کلمه جو
صفحه اصلی

empire


معنی : فرمانروایی
معانی دیگر : امپراتوری، دوران حکمروایی امپراتور، حکومت امپراتور، قدرت مطلق، استیلا، حکمرانی، (مجازی) هر موسسه یا دستگاه گسترده ای که تحت فرمان یک فرد یا خانواده باشد، امپراتوری چند کشور که در دست یک پادشاه باشد

انگلیسی به فارسی

امپراتوری چند کشور که در دست یک پادشاه باشد، فرمانروایی


امپراطوری، فرمانروایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a single political unit, with one supreme ruler, composed of an aggregate of nations or peoples.

- The tsar expanded the Russian empire to the east.
[ترجمه ترگمان] تزار امپراطوری روسیه را به شرق گسترش داد
[ترجمه گوگل] تزار امپراتوری روسیه را به شرق گسترش داد

(2) تعریف: the government of such a unit, or the historical period in which it existed.

- These lands were under control of the Ottoman Empire.
[ترجمه بهزاد] این سرزمین تحت سلطه امپراتوری عثمانی بود
[ترجمه ترگمان] این سرزمین ها در دست امپراتوری عثمانی بود
[ترجمه گوگل] این سرزمین تحت کنترل امپراتوری عثمانی بود
- Many were enslaved during the Roman Empire.
[ترجمه mohamadda333] تعداد زیادی در زمان امپراطوری رم به بردگی گرفته شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری در طول امپراتوری روم اسیر شدند
[ترجمه گوگل] بسیاری از آنها در زمان امپراتوری روم تحت فرمانروایی قرار گرفتند

(3) تعریف: an extensive range of enterprises or activities under the authority of one person or a central organization.

- He founded a publishing empire and became extremely wealthy.
[ترجمه ترگمان] او یک امپراطوری انتشار را تاسیس کرد و بسیار ثروتمند شد
[ترجمه گوگل] او امپراتوری انتشارات را تاسیس کرد و بسیار ثروتمند شد
صفت ( adjective )
• : تعریف: (cap.) of or pertaining to styles in architecture, clothing, and home furnishings prevalent in France during the first empire under Napoleon I.

- I'm not fond of these dresses with a high Empire waistline.
[ترجمه ترگمان] من این لباس ها رو زیاد دوست ندارم
[ترجمه گوگل] من این لباس ها را با کمر کمرنگ امپراتوری دوست ندارم

• group of countries ruled over by an emperor or other sovereign
an empire is a group of countries controlled by one country.
you can also refer to a large group of companies controlled by one person as an empire.

مترادف و متضاد

Synonyms: authority, command, commonwealth, control, domain, dominion, federation, government, people, power, realm, sovereignty, supremacy, sway, union


فرمانروایی (اسم)
rule, thalassocracy, domination, empire

place ruled by sovereign; rule


جملات نمونه

the Babylonian Empire

امپراتوری بابل


1. his empire lasted many years and became quite extensive
امپراتوری او سال ها دوام آورد و بسیار گسترده شد.

2. the empire collapsed under its own weight
امپراتوری به خاطر کندی و سنگینی خود به خود فرو پاشید.

3. a cardboard empire
امپراطوری قلابی (پوشالی)

4. a cattle empire which extended over several thousand acres
امپراتوری احشام که چندین هزار جریب وسعت داشت

5. britain's far-flung empire
امپراطوری گسترده ی بریتانیا

6. he expanded his empire to its largest extent
او امپراطوری خود را به بیشترین حد خود گسترش داد.

7. the foundation of an empire
پی افکنی یک امپراطوری

8. they were consolidating their empire over egypt
آنان سلطه ی خود را بر مصر تقویت می کردند.

9. the eclipse of the romans empire
افول امپراطوری روم

10. he made a division of his empire
او امپراطوری خود را بخش کرد.

11. the disintegrating hulk of the spanish empire
لاشه ی در حال متلاشی شدن امپراتوری اسپانیا

12. the rise and fall of an empire
پیدایش و اضمحلال یک امپراطوری

13. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

14. The Japanese empire was quickly dismantled.
[ترجمه ترگمان]امپراطوری ژاپن به سرعت برچیده شد
[ترجمه گوگل]امپراتوری ژاپن به سرعت تخریب شد

15. Her efforts were justly rewarded with a British Empire Medal.
[ترجمه ترگمان]تلاش های او به حق با مدال امپراتوری بریتانیا پاداش داده شد
[ترجمه گوگل]تلاش های او به درستی با مدال امپراتوری بریتانیا پاداش داده شد

16. The Roman Empire existed for several centuries.
[ترجمه ترگمان]امپراتوری روم چندین قرن بود که وجود داشت
[ترجمه گوگل]امپراطوری روم برای چندین قرن وجود داشت

17. The British Empire was at its peak in the mid 19th century.
[ترجمه ترگمان]امپراتوری بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم در اوج خود بود
[ترجمه گوگل]امپراتوری بریتانیا در اواسط قرن 19 در اوج خود بود

18. Church and empire were fused in a single entity.
[ترجمه ترگمان]کلیسا و امپراطوری در واحد واحدی به هم پیوند خورده بودند
[ترجمه گوگل]کلیسا و امپراطوری در یک نهاد مشترک متصل شدند

the Roman Empire

امپراتوری روم


His empire lasted many years and became quite extensive.

امپراتوری او سال‌ها دوام آورد و بسیار گسترده شد.


They were consolidating their empire over Egypt.

آنان سلطه‌ی خود را بر مصر تقویت می‌کردند.


a cattle empire which extended over several thousand acres

امپراتوری احشام که چندین هزار جریب وسعت داشت


پیشنهاد کاربران

فرمانروایی

قدرت طلبی

امپراتوری

پادشاهی

Empire : امپراتوری
Emperor : امپراتور
King : پادشاه
Queen/Empress : ملکه
Monarch : حاکم - پادشاه - شاه
Monarchy : پادشاهی - سلطنت - شاهنشاهی
Ruler : حاکم - فرمانروا
Caliphate : خلافت
Caliph : خلیفه
Sultan : سلطان
Caesar : سزار - قیصر ( Julius Caesar : دیکتاتور و قیصر جمهوری روم )
Tsar/Tzar/Csar/Czar : تزار ( از سزار گرفته شده و به پادشاهان شوروی میگفتن تزار )


کلمات دیگر: