1. And he suffered from moral gaucherie also: he disapproved, he reproved.
[ترجمه ترگمان]و همچنین از gaucherie اخلاقی هم رنج می برد؛ او سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]و او از گاچوری اخلاقی نیز رنج می برد: او ناراضی بود، او اعتراف کرد
2. First love is a little gaucherie with a lot of curious.
[ترجمه ترگمان]عشق اول کمی gaucherie و خیلی هم کنجکاو است
[ترجمه گوگل]عشق اول گاچری کوچکی است که خیلی کنجکاو است
3. I cannot stand his gaucherie any more.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم بیش از این وحشت او را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من دیگر نمی توانم گاچری را تحمل کنم
4. He didn't realize what a gaucherie he'd made.
[ترجمه ترگمان]او متوجه نشد که او چه قدر ناراحت شده است
[ترجمه گوگل]او متوجه نشد که او یک گاوچری ساخته است
5. Her poor academic record was traded in for the sharpest of wits, her gaucherie for poise.
[ترجمه ترگمان]سوابق دانشگاهی او به خاطر هوشیاری و هشیاری او عوض شده بود
[ترجمه گوگل]رکورد تحصیلی ضعیف او برای شدیدترین عقلانیت، گاوچری خود را برای او معامله کرد