کلمه جو
صفحه اصلی

eld


معنی : زمان پیش
معانی دیگر : (قدیمی)، پیری، سالمندی، مسن، ریش سفید

انگلیسی به فارسی

مسن، پیری، زمان پیش، ریش سفید


سرزمین، زمان پیش


انگلیسی به انگلیسی

• old age; late time of life; former days; antiquity

مترادف و متضاد

زمان پیش (اسم)
eld

جملات نمونه

1. The old man is a grumpy elder.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد پیر grumpy است
[ترجمه گوگل]پیرمرد بزرگ مرد بزرگ است

2. He is the elder statesman par excellence.
[ترجمه ترگمان]او بزرگ ترین سیاست مدار برتر است
[ترجمه گوگل]او فوق العاده برجسته دولتمردان است

3. After the Duke's death, his eldest son claimed the title.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش پس از مرگ دوک عنوان کرد
[ترجمه گوگل]بعد از مرگ دوک، پسر ارشدش این عنوان را ادعا کرد

4. His elder son Liam became a lawyer.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش، \"لیام\" یه وکیل شد
[ترجمه گوگل]پسر بزرگش لیام وکیل شد

5. Her elder sister's been acting rather funnily just recently.
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگش به طور عجیبی به طور عجیبی این طور رفتار کرده است
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگترش به تازگی اقدام کرده است

6. Henry is my elder brother; he is two years older than I.
[ترجمه ترگمان]هنری برادر بزرگ تر من است؛ دو سال از من بزرگ تر است
[ترجمه گوگل]هنری برادر بزرگم است او دو سال بزرگتر از من است

7. The accused's elder sister bailed her out of jail.
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگ تر متهم او را از زندان آزاد کرد
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگتر متهم او را از زندان خارج کرد

8. The eldest child was a daughter called Fiona.
[ترجمه ترگمان]بچه بزرگ تر دختری بود بنام فیونا
[ترجمه گوگل]بزرگترین فرزند دختر فیونا بود

9. The title passes by inheritance to the eldest son.
[ترجمه ترگمان]این عنوان با وراثت به پسر ارشد واگذار می شود
[ترجمه گوگل]عنوان به ارث برده می شود به پسر بزرگتر

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. Eldest children are the only ones to have experienced the undivided attention of their parents.
[ترجمه ترگمان]Eldest بچه هایی هستند که توجه کامل پدر و مادرشان را به خود جلب کرده اند
[ترجمه گوگل]کودکان سالمند تنها کسانی هستند که توجه جدی والدین خود را تجربه کرده اند

12. My elder brother is a doctor.
[ترجمه ترگمان]برادر بزرگ من دکتر است
[ترجمه گوگل]برادر بزرگتر من یک دکتر است

13. He is my elder by five years.
[ترجمه ترگمان]او پنج سال است که بزرگ تر از من است
[ترجمه گوگل]او پنج سال است که من بزرگترم

14. My elder sister has a terror of fire.
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگ تر من از آتش وحشت دارد
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگتر من ترور آتش است

15. My elder brother is a reporter.
[ترجمه ترگمان] برادر بزرگم یه خبرنگار - ه
[ترجمه گوگل]برادر بزرگتر من خبرنگار است


کلمات دیگر: