرار دارند
[ترجمه گوگل]پس از جشن با حضور پادشاه ایرلند، ویکرد عمدا سربازان بریتانیایی را در یک اسب سواری شبانه به جایی که Tristan و Isolde در یک سرزمین مخفی هستند هدایت می کند

13. You may plan to go to a special festivity, or you may even be on vacation with someone you love.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است قصد داشته باشید به یک جشن ویژه بروید، یا حتی ممکن است با کسی که دوستش دارید در تعطیلات باشید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است قصد داشته باشید برای رفتن به یک جشن خاص، و یا شما حتی ممکن است در تعطیلات با کسی که شما را دوست دارد

14. He entered the village almost unobserved amid the general festivity.
[ترجمه ترگمان]تقریبا بی آنکه کسی متوجه باشد وارد دهکده شد
[ترجمه گوگل]او در میان جشن های عمومی تقریبا بی رحم وارد روستا شد

15. It would be a remarkable party, and already our apartment was acquiring a quality of exaggerated and unrestrained festivity.
[ترجمه ترگمان]این یک مهمانی فوق العاده خواهد بود، و در حال حاضر آپارتمان ما در حال به دست آوردن کیفیتی از جشن نامحدود و نامحدود است
[ترجمه گوگل]این یک مهمانی قابل توجه است و در حال حاضر آپارتمان ما کیفیتی از جشن اغراق آمیز و بدون محدودیت را به دست آورد

the festivities of Norooz

جشن و سرور نوروز


He too participated in the festivities.

او هم در مراسم جشن شرکت کرد.


how long did the festivities last?

برگزاری جشن چقدر طول کشید؟


پیشنهاد کاربران

جشن ( مناسبت خاص )


کلمات دیگر: