کلمه جو
صفحه اصلی

emaciated


معنی : لاغر
معانی دیگر : گوشت رفته

انگلیسی به فارسی

نزار، نحیف، لاغر‌، ناتوان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely thin, as from starvation or disease.
مترادف: gaunt, scraggy, scrawny
متضاد: fat, fleshy
مشابه: bony, haggard, lanky, rawboned, skinny, spare, thin

- The emaciated prisoners who had survived in the camp were rescued at the war's end.
[ترجمه ترگمان] زندانیان لاغر مردنی که در اردوگاه جان سالم به در برده بودند، در پایان جنگ نجات یافتند
[ترجمه گوگل] زندانیانی که در اردوگاه جان باختند، در پایان جنگ نجات یافتند

• very thin and malnutritioned
an emaciated person is extremely thin because of illness or lack of food.

مترادف و متضاد

لاغر (صفت)
slight, gaunt, harsh, delicate, wizen, lean, weak, angular, skinny, thin, slim, emaciated, atrophic, spare, meager, exiguous, twiggy, gracile, scrannel, slink, lenten, scraggy, slab-sided, slimpsy, slimsy, unmelodious

undernourished; thin


Synonyms: anorexic, atrophied, attenuate, attenuated, bony, cadaverous, consumptive, famished, gaunt, haggard, lank, lean, like a bag of bones, meager, peaked, pinched, scrawny, skeletal, skeletonlike, skin-and-bones, skinny, starved, thin as rail, underfed, wasted, wizened


Antonyms: fat, heavy, overnourished, overweight, plump


جملات نمونه

1. emaciated children with distended bellies
کودکان نحیف با شکم های باد کرده

2. There were pictures of emaciated children on the cover of the magazine.
[ترجمه ترگمان]عکس هایی از بچه های لاغر روی جلد مجله نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]تصاویری از کودکان خسته شده در جلد مجله وجود دارد

3. The prisoners were ill and emaciated.
[ترجمه ترگمان]زندانیان بیمار و نحیف بودند
[ترجمه گوگل]زندانیان بیمار و تحریک شده بودند

4. A long illness had emaciated my father.
[ترجمه ترگمان]یک بیماری طولانی به پدرم صدمه زده بود
[ترجمه گوگل]یک بیماری طولانی پدرم را سیراب کرد

5. A long illness had emaciated the invalid.
[ترجمه ترگمان]یک بیماری طولانی بیمار را رنجور کرده بود
[ترجمه گوگل]یک بیماری طولانی نامناسب را از بین برد

6. Towards the end of his life he looked emaciated, his cheeks hollow and his eyes sunken.
[ترجمه ترگمان]نزدیک پایان عمر لاغر و لاغر به نظر می رسید و چشمانش گود افتاده بود و چشمانش گود افتاده بود
[ترجمه گوگل]به پایان عمر او غرق شد، چشمانش چسبیده و چشمانش غرق شد

7. Several that I saw were very old, bearded, emaciated and grim and deathlike, instead of babies, grown men.
[ترجمه ترگمان]چند نفر که من دیدم بسیار پیر و نحیف و نحیف و نحیف بودند به جای نوزادان، مردان بزرگ
[ترجمه گوگل]تعدادی که من دیدم بسیار قدیمی، ریشو، خسته و مبهم و مرگبار بود، به جای نوزادان، مردان رشد کرد

8. Her fur was matted and she was so emaciated she could hardly stand.
[ترجمه ترگمان]موی او درهم گره خورده بود و آنقدر لاغر بود که به سختی می توانست بایستد
[ترجمه گوگل]خز او خیس شده بود و او خیلی خسته شده بود و به سختی می توانست ایستاد

9. Carol was a short, tight shouldered, emaciated woman with a high peroxide wedge of hair.
[ترجمه ترگمان]کارول یک زن قد کوتاه و خمیده و لاغر و لاغر و لاغر بود
[ترجمه گوگل]کارول یک خانم کوتاه و تنگ شسته و تحریک شده با یک میکرو پراکسید بالا بود

10. An emaciated fellow with jet black hair, thin lips and large brooding eyes caught the friar's eye.
[ترجمه ترگمان]مرد لاغر مردنی با موهای سیاه و لب های نازک و چشمان درشت و متفکر، چشمان راهب را گرفته بود
[ترجمه گوگل]همسایه شلاق زدن با موهای سیاه، لب های نازک و چشمان پرانرژی بزرگ، چشم چشمان را گرفت

11. Cattle were emaciated, under nourished and in poor condition.
[ترجمه ترگمان]گاو در شرایط بدی تغذیه می شد و در شرایط بدی تغذیه می کرد
[ترجمه گوگل]گاوها تحت تغذیه و در وضعیت ضعیف قرار گرفتند

12. He was emaciated and half his weight.
[ترجمه ترگمان]لاغر و نحیف بود
[ترجمه گوگل]او ضعیف و نیمی از وزنش بود

13. Already emaciated, he would take only occasional bites of food and seemed to shake violently when he drank fluids.
[ترجمه ترگمان]از هم اکنون لاغر شده بود و فقط گاه کمی از غذا می خورد و به نظر می رسید که وقتی آب می خورد به شدت تکان می خورد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر سست شده است، او تنها ناهنجاری های گاه به گاه غذا را مصرف می کند و به نظر می رسد به شدت لرزش هنگامی که او مایعات را بخورد

14. Its emaciated body is then promptly eaten by its elders so no meat is wasted.
[ترجمه ترگمان]سپس بدن نحیف آن به سرعت توسط بزرگ ترهای خود خورده است بنابراین هیچ گوشتی هدر نمی رود
[ترجمه گوگل]پس از آن توسط بزرگان آن به سرعت خورده می شود و بدن از بین نمی رود

پیشنهاد کاربران

لاغر مردنی


کلمات دیگر: