کلمه جو
صفحه اصلی

effectual


معنی : موثر، انجام شدنی
معانی دیگر : (تولید کننده ی اثر دلخواه) کاری، برگر، مفید، ثمربخش، برآور، واقعی، موجود، (دارای ارزش قانونی) معتبر، قانونی، قابل اجرا

انگلیسی به فارسی

انجام‌شدنی، مؤثر


موثر، انجام شدنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: effectually (adv.), effectuality (n.), effectualness (n.)
(1) تعریف: causing or capable of causing a desired result; effective; efficacious.
متضاد: ineffectual
مشابه: capable, effective, efficient, fruitful, valid

- Aspirin is usually an effectual remedy for minor pain.
[ترجمه ترگمان] آسپرین معمولا یک درمان موثر برای درده ای کوچک است
[ترجمه گوگل] آسپرین معمولا یک درمان موثر برای درد جزئی است
- He worked hard as mayor but, sadly, he was not effectual.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان شهردار سخت کار می کرد، اما متاسفانه بی نتیجه نبود
[ترجمه گوگل] او به سختی به عنوان شهردار کار کرد اما متأسفانه او کارآمد نبود

(2) تعریف: having legal force, as a contract or other document.
متضاد: invalid, void

- They had a contract, but it is no longer effectual.
[ترجمه ترگمان] آن ها قراردادی داشتند، اما این کار بی نتیجه نبود
[ترجمه گوگل] آنها یک قرارداد داشتند، اما این دیگر مقرون به صرفه نیست

• able to produce the desired effect; effective; legally binding (law)
an effectual action or plan is one that succeeds in producing the results that were intended; a formal word.

مترادف و متضاد

influential; authoritative


موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

انجام شدنی (صفت)
effectual

Synonyms: accomplishing, achieving, adequate, binding, capable, conclusive, decisive, determinative, effecting, effective, efficacious, efficient, forcible, fulfilling, in force, lawful, legal, licit, potent, powerful, practicable, productive, qualified, serviceable, sound, strong, successful, telling, useful, valid, virtuous, workable


Antonyms: impotent, incapable, ineffectual, unproductive, unsuccessful, useless, weak


جملات نمونه

1. the effectual truth of the matter is . . .
واقعیت امر این است که . . .

2. he found a more effectual way of writing stories
او راه موثرتری را برای داستان نویسی پیدا کرد.

3. They are almost as expeditious and effectual as Aladdin's lamp.
[ترجمه ترگمان]تقریبا مثل چراغ جادو از روی شتاب و غیره کار می کنند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا به همان اندازه سریع و موثر هستند چراغ الادین

4. They wish to promote a real and effectual understanding between the two countries.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند درک واقعی و موثر بین دو کشور را ترویج کنند
[ترجمه گوگل]آنها مایلند یک درک واقعی و موثر بین دو کشور را تبلیغ کنند

5. This is the only effectual way to secure our present and future happiness.
[ترجمه ترگمان]این تنها راه موثر برای تضمین سعادت فعلی و آینده ماست
[ترجمه گوگل]این تنها راه موثر برای حفظ شادی فعلی و آینده است

6. In all, Barratt considered that an effectual trial on the Bonsor Lode could be made for about £000.
[ترجمه ترگمان]در مجموع، Barratt به این نتیجه رسید که یک آزمایش موثر بر روی the Lode می تواند برای حدود ۱۰۰۰ پوند ساخته شود
[ترجمه گوگل]در مجموع Barratt در نظر داشت که یک محاکمه موثر در مورد Bonsor Lode می تواند برای حدود £ 000 انجام شود

7. Portcullis - Effectual protection in emergency.
[ترجمه ترگمان]portcullis - حفاظت از محیط زیست در شرایط اضطراری
[ترجمه گوگل]Portcullis - حفاظت موثر در موارد اضطراری

8. Effectual cost control is the basic part which determines whether a company could make good winning in the scorching market rivalship .
[ترجمه ترگمان]کنترل هزینه effectual بخش اصلی است که مشخص می کند آیا شرکت می تواند در بازار داغ برنده خوبی شود یا خیر
[ترجمه گوگل]کنترل هزینه های عملیاتی بخش پایه ای است که تعیین می کند که آیا شرکت می تواند برنده رقابت در بازار سقوط کند

9. Result The effectual rate with diathermy of ultra intermediate frequency is 85 %.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نرخ موثر با diathermy از فرکانس فوق متوسط ۸۵ % است
[ترجمه گوگل]نتیجه مقادیر موثر با diathermy فرکانس فوقانی 85٪ است

10. Conclusion Clozapine effectual procedure shows a rule of exponential curve.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری روش موثر clozapine، قاعده منحنی نمایی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری روش موثر کلوزاپین یک قاعده منحنی نمایشی را نشان می دهد

11. Conclusion: An effectual remedy on acute laryngitis by inspired beclomethasone dipropionate aerosol.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: یک درمان موثر بر laryngitis حاد با الهام بخشیدن به beclomethasone dipropionate aerosol
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: درمان دارویی لارنژیت حاد با استفاده از اسپری بولومتازون دیپروپیونیت الهام گرفته شده است

12. The essential reason is that the deficiency of effectual requirement between the principal part of mostly requirement(people interrelated interest) and the information of environment accounting.
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی این است که کمبود نیازمندی های موثر بین بخش اصلی نیاز (افراد وابسته به مردم)و اطلاعات حسابداری محیط
[ترجمه گوگل]دلیل اصلی این است که کمبود نیازهای عملی بین بخش عمده ای از ضرورت (علاقه افراد به یکدیگر) و اطلاعات حسابداری محیطی

13. The exertion of incentive mechanism can bring effectual exterior stimulation and mobilize hominine sensibility and enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]استفاده از مکانیزم تشویقی می تواند تحریک بیرونی غیر فعال را به همراه داشته باشد و حساسیت و اشتیاق hominine را بسیج کند
[ترجمه گوگل]اعمال مکانیسم انگیزشی می تواند تحریک بیرونی را تحریک کند و حساسیت و شور و هیجان را به هم می زند

14. To be prepared for war is one of the most effectual means of preserving peace.
[ترجمه ترگمان]آمادگی برای جنگ یکی از موثرترین ابزارهای حفظ صلح است
[ترجمه گوگل]برای آماده شدن برای جنگ، یکی از ابزارهای مؤثر حفظ صلح است

He found a more effectual way of writing stories.

او راه مؤثرتری را برای داستان‌نویسی پیدا کرد.


the effectual truth of the matter is ...

واقعیت امر این است که ...


پیشنهاد کاربران

در حقوق:نافذ بودن


کلمات دیگر: