کلمه جو
صفحه اصلی

gender


معنی : قسم، نوع، جنس، تذکیر و تانیی
معانی دیگر : (عامیانه) مرد یا زن بودن، مردی یا زنی، مذکر یا مونث بودن، (دستور زبان) جنس، جنسیت، تذکیر و تانیث (در انگلیسی جنسیت توسط ضمیر سوم شخص مفرد: he و she و it بیان می شود و برخی از اسم ها نیز جنسیت را بیان می کنند مثلا: lioness ولی به طور کلی در انگلیسی برخلاف آلمانی و فرانسه جنسیت رکن اساسی گرامر نیست)، (متون قدیمی) تولید کردن، (بچه) پس انداختن، به وجود آوردن (رجوع شود به: engender)، تذکیر و تانیک

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان) جنس، تذکیر و تانیث، قسم، نوع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the sex of a person or animal.
مشابه: sex

- People of both genders, male and female, enjoy horseback riding.
[ترجمه F] Gender
[ترجمه ب گنج جو] روندن اسب و سوارکاری چیزیه که زن و مرد نمیشناسه، همه ازش لذت میبرن.
[ترجمه ترگمان] مردم هر دو جنس، مرد و زن، از اسب سواری لذت می برند
[ترجمه گوگل] افراد هر دو جنس، مرد و زن، لذت بردن از اسب سواری
- The hiring guidelines are designed to reduce discrimination based on gender.
[ترجمه ترگمان] دستورالعمل های استخدام برای کاهش تبعیض براساس جنسیت طراحی شده اند
[ترجمه گوگل] دستورالعمل های استخدام برای کاهش تبعیض بر اساس جنسیت طراحی شده اند

(2) تعریف: a system in many languages in which nouns fall into two or more groups, such as masculine, feminine, or neuter, the members of each group sharing grammatical features such as inflections and pronoun equivalents.

(3) تعریف: such a group of nouns, or the fact of a particular noun's membership in such a group.

• sex of a person or animal; (grammar) system in some languages in which nouns are separated into two or more groups (i.e. masculine, female, neuter); such a group of nouns; state of being male or female in regard to social or cultural differences
a person's gender is their characteristic of being male or female.
in the grammar of some languages, gender is used to refer to the classification of nouns as masculine, feminine, and neuter.

مترادف و متضاد

قسم (اسم)
persuasion, sort, manner, adjuration, kind, type, species, genre, gender, genus, speckle

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

جنس (اسم)
breed, material, substance, stuff, kind, stamp, brand, mettle, commodity, ware, genre, gender, genus

تذکیر و تانیی (اسم)
gender

grammatical rules applying to nouns that connote sex or animateness


Synonyms: common, feminine, gender-specific, masculine, neuter


جملات نمونه

1. the female gender
جنس زن

2. the masculine gender
جنس مذکر

3. descrimination on the basis of gender is not fair
تبعیض به خاطر مرد یا زن بودن منصفانه نیست.

4. the word "child" is of common gender
واژه ی ((کودک)) هم به مذکر و هم به مونث اتلاق می شود.

5. discrimination on the basis of race or religion or gender is against the law
تبعیض بر مبنای نژاد یا مذهب یا جنسیت خلاف قانون است.

6. to discriminate on the basis of race, religion, or gender
برپایه ی نژاد یا مذهب یا جنسیت تبعیض قائل شدن

7. She examines the interplay between changing gender divisions and urban change.
[ترجمه ترگمان]او عمل متقابل بین تغییر بخش های جنسیتی و تغییر شهری را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]او در تعامل بین تغییر تقسیمات جنسیتی و تغییرات شهری بررسی می کند

8. Does this test show the gender of the baby?
[ترجمه ترگمان]آیا این آزمایش جنسیت نوزاد را نشان می دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا این آزمون جنسیت کودک را نشان می دهد؟

9. Jobs were strictly segregated by gender.
[ترجمه ترگمان]جابز به شدت براساس جنسیت از هم جدا شده بود
[ترجمه گوگل]جابجایی به شدت توسط جنسیت جداسازی شد

10. It is not a person's gender that fits them to be a vicar but what is in their hearts.
[ترجمه ترگمان]جنسیت یک فرد نیست که متناسب با آن ها باشد، بلکه در قلب آن ها است
[ترجمه گوگل]این جنسیت فردی نیست که به آنها احترام می گذارد بلکه قلب آنهاست

11. Gender roles are often conditioned by cultural factors.
[ترجمه ترگمان]نقش های جنسیتی اغلب توسط عوامل فرهنگی مشروط می شوند
[ترجمه گوگل]نقش های جنسیتی اغلب به عوامل فرهنگی بستگی دارد

12. Latin nouns have case, number and gender.
[ترجمه ترگمان]اسم های لاتین دارای مورد، تعداد و جنسیت هستند
[ترجمه گوگل]اسمهای لاتین دارای پرونده، شماره و جنسیت هستند

13. The government is working on tackling gender inequalities in employment.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال کار بر روی رفع نابرابری های جنسیتی در اشتغال است
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش برای مقابله با نابرابری جنسیتی در اشتغال است

14. Discrimination on grounds of race or gender is forbidden.
[ترجمه ترگمان]تبعیض بر پایه نژادی یا جنسیت حرام است
[ترجمه گوگل]تبعیض بر اساس نژاد یا جنسیت ممنوع است

15. Gender discrimination is a hotly contested issue.
[ترجمه ترگمان]تبعیض جنسیتی یک مساله بسیار بحث برانگیز است
[ترجمه گوگل]تبعیض جنسیتی مسئله بسیار بحث انگیز است

16. There is an even gender balance amongst staff and students .
[ترجمه ترگمان]حتی تعادل جنسیتی میان کارکنان و دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه گوگل]تعادل جنسیتی حتی میان کارکنان و دانشجویان وجود دارد

17. She argued that the law should always be gender neutral .
[ترجمه ترگمان]او استدلال می کند که این قانون باید همیشه جنس خنثی باشد
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که قانون باید همیشه جنسیت بی طرف باشد

18. French differs from English in having gender for all nouns.
[ترجمه ترگمان]فرانسوی در داشتن جنسیت با تمام اسم ها، متفاوت از زبان انگلیسی است
[ترجمه گوگل]فرانسوی از زبان انگلیسی در داشتن جنسیت برای همه اسم ها متفاوت است

the female gender

جنس زن


Descrimination on the basis of gender is not fair.

تبعیض به خاطر مرد یا زن بودن منصفانه نیست.


پیشنهاد کاربران

جنسیت

دو جنس مانند زن و مرد


کلمات دیگر: