کلمه جو
صفحه اصلی

embellishment


معنی : تزیین، ارایش، چاشنی
معانی دیگر : آذین، آرایش، زیباسازی، مزین سازی، آراستن، (جمع) تزیینات، پیرایش، زینت، پیرایه، افرند، تزئین

انگلیسی به فارسی

آرایش، تزئین


گریم، ارایش، تزیین، چاشنی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a beautifying decoration or addition.
مشابه: adornment, garnish, ornament

- The flower designs around the edges are unnecessary embellishments in my opinion.
[ترجمه ترگمان] طرح های گل اطراف لبه ها، تزئینات غیر ضروری در نظر من هستند
[ترجمه گوگل] طرح های گل در اطراف لبه ها به نظر من زیبایی های غیر ضروری است

(2) تعریف: a fictitious or unneeded detail added to enhance a story or the like.

(3) تعریف: the act or condition of embellishing or being embellished.
مشابه: adornment, decoration

• adornment, ornament, decoration
an embellishment is a decoration added to something to make it seem more attractive.
an embellishment to a story or account of something is a detail added to make it seem more interesting, even if it is not actually true.

مترادف و متضاد

تزیین (اسم)
adornment, decoration, embellishment, garniture

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

چاشنی (اسم)
primer, relish, flavor, embellishment, dressing, sauce, condiment, stuffing, seasoning, detonator, flavoring, garniture, salmagundi

beautification; decorating


Synonyms: adornment, coloring, decoration, doodad, elaboration, embroidering, embroidery, enhancement, enrichment, exaggeration, fandangle, floridity, flowery speech, frill, froufrou, fuss, garnish, gilding, gingerbread, hyperbole, icing on the cake, jazz, ornament, ornamentation, ostentation, overstatement


Antonyms: disfigurement, injury, simplification, spoliation


جملات نمونه

1. he paid for the embellishment of the church
او هزینه ی زیباسازی کلیسا را پرداخت.

2. Good pasta needs very little embellishment.
[ترجمه ترگمان]پاستای خوب به تزیینات بسیار کمی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]پاستا خوب نیاز به ارایش بسیار کمی دارد

3. In such stories a certain amount of embellishment is expected and some elements, especially the dialogues, follow a familiar pattern.
[ترجمه ترگمان]در چنین داستان هایی، مقداری از تزیینات مورد انتظار هستند و برخی از عناصر، به خصوص مکالمات، از الگوی آشنا پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]در چنین داستان هایی انتظار می رود مقدار مشخصی از گریم، و برخی از عناصر، به ویژه دیالوگ ها، الگوی آشنا را دنبال می کنند

4. The only embellishment was a small bunch of fresh flowers placed in a vase at her feet.
[ترجمه ترگمان]تنها نقاشی، دسته گل کوچکی بود که در گلدان روی پاهایش قرار داشت
[ترجمه گوگل]تنها ارغوانی یک دسته کوچک از گل های تازه قرار داده شده در یک گلدان در پای او بود

5. They are permitted no naturalistic embellishment, but given that choice the stylisation should be taken further.
[ترجمه ترگمان]آن ها به هیچ گونه تزیینات naturalistic اجازه نمی دهند، اما با توجه به این که انتخاب the باید بیشتر انجام شود
[ترجمه گوگل]آنها مجاز نیستند گرانبهای طبیعت گرایانه باشند، اما با توجه به این انتخاب، سبک سازی باید بیشتر شود

6. Embellishment and fluff are not necessary.
[ترجمه ترگمان] embellishment \"و\" کرک \"لازم نیست\"
[ترجمه گوگل]زرق و برق و ضروری نیست

7. Vehicle rear part design slightly obviously light, above embellishment besides that low key exhaust pipe, only then that right image clever lovable rear light, appears insufficiently compact.
[ترجمه ترگمان]از تزیینات قسمت پشت وسیله نقلیه کمی به وضوح سبک، از تزیینات بالاتر نیز استفاده می شود علاوه بر آن لوله اگزوز کوتاه، تنها بعد آن تصویر سمت راست، نور پشت دوست داشتنی دوست داشتنی، به طور کافی فشرده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]طراحی قسمت عقب خودرو، کمی بدیهی است که نور، علاوه بر اینکه کمپرسور اگزوز کم، در بالای بالش قرار گرفته است، تنها پس از آن تصویر سمت راست، هوشمندانه نور عقب دوست داشتنی، به نظر می رسد به اندازه کافی جمع و جور نیست

8. Embellishment of space and beautify life!
[ترجمه ترگمان]زندگی زیبا و زیبا را زیبا جلوه دهید!
[ترجمه گوگل]لذت بردن از فضا و زیبایی زندگی!

9. His articles are natural and without embellishment.
[ترجمه ترگمان]مقالات او طبیعی و بدون تزیین هستند
[ترجمه گوگل]مقالات او طبیعی و بدون گلدوزی است

10. These may arise in the context of embellishment or fictionalization, such as in a docudrama or other dramatization of a true story.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است در زمینه تزیینات و یا fictionalization، مانند a یا دیگر dramatization یک داستان واقعی رخ دهد
[ترجمه گوگل]اینها ممکن است در زمینه زینت یا تصحیح کردن ظاهر شوند، مثلا در یک docudrama یا نمایشهای دیگر داستان واقعی

11. Their dress seemed more austere, both in its cut and in the absence of embellishment.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این لباس، رنگ و رو رفته، هر دو در جای خود، آراسته و عبوس به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]لباس آنها به نظر می رسید سنگین تر، هر دو در برش و در غیاب از زینت

12. Some central features of narrative construction were studied, including the gradual embellishment of stories and their emotional content.
[ترجمه ترگمان]برخی از ویژگی های اصلی ساخت روایت، از جمله تزیینات تدریجی داستان ها و محتوای احساسی آن ها مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]برخی از ویژگی های مرکزی ساخت و ساز روایت مورد مطالعه قرار گرفتند، از جمله مراسم تدریس داستان ها و محتوای احساسی آنها

13. This last instance of the stylistics of manner begins to merge into the stylistics of embellishment, self-reference or representation.
[ترجمه ترگمان]این نمونه اخیر از سبک شناختی به ادغام در سبک شناسی، خود مرجع یا نمایش آغاز می شود
[ترجمه گوگل]این آخرین نمونه از شیوه های نوشتاری، شروع به ادغام شدن با سبک های گریم، خود ارجاع یا نمایندگی می کند

14. Some people think fresh corn on the cob needs no embellishment.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم فکر می کنند ذرت تازه روی کره اسب نیاز ندارد
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم فکر می کنند ذرت تازه بر روی کابین نیاز به هیچ زینتی ندارد

He paid for the embellishment of the church.

او هزینه‌ی زیباسازی کلیسا را پرداخت.


rhyme, similes and other poetic embellishments

قافیه و تشبیه و سایر پیرایه‌های شعری


پیشنهاد کاربران

آب و تاب، جزئیات، ریزه کاری ( درسخن و کلام )

رنگ و لعاب، شاخ وبرگ

embellishment ( موسیقی )
واژه مصوب: آرایه 3
تعریف: عنصری در موسیقی که بیشتر جنبۀ تزیینی دارد تا ساختاری و دربرگیرندۀ تزیین های مشخص و آزاد است


کلمات دیگر: