کلمه جو
صفحه اصلی

fall away


معنی : خرد شدن، فروکش کردن
معانی دیگر : 1- ترک (دوستی یا حمایت و غیره) کردن 2- آب رفتن، کوچک شدن، نحیف شدن، تحلیل رفتن

انگلیسی به فارسی

ترک حمایت کردن


سقوط کردن، خرد شدن، فروکش کردن


مترادف و متضاد

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

فروکش کردن (فعل)
alight, subside, ebb, come down, descend, flow down, lower, go down, fall away

Cease to support a person or cause


جملات نمونه

1. The cliffs fall away to the north.
[ترجمه ترگمان]صخره ها به سمت شمال عقب نشینی می کنند
[ترجمه گوگل]صخره ها به سمت شمال می افتند

2. All his old friends fall away from him.
[ترجمه ترگمان]همه دوستان قدیمی او از او دور می شوند
[ترجمه گوگل]همه دوستان قدیمی اش از او دور می شوند

3. In a crisis, old prejudices fall away and everyone works together.
[ترجمه ترگمان]در یک بحران، تعصبات قدیمی از بین می روند و همه با هم کار می کنند
[ترجمه گوگل]در یک بحران، تعصبات قدیمی از بین می رود و همه با هم کار می کنند

4. If you take this medicine,all your symptoms will fall away.
[ترجمه ترگمان]، اگه این دارو رو بگیری همه علائمش از بین میره
[ترجمه گوگل]اگر این دارو را مصرف کنید، تمام علائم شما از بین خواهد رفت

5. You'd scarcely believe anybody could fall away so rapidly.
[ترجمه ترگمان]بعید است که کسی به این سرعت سقوط کند
[ترجمه گوگل]به سختی می توان باور کرد که هر کسی می تواند به سرعت در حال سقوط باشد

6. She pointed out that the plaster would soon fall away without paint.
[ترجمه ترگمان]به بیرون اشاره کرد که گچ به زودی بدون رنگ ناپدید می شود
[ترجمه گوگل]او اشاره کرد که گچ به زودی بدون رنگ می افتد

7. The years fall away and Pennington is a lonely little boy, mourning the loss of his three big sisters.
[ترجمه ترگمان]سال ها سپری می شود و Pennington یک پسر کوچک تنها است که عزادار از دست دادن سه خواهر بزرگ است
[ترجمه گوگل]سال ها سقوط می کنند و پنینگتون پسر کوچکی است که از دست دادن سه خواهرش بزرگ تر است

8. The snowstorm caused traffic to fall away sharply.
[ترجمه ترگمان]جریان برف به سرعت از بین رفت
[ترجمه گوگل]رعد و برق باعث شد که ترافیک به شدت سقوط کند

9. The poem does not fall away from its open line.
[ترجمه ترگمان]شعر از خط باز دور نمی شود
[ترجمه گوگل]شعر از خط بازش نمی افتد

10. Otherwise you will fall away from divine love and be found excluded from eternal life.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت از عشق الاهی دوری خواهید کرد و از زندگی ابدی محروم خواهید شد
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت شما از عشق الهی فرار خواهید کرد و از زندگی ابدی محروم خواهید شد

11. All his fall away from him.
[ترجمه ترگمان] همه اون از دست اون فرار کرد
[ترجمه گوگل]همه سقوط او از او

12. She felt the pit of her stomach fall away.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که شکمش فرو ریخت
[ترجمه گوگل]او احساس گودال شکسته خود را از دست داد

13. The crowd began to fall away.
[ترجمه ترگمان]جمعیت شروع به فرار کردند
[ترجمه گوگل]جمعیت شروع به سقوط کرد

14. Subscriptions will not fall away this year.
[ترجمه ترگمان]Subscriptions امسال سقوط نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]اشتراک در این سال سقوط نخواهد کرد

15. His supporters began to fall away from him.
[ترجمه ترگمان]طرفدارانش از او دور شدند
[ترجمه گوگل]حامیان او شروع به از دست دادن او کردند

پیشنهاد کاربران

جدا شدن
به کناری افتادن
دور انداختن
کم کردن

از هم پاشیدن


کلمات دیگر: