کلمه جو
صفحه اصلی

familiarize


معنی : خو دادن، اشنا کردن، عادت دادن، اشنا ساختن، خودمانی کردن
معانی دیگر : شناساندن، معروف کردن، آشنا کردن، آموزاندن، معلوم کردن

انگلیسی به فارسی

آشنا کردن، آشنا ساختن، خو دادن، عادت دادن، معلوم کردن، خودمانی کردن


آشنا کردن، اشنا کردن، اشنا ساختن، خو دادن، عادت دادن، خودمانی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: familiarizes, familiarizing, familiarized
مشتقات: familiarization (n.), familiarizer (n.)
• : تعریف: to make (someone) familiar with or knowledgeable about something.
مشابه: acquaint, condition, orient

- I familiarized him with my plans.
[ترجمه ترگمان] من اون رو با نقشه های خودم آشنا کردم
[ترجمه گوگل] من او را با برنامه هایم آشنا کردم

• cause to be acquainted, accustom; make familiar; make something well known, publicize (also familiarise)
if you familiarize yourself with something, or if someone familiarizes you with it, you learn all about it and get to know it.

مترادف و متضاد

خو دادن (فعل)
addict, habituate, acclimatize, cultivate a habit, familiarize, wont

اشنا کردن (فعل)
accustom, familiarize, induct, acquaint, affiliate, introduce

عادت دادن (فعل)
habituate, accustom, familiarize, inure

اشنا ساختن (فعل)
familiarize

خودمانی کردن (فعل)
familiarize

make or become acquainted with, knowledgeable about


Synonyms: accustom, adapt, adjust, awaken to, become adept in, become aware of, break the ice, bring into use, case, check out, coach, come to know, condition, enlighten, gain friendship, get in, get lay of land, get lowdown on, get together, get to know, get with it, habituate, inform, instruct, inure, let down hair, let know, let next to, make conversant, make used to, mix, naturalize, popularize, post, prime, put on to, school, season, tip off, train, use, wont


جملات نمونه

1. you must first familiarize yourself with the new job
اول باید به این شغل جدید آشنا بشوید.

2. The goal of the experiment was to familiarize the people with the new laws.
[ترجمه ترگمان]هدف از این آزمایش آشنا کردن مردم با قوانین جدید بود
[ترجمه گوگل]هدف آزمایش این بود که مردم را با قوانین جدید آشنا کند

3. You'll need time to familiarize yourself with our office procedures.
[ترجمه ترگمان]شما به زمان احتیاج خواهید داشت که خودتان را با روش های ما آشنا شوید
[ترجمه گوگل]شما باید زمان خود را با مراحل اداری خود آشنا کنید

4. Employees must familiarize themselves with the health and safety manual.
[ترجمه ترگمان]کارکنان باید خود را با دستورالعمل سلامت و ایمنی آشنا کنند
[ترجمه گوگل]کارمندان باید با دستورالعمل بهداشت و ایمنی آشنا شوند

5. The aim of the course was to familiarize students with the uses of the Internet.
[ترجمه ترگمان]هدف این دوره آشنا کردن دانش آموزان با استفاده از اینترنت بود
[ترجمه گوگل]هدف از این دوره، آشنا کردن دانش آموزان با استفاده از اینترنت بود

6. To familiarize pupils with the creation and use of a database.
[ترجمه ترگمان]آشنایی با دانش آموزان با ایجاد و استفاده از یک پایگاه داده
[ترجمه گوگل]برای آشنا کردن دانش آموزان با ایجاد و استفاده از پایگاه داده

7. I encourage you to familiarize yourself with the options for leave to which you may be entitled.
[ترجمه ترگمان]من شما را تشویق می کنم که با گزینه هایی که ممکن است استحقاق آن را داشته باشید آشنا شوید
[ترجمه گوگل]من شما را تشویق می کنم که با گزینه هایی که می توانید به آنها اجازه دهید که به آنها احترام می گذارید، آشنا شوید

8. To familiarize pupils with the skills of planning and organizing information.
[ترجمه ترگمان]آشنایی با دانش آموزان با مهارت های برنامه ریزی و سازمان دهی اطلاعات
[ترجمه گوگل]دانش آموزان را با مهارت برنامه ریزی و سازماندهی اطلاعات آشنا می کند

9. Jules, you can accompany Alice and familiarize yourself with London.
[ترجمه ترگمان]جولز، تو می توانی با آلیس همراه بشوی و خودت را با لندن آشنا کنی
[ترجمه گوگل]ژول، شما می توانید با آلیس همراه شوید و خود را با لندن آشنا کنید

10. Also, keeping band accounts is useful to familiarize you with the practicalities of money coming in and going out.
[ترجمه ترگمان]هم چنین نگهداری حساب ها برای آشنا کردن شما با وضعیت عملی پول که وارد و خارج می شوند، مفید است
[ترجمه گوگل]همچنین نگه داشتن حساب های بانکی مفید است که شما را با روش های عملی پول در آینده آشنا می کند

11. Familiarize yourself with the table of contents, summaries, bolded text and sidebars.
[ترجمه ترگمان]خودتان را با میز محتوی، خلاصه، متن و متن باز کنید
[ترجمه گوگل]خودتان را با جدول محتویات، خلاصه ها، متن bold و ستون های باری آشنا کنید

12. Familiarize yourself with Facebook's privacy settings.
[ترجمه ترگمان]خودتان را با تنظیمات حریم خصوصی Facebook عضو کنید
[ترجمه گوگل]خودتان را با تنظیمات حریم خصوصی فیس بوک آشنا کنید

13. Familiarize yourself with the new equipment before attempt to use it.
[ترجمه ترگمان]پیش از تلاش برای استفاده از آن، خود را با تجهیزات جدید پر کنید
[ترجمه گوگل]قبل از تلاش برای استفاده از آن، خود را با تجهیزات جدید آشنا کنید

14. You'll need time to familiarize yourself with our procedures.
[ترجمه ترگمان]شما به زمان احتیاج خواهید داشت که خودتان را با روش های ما آشنا شوید
[ترجمه گوگل]شما باید زمان خود را با روش های ما آشنا کنید

Newspapers familiarized the term "circulation".

روزنامه‌ها واژه‌ی «تیراژ» را شناساندند.


You must first familiarize yourself with the new job.

اول باید به این شغل جدید آشنا بشوید.


پیشنهاد کاربران

Cambridge
To learn about something

آشنا شدن با چیزی یا خود رو با چیزی آشنا کردن

. Teachers needed to familiarize themselves with the new software

معلمان باید خود را با نرم افزار های جدید آشنا کنند.



@لَنگویچ


کلمات دیگر: