کلمه جو
صفحه اصلی

embellish


معنی : زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستن
معانی دیگر : آذین کردن، تزیین کردن، آراستن، زیبا ساختن، زیباسازی کردن، مزین کردن، (گزارش یا شرح را با افزودن جزییات اضافی و معمولا ساختگی) دستکاری کردن، دارای آب و تاب کردن، بهسازی کردن، (موسیقی - با افزودن جزییات و نت های اضافی) آهنگ را زیباتر کردن، آوا افزایی کردن

انگلیسی به فارسی

آرایش کردن، آرایش دادن، زینت دادن، زیبا کردن، پیراستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embellishes, embellishing, embellished
مشتقات: embellished (adj.), embellisher (n.)
(1) تعریف: to improve by, or as though by, decorations; decorate.
مترادف: adorn, decorate, garnish, ornament, trim
مشابه: bedizen, elaborate, enrich, festoon, grace

- The watch face was embellished with diamonds and enamel.
[ترجمه ترگمان] چهره ساعت با الماس تزیین شده بود
[ترجمه گوگل] صورت ساعت با الماس و مینای دندانها تزئین شد

(2) تعریف: to enhance (a story or the like) with unnecessary or fictitious details.
مترادف: embroider
مشابه: elaborate, exaggerate, magnify

- We always suspected our father embellished the tales of his boyhood, but this made hearing them even more entertaining.
[ترجمه امیری] ما همیشه گمان میکردیم پدر مان قصه های بچه گی اش را خودپردازی کرده، اما این کار قصه های اورا بیشتر شنیدنی تر میساخت.
[ترجمه ترگمان] ما همیشه فکر می کردیم که پدرمان داستان های کودکی اش را با آن ها تزیین کرده بود، اما این باعث می شد که آن ها بیشتر سرگرم کننده باشند
[ترجمه گوگل] ما همیشه مظهر پدرمان بودیم داستان های دوران کودکی او را تحسین کرد، اما این باعث شد که آنها را سرگرم کننده تر ببینیم

• adorn, beautify, ornament, decorate
if something is embellished with other things, they are added to make it more attractive; a formal word.
if you embellish a story, you make it more interesting by adding details which may be untrue; a formal word.

مترادف و متضاد

زیبا کردن (فعل)
adorn, beautify, embellish, smarten up, groom, titivate

ارایش کردن (فعل)
adorn, embellish, attire, bedeck, manicure

ارایش دادن (فعل)
adorn, decorate, beautify, embellish, garnish, lard, plume, purfle

زینت دادن (فعل)
trim, adorn, embellish, bedeck, overset

پیراستن (فعل)
modify, trim, decorate, embellish, dress up

make beautiful; decorate


Synonyms: add bells and whistles, adorn, amplify, array, beautify, bedeck, color, deck, dress up, elaborate, emblaze, embroider, enhance, enrich, exaggerate, festoon, fix up, fudge, garnish, gild, give details, grace, gussy up, magnify, ornament, overstate, spiff up, spruce up, trim


Antonyms: deface, disfigure, mar, simplify, spoil, uglify


جملات نمونه

1. Ivy leaves embellish the front of the dresser.
[ترجمه ترگمان]آوی تو اتاق آرایش کار می کنه
[ترجمه گوگل]برگهای آویو جلوی میز صندلی را تزیین می کند

2. I asked him not to embellish the truth with ideas of his own.
[ترجمه ترگمان]من از او خواستم که حقیقت را با افکار خود embellish
[ترجمه گوگل]من از او خواسته بودم حقیقت را با ایده های خودم تزئین کنم

3. Just tell the truth and don't embellish the story by any means.
[ترجمه ترگمان]فقط حقیقت را بگو و داستان را به هیچ وجه embellish نکن
[ترجمه گوگل]فقط حقیقت را بگو و داستان را با هیچ وسیله ای تزئین نکنید

4. You may want to embellish the walk through the woods and the dwarfs' house, and even name the dwarfs.
[ترجمه ترگمان]شاید دلت بخواهد از وسط جنگل و خانه کوتوله بروی و حتی اسم کوتوله را هم به زبان بیاوری
[ترجمه گوگل]شما ممکن است بخواهید پیاده روی را از طریق جنگل ها و خانه های کوتوله ها انجام دهید و حتی کوتوله ها را نیز نام ببرید

5. You may wish to embellish the controls with rubdown lettering followed by a coat of spray-on protective lacquer as usual.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است بخواهید این کنترل ها را با rubdown (rubdown)که به دنبال آن پوشش اسپری ضد آب و الکل به صورت معمول تزیین شده است تزیین بکنید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است بخواهید کنترل های خود را با استفاده از ریمل زدن و سپس یک کت اسپری بر روی لایه محافظ به طور معمول

6. Some of the hedgehogs embellish their self-protection with an upward jerking movement.
[ترجمه ترگمان]برخی از خارپشت خود را با حرکت رو به بالا حفظ می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از جگ های خود را با یک حرکات تند و سریع بالا محافظت می کنند

7. It is, of course, tremendously helpful to embellish school courses by providing related experiences at home.
[ترجمه ترگمان]البته این کار برای تزئین دروس مدرسه با ارائه تجربه های مربوط به خانه بسیار مفید است
[ترجمه گوگل]البته، بسیار عالی است که با ارائه تجربه های مرتبط در خانه به دوره های مدرسه تزئین کنید

8. A poignant or shrewd quotation may consolidate or embellish your final remarks.
[ترجمه ترگمان]یک نقل قول تند یا تند، ممکن است نکات نهایی خود را تثبیت کرده یا زینت دهد
[ترجمه گوگل]یک نقل قول زشت و یا پر زرق و برق ممکن است اظهارات نهایی شما را تقویت کند یا زیبایی دهد

9. Neither she nor Mike exaggerate or embellish.
[ترجمه ترگمان]نه او و نه مایک مبالغه می کنند
[ترجمه گوگل]نه او و نه مایک اغراق می کنند

10. What does the food with embellish aperient bowel have?
[ترجمه ترگمان]غذا با روده شستشوی مغزی چه ربطی داره؟
[ترجمه گوگل]غذا با روده آپیرانه سفال چیست؟

11. You embellish the autumn the brilliant multi - colors.
[ترجمه ترگمان]شما پاییز را با رنگ های چند رنگ درخشان تزئین می کنید
[ترجمه گوگل]شما پاییز را درخشان رنگ چند منظوره تزئین می کنید

12. Embellish basic covers and curtains with borders, ties and fringing.
[ترجمه ترگمان]پوشش پایه و پرده با مرزها، پیوندها و حاشیه ای
[ترجمه گوگل]پوشش های اصلی و پرده ها را با مرزها، روابط و لبه های تزیین کنید

13. Can rise to embellish aperient bowel function of food has a lot of such as apples sweet potatoes corn because the rich food fiber aperient effect is very good also.
[ترجمه ترگمان]افزایش عملکرد روده برای غذا تعداد زیادی از ذرت شیرین را دارد چون تاثیر فیبر غنی از مواد غذایی نیز بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]می تواند به افزایش طعم عملکرد عملکرد روده از مواد غذایی دارای بسیاری از مانند سیب ذرت با سس گوجه فرنگی شیرین به دلیل اثرات فیبر غذایی غنی مواد غذایی نیز بسیار خوب است

14. Costive patient should eat the food with embellish aperient bowel to wait like banana, honey.
[ترجمه ترگمان]یک بیمار باید غذا را با روده embellish بخوره تا مثل موز منتظر بمونه، عزیزم
[ترجمه گوگل]بیمار کلاسیک باید غذا را با روده تزریقی تزئین کند تا موز، عسل صبر کند

A garment embellished by medals and ribbons.

جامه‌ای که به مدال و روبان مزین شده است.


He embellishes his reports with interesting details.

او گزارش‌های خود را با جزئیات سرگرم‌کننده‌ای شاخ و برگ می‌دهد.


پیشنهاد کاربران

شاخ و برگ دادن

تزیین کردن

آراستن. پیاز داغ داستان را زیاد کردن

خالی بندی کردن

داستان پردازی ( بیشتر درخصوص دروغ گفتن )
بلوف زدن
اغراق کردن

تزئین کردن، آراستن

تزئین کردن ؛ شاخ و برگ دادن , آب و تاب دادن

# The wall was embellished with flowers
# The watch face was embellished with diamonds
# Just tell the truth and don't embellish the story
# He couldn't resist embellishing the story of his accident a little


کلمات دیگر: