کلمه جو
صفحه اصلی

fiddle away


معنی : تمام کردن، خردخردتمام کردن، تحلیل بردن
معانی دیگر : خردخردتمام کردن، تحلیل بردن، تمام کردن

انگلیسی به فارسی

خردخرد تمام کردن، تحلیل بردن، تمام کردن


مترادف و متضاد

تمام کردن (فعل)
finish, attain, fulfill, process, end, wrap up, exhaust, integrate, fiddle away, polish off

خرد خرد تمام کردن (فعل)
fiddle away

تحلیل بردن (فعل)
stub, imbibe, undermine, use up, fiddle away

پیشنهاد کاربران

وقت تلف کردن
ول گشتن


کلمات دیگر: