کلمه جو
صفحه اصلی

embroider


معنی : برودره دوزی، اراستن، قلاب دوزی کردن، گلدوزی کردن
معانی دیگر : (روی پارچه) نقش دوزی کردن، سوزن دوزی کردن، چکن دوزی کردن، (گزارش و داستان و غیره) شاخ و برگ دادن، غلو کردن، آب و تاب دادن (بیشتر با: on یا upon)

انگلیسی به فارسی

قلاب‌دوزی کردن، گلدوزی کردن، برودره‌دوزی، آراستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embroiders, embroidering, embroidered
(1) تعریف: to make or decorate with ornamental needlework.
مشابه: adorn, decorate, embellish, garnish, ornament, sew, trim

- The women embroidered intricate patterns on the silk garments.
[ترجمه ترگمان] زن ها طرح های ظریف و ظریفی را بر روی لباس های ابریشمی گلدوزی می کردند
[ترجمه گوگل] زنان لباس های ابریشمی پیچیده ای را با هم پوشیدند
- She created a high collar on the dress, which she then embroidered.
[ترجمه ترگمان] یقه بلندی به تن داشت که در آن موقع گلدوزی شده بود
[ترجمه گوگل] او یقه بالا را در لباس ایجاد کرد، که او سپس دوخت

(2) تعریف: to elaborate or embellish, esp. with fictitious details.
مترادف: embellish
مشابه: elaborate, exaggerate, magnify

- His embroidered that story so obviously that I'm inclined not to believe any of it.
[ترجمه ترگمان] این داستان را طوری نوشته بود که انگار مایل نیستم هیچ کدام از آن را باور کنم
[ترجمه گوگل] او این داستان را به طرز واضح منصوب می کند که من تمایل ندارم هیچ کدام از اینها را باور کنم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: embroiderer (n.)
• : تعریف: to do decorative needlework.
مشابه: sew

- I don't care for sewing, but I love to embroider.
[ترجمه ترگمان] من علاقه ای به خیاطی ندارم، اما من عاشق embroider
[ترجمه گوگل] من برای دوختن اهمیتی نمیدهم، اما من عاشق دکوراسیون هستم

• decorate with ornamental needlework
if you embroider fabric, you sew a decorative design onto it.

مترادف و متضاد

برودره دوزی (اسم)
embroider, fancywork

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

قلاب دوزی کردن (فعل)
crochet, embroider

گلدوزی کردن (فعل)
sprig, embroider

add fancy stitching, adornment


Synonyms: beautify, bedeck, braid, color, cross-stitch, deck, decorate, embellish, fix up, garnish, gild, gussy up, knit, ornament, pattern, quilt, spruce up, stitch, weave pattern, work


exaggerate information


Synonyms: aggrandize, amplify, blow-up, build up, color, distend, dramatize, elaborate, embellish, enhance, enlarge, expand, falsify, fudge, heighten, hyperbolize, lie, magnify, make federal case, make mountain out of molehill, overdo, overelaborate, overembellish, overemphasize, overestimate, overstate, pad, play up, puff, romanticize, spread on thick, stretch, stretch the truth, yeast


جملات نمونه

1. he likes to embroider upon every story that comes his way
او دوست دارد به هر داستانی که برمی خورد شاخ و برگ بدهد.

2. He used a little poetic licence to embroider a good story.
[ترجمه ترگمان]او از یک مجوز شاعرانه برای embroider یک داستان خوب استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او یک مجوز کوچک شاعرانه برای یک داستان خوب را استفاده کرد

3. The editor would take a theme and embroider upon it with drollery.
[ترجمه ترگمان]این ویراستار یک موضوع را انتخاب می کند و با لودگی از آن لذت می برد
[ترجمه گوگل]سردبیر یک موضوع را برداشته و بر روی آن را با نیشخندی بپوشاند

4. I used a grey yarn to embroider the body and antennae.
[ترجمه ترگمان]من از یک نخ خاکستری برای قلاب دوزی کردن بدن و آنتن استفاده کردم
[ترجمه گوگل]من از یک نخ خاکستری برای برداشتن بدن و آنتن استفاده می کردم

5. How much money do the Nanjing ten characters embroider mount the frame to want?
[ترجمه ترگمان]ده تا شخصیت نانجینگ با چه میزان پول در این چارچوب کار می کنند تا به آن نیاز داشته باشند؟
[ترجمه گوگل]چقدر پول ده شخصیت نانجینگ embroider نصب قاب برای خواستار؟

6. These hand - embroider ones are all first class goods.
[ترجمه ترگمان]این embroider دستی، همه کالاهای کلاس اول هستند
[ترجمه گوگل]این دستها - محصولات گلدوزی همه محصولات کلاس اول هستند

7. She says antependium is herself embroider to the curtain in Nanjing home is mixed before.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که antependium برای the که در خانه نانجینگ قرار دارد مشغول گلدوزی و ملیله دوزی است
[ترجمه گوگل]او می گوید که antependium خود را به پرده در خانه نانجینگ را قبل از مخلوط دوخت

8. Business types include: jacquard weave, embroider, printing, wool spinning, cotton, etc.
[ترجمه ترگمان]انواع کسب وکار شامل: بافت jacquard، embroider، چاپ، نخ ریسی، پنبه و غیره هستند
[ترجمه گوگل]انواع کسب و کار عبارتند از: بافت ژاکارد، دوختن، چاپ، چرخش پشم، پنبه و غیره

9. She decided she would embroider her masterpiece of deception still further.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که او شاهکار خود را با این کار سرگرم می کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که شاهکار خود را از فریب ادامه دهد

10. Embroider cloth shoes are one of wonderful flowers in Chinese colorful art culture.
[ترجمه ترگمان]کفش های کتانی embroider یکی از گله ای شگفت انگیز در فرهنگ رنگارنگ هنر چین هستند
[ترجمه گوگل]کفش های پارچه ای بافته شده یکی از گل های شگفت انگیز در فرهنگ هنر رنگارنگ چینی است

11. Small body, bright red color, stylish diamond lattice embroider, how beautiful it is!
[ترجمه ترگمان]بدن کوچک، رنگ قرمز روشن، شبکه ای شیک و شیک، چقدر زیباست!
[ترجمه گوگل]بدن کوچک، رنگ قرمز روشن، مشبک الماس شیک است، چقدر زیبا است!

12. The control system of family computer embroider machine mostly adopts a single slice microprocessor, expanding to save more pattern data through external system memory.
[ترجمه ترگمان]سیستم کنترل ماشین embroider رایانه ای، اغلب یک microprocessor واحد را می پذیرد و برای ذخیره داده های الگوی بیشتر از طریق حافظه سیستم خارجی گسترش می یابد
[ترجمه گوگل]سیستم کنترل کامپیوتری رایانه های رایانه ای اغلب یک ریزپردازنده ی تکی را به کار می گیرد و برای ذخیره اطلاعات بیشتر از طریق حافظه ی خارجی سیستم ذخیره می شود

13. Factory can undertake all kinds of flat embroidery, sequin embroidery, with embroider, rope embroidery, three-in-one embroiders, the clothing embroidery of processing operations.
[ترجمه ترگمان]کارخانه می تواند همه انواع گلدوزی تخت، گلدوزی sequin، گلدوزی rope، three three، one in، قلاب دوزی پوشاک را به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]کارخانه می تواند انواع گلدوزی صاف، گلدوزی بافندگی، با گلدوزی، طناب گلدوزی، گلدوزی سه نفره، لباس گلدوزی عملیات پردازش را انجام دهد

14. Shoe of embroider of the Yi nationality is general build by mouth of sole, upper, shoe, shoe hind, the composition of a few parts such as shoe needle, shoe-buckle.
[ترجمه ترگمان]کفش of یی از ملیت یی با دهان تنها، بالا، کفش، hind کفش، ترکیب چند بخشی از سوزن کفش، buckle کفش ساخته می شود
[ترجمه گوگل]کفش ملی گلدان یی عمدتا از دهانه ی بالایی، بالایی، کفش، کفش کفش، ترکیب چند قسمت از قبیل سوزن کفش، کفش بامبو ساخته شده است

15. Two senior students each choose a cross embroider design to take back embroidery.
[ترجمه ترگمان]دو دانش آموز ارشد هر کدام یک طراحی embroider برای برگشتن به گلدوزی را انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل]دو دانش آموز سالخورده هر یک را انتخاب کنید یک طرح مترو دوزی برای برداشتن گلدوزی

Pari Khanom was embroidering tiny flowers on her scarf.

پری‌خانم داشت گل‌های کوچکی را بر شال گردن خود گل‌دوزی می‌کرد.


He likes to embroider upon every story that comes his way.

او دوست دارد به هر داستانی که برمی‌خورد شاخ و برگ بدهد.



کلمات دیگر: