کلمه جو
صفحه اصلی

fascination


معنی : فریفتگی، جذبه، افسون، فریبندگی، شیدایی
معانی دیگر : شیفتگی، مجذوب شدگی، مسحور شدگی، خیرگی، گیرایی، شیفتگری، کشش

انگلیسی به فارسی

شیدایی، افسون، جذبه


شیفتگی، افسون، جذبه، شیدایی، فریبندگی، فریفتگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of fascinating, or the condition or an instance of becoming fascinated.
مشابه: allure, romance

- The cat watched the dangling and twitching string with fascination.
[ترجمه ترگمان] گربه با شیفتگی، نخ آویزان و آویزان را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل] گربه تماشای آویزان و رنجش را با شیفتگی مشاهده کرد

(2) تعریف: something that causes one to be fascinated.
مشابه: call, charm

• enchantment, attraction
fascination is the state of being greatly interested in something.

مترادف و متضاد

فریفتگی (اسم)
aberration, bewitchment, fascination

جذبه (اسم)
fascination, appeal, rapture, magnetism

افسون (اسم)
bewitchment, fascination, conjuration, spell, charm, enchantment, glamor, incantation, juju

فریبندگی (اسم)
fascination, seduction, temptation, charm, glamor, glamour

شیدایی (اسم)
fascination, mania, infatuation

strong interest


Synonyms: allure, appeal, attraction, bug, charisma, charm, enchantment, enthrallment, glamour, grabber, hang-up, lure, magic, magnetism, obsession, piquancy, power, pull, sorcery, spell, thing, thing for, trance, witchcraft, witchery


Antonyms: boredom, disinterest


جملات نمونه

1. his fascination with flight led him to the air force academy
علاقه ی شدید او نسبت به پرواز او را به دانشکده ی نیروی هوایی کشاند.

2. the irresistable fascination of the new and the unknown
گیرایی مقاومت ناپذیر چیزهای تازه و ناشناخته

3. Police knew of his fascination with guns.
[ترجمه ترگمان]پلیس از شیفتگی او با اسلحه خبر داشت
[ترجمه گوگل]پلیس از شگفتی اش با اسلحه می دانست

4. The fascination of the game lies in trying to guess what your opponent is thinking.
[ترجمه ترگمان]جذابیت بازی در تلاش برای حدس زدن رقیب تان است
[ترجمه گوگل]شگفتی بازی در تلاش برای حدس زدن آنچه که حریف شما فکر می کند

5. London has a fascination all of its own.
[ترجمه ترگمان]لندن جذابیت خود را دارد
[ترجمه گوگل]لندن همه چیز خود را شگفت زده می کند

6. The city has a fascination for him.
[ترجمه ترگمان]این شهر برای او جذابیتی داشت
[ترجمه گوگل]شهر شبیه به اوست

7. The shopping center has a fascination for him.
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید برای او جذابیتی داشت
[ترجمه گوگل]مرکز خرید برای او شگفت انگیز است

8. Water holds a fascination for most children.
[ترجمه ترگمان]اب برای اکثر بچه ها جذابیت دارد
[ترجمه گوگل]آب برای اغلب کودکان بسیار جذاب است

9. His fascination with the subtleties of human behaviour makes him a good storyteller.
[ترجمه ترگمان]جذابیت او با the رفتار انسان باعث می شود او داستان گوی خوبی باشد
[ترجمه گوگل]شگفتی او با پیچیدگی رفتار انسان، او را داستانپرداز خوب می کند

10. Some people have a morbid fascination with crime.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم علاقه بیمارگونه با جنایت دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم شکنجه جسمانی دارند

11. She shared his fascination for motorbikes.
[ترجمه ترگمان]او شیفتگی خود را برای موتورسیکلت به اشتراک گذاشت
[ترجمه گوگل]او شگفتی خود را برای موتور سیکلت ها به اشتراک گذاشت

12. The girls listened in fascination as the story unfolded.
[ترجمه ترگمان]همچنان که داستان باز می شد، دخترها با شیفتگی گوش می دادند
[ترجمه گوگل]دختران به عنوان داستان شگفت انگیز گوش فرا دادند

13. The fascination lay in the mystery of what was inside the box.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی در این راز نهفته بود که درون جعبه چه بود
[ترجمه گوگل]شگفتی در رمز و راز آنچه در داخل جعبه است قرار دارد

14. She watched in fascination as the cat pounced on the mouse.
[ترجمه ترگمان]وقتی گربه به موش حمله کرد، او با شیفتگی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان گربه بر روی موش سوار بر تماشا شد

15. He had a deep fascination with all forms of transport.
[ترجمه ترگمان]او شیفته همه اشکال حمل و نقل بود
[ترجمه گوگل]او با تمام انواع حمل و نقل شگفت انگیز بود

His fascination with flight led him to the air force academy.

علاقه‌ی شدید او به پرواز او را به دانشکده‌ی نیروی هوایی کشاند.


the irresistable fascination of the new and the unknown

گیرایی مقاومت‌ناپذیر چیزهای تازه و ناشناخته


پیشنهاد کاربران

attractable مجذوبیت
monophyletic متحد

دلگرمی

به نقل از هزاره:
1. افسون، سحر، جادو
2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی
3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط

شیفتگی ؛ جذابیت

– Her fascination with medieval art
– She listened in fascination to the story
– The city has a fascination for him
– Mass murders hold a gruesome fascination for the public


کلمات دیگر: