کلمه جو
صفحه اصلی

garble


معنی : تحریف، ضایعات، تحریف کردن، الک کردن
معانی دیگر : دستکاری کردن (در متن یا نوشته)، (در اثر سهل انگاری) بد نقل قول کردن، (در اثر بدی دستگاه فرستنده یا بدی هوا) پیام نامفهوم پخش کردن، (داستان و غیره را) به طور بی معنی بازگو یا بازنویس کردن، (مهجور) سرند کردن، غربال کردن، بیختن، (نادر) گلچین کردن، دستچین کردن، فضولات

انگلیسی به فارسی

ضایعات، فضولات، تحریف، تحریف کردن، الک کردن


زرق و برق دار، تحریف، ضایعات، تحریف کردن، الک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• distort, jumble, mix up, confuse; misrepresent, falsify

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: garbles, garbling, garbled
• : تعریف: to mix up, distort, or confuse (a message, translation, or the like); cause to be disordered or unintelligible.
مشابه: jumble, mangle, scramble

- We received the message, but it was so garbled that we couldn't understand it.
[ترجمه ترگمان] پیام را دریافت کردیم، اما خیلی آشفته بود که ما نمی توانیم آن را درک کنیم
[ترجمه گوگل] ما این پیام را دریافت کردیم، اما آنقدر گمراه بود که نمیتوانستیم آن را درک کنیم
اسم ( noun )
مشتقات: garbler (n.)
(1) تعریف: something that has been garbled.

(2) تعریف: the action or process of garbling.

مترادف و متضاد

تحریف (اسم)
sophistication, anagram, distortion, falsification, garble, mutilation

ضایعات (اسم)
decrement, waste, garble, losses, damages, wastage

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

الک کردن (فعل)
garble, bunt, screen, sieve, sift

mix up, misrepresent


Synonyms: belie, color, confuse, corrupt, distort, doctor, falsify, jumble, misinterpret, mislead, misquote, misstate, mutilate, obscure, pervert, slant, tamper with, twist, warp


Antonyms: decipher, order, pronounce, represent, translate, unscramble


جملات نمونه

1. There was a garbled message from her on my answering machine.
[ترجمه ترگمان]روی پیغام گیر من یه پیغام گیر افتاده بود
[ترجمه گوگل]در دستگاه پاسخگو من یک پیام خالی از او بود

2. He left a rather garbled message on my answerphone.
[ترجمه ترگمان]اون یه پیغام کمی روی پیغام گیر من گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک پیام نادرست بر روی تلفن همراه من گذاشت

3. The papers had some garbled version of the story.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها داستان درهم و برهمی از داستان داشتند
[ترجمه گوگل]این مقالات دارای برخی از نسخه های منحرف از داستان است

4. He gave a garbled account of what had happened.
[ترجمه ترگمان]او شرح داد که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]او به آنچه که اتفاق افتاده بود، نادیده گرفته شد

5. The Coastguard needs to decipher garbled messages in a few minutes.
[ترجمه ترگمان](Coastguard)در عرض چند دقیقه باید پیام های کوتاه را رمزگشایی کند
[ترجمه گوگل]Coastguard نیاز به رمزگشایی پیام های گمشده را در چند دقیقه دارد

6. The secret is used to garble the password, and the same secret can be used to retrieve the original password.
[ترجمه ترگمان]از رمز برای garble رمز عبور استفاده می شود، و همان راز می تواند برای بازیابی گذرواژه اصلی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]این رمز برای رمزگشایی رمز عبور استفاده می شود و از همان رمز برای بازیابی رمز عبور اصلی استفاده می شود

7. You garble my words from their real meaning.
[ترجمه ترگمان]تو کلمات منو از معنای واقعی اونا پاک می کنی
[ترجمه گوگل]شما کلمات خود را از معنی واقعی خود پنهان می کنید

8. They "gobble", and Gore's gobbling soon turnssintos"garble".
[ترجمه ترگمان]آن ها \"gobble\" را می خورند، و \"گور\" به زودی \"garble\" را جذب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها 'سر و صدا'، و gobbling گور به زودی turntsintos'garble '

9. You might think based on that, that garble and garbage were related, since what's left once you remove the good stuff by garbling it, is the bad stuff, or garbage.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است بر این اساس فکر کنید که زباله و زباله به هم مربوط هستند، زیرا زمانی که شما چیزهای خوب را با استفاده از آن حذف می کنید، آن چیز بد است، یا زباله
[ترجمه گوگل]شما ممکن است بر این اساس فکر کنید که این زرق و برق و زباله ها در ارتباط بوده اند؛ از آنجایی که چیزهایی که پس از پاک کردن چیزهای خوب، با خرج کردن آن، چیز بدی یا زباله است، باقی می ماند

10. And, finally, there are the people who garble or say their name or phone number too fast.
[ترجمه ترگمان]و در نهایت افرادی هستند که نام یا شماره تلفن خود را خیلی سریع تلفظ می کنند یا می گویند
[ترجمه گوگل]و در نهایت، افرادی هستند که اسم و یا شماره تلفن خود را خیلی سریع سر و صدا می زنند

11. Naively literal, the signs garble English into hilariously strange phrases: one, outside a bathroom for disabled people read as "Deformed Man's Toilet".
[ترجمه ترگمان]به معنای لفظی، علایم انگلیسی را به عبارات عجیب و غریب بیان می کنند: یک، بیرون یک حمام برای افراد معلول مانند \"توالت انسان توالت\"
[ترجمه گوگل]عبارات عجیب و غریب، علامت ها عبارات انگلیسی عجیب و غریب را عجیب می کند: یکی، خارج از حمام برای افراد معلول به عنوان 'توالت مردانه منحرف' خوانده می شود

12. The other day I talked about the word garble and explained that at first it was used to mean to sort the wheat from the chaff.
[ترجمه ترگمان]آن روز راجع به کلمه garble حرف زدم و توضیح دادم که در ابتدا برای مرتب کردن گندم از چغندر استفاده شده است
[ترجمه گوگل]روز دیگر من در مورد کلمه گنگ سخن گفتم و توضیح دادم که ابتدا آن را به معنی گندم را از فلفل مرتب کرد

13. Say again, you are garble.
[ترجمه ترگمان] دوباره بگو، تو \"garble\" هستی
[ترجمه گوگل]بگو دوباره، شما عجله دارید

14. The injured man was still groggy and could only give a garbled account of the accident.
[ترجمه ترگمان]مرد زخمی هنوز سست و سست بود و فقط می توانست شرحی درهم و برهم از تصادف به او بدهد
[ترجمه گوگل]انسان مجروح هنوز هم غافلگیر شده بود و می توانست تنها یک گزارش حادثه را ارائه کند

a garbled text

متن تحریف‌شده


The radio message was so garbled, I couldn't understand it at all.

پیام رادیویی آنقدر درهم‌و‌برهم بود که اصلاً آن را نفهمیدم.


پیشنهاد کاربران

گیج شده
the connection was awful and kept garbling his voice

در زبان ترکی به غربال مثل زبان انگلیسی غربیل گفته می شود.


کلمات دیگر: