کلمه جو
صفحه اصلی

genial


معنی : خوشرو، خون گرم، خیر، خوش مشرب، خوش دماغ
معانی دیگر : تندرستی آفرین، سلامتی بخش، (آب و هوا) ملایم و سالم، (شخص) سر زنده و گرم، رفیق دوست، (در اصل) وابسته به نکاح و زاد و ولد، نکاحی، زایشی، وابسته به چانه، چانه ای، زنخی، خوش معاشرت، خوش دهن

انگلیسی به فارسی

خوش مشرب، خوش معاشرت، خوش دهن


شگفت انگیز، خوش مشرب، خون گرم، خیر، خوش دماغ، خوشرو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: genially (adv.), geniality (n.)
(1) تعریف: cheerfully friendly.
متضاد: austere, hostile, saturnine, stern, unfriendly
مشابه: amiable, amicable, good-humored, pleasant

- We were greeted by the genial host.
[ترجمه ترگمان] میزبان خوش رویی به او سلام و تعارف کرد
[ترجمه گوگل] ما توسط میزبان ژنریک خوش آمد میگوییم

(2) تعریف: mild, pleasant, or comfortable.
مشابه: amiable, mild, pleasant

- They wanted to move south in order to enjoy a more genial climate.
[ترجمه ترگمان] آن ها می خواستند به سمت جنوب حرکت کنند تا از آب و هوای genial لذت ببرند
[ترجمه گوگل] آنها می خواستند به سمت جنوب حرکت کنند تا از آب و هوای ژرف تر لذت ببرند

• friendly, sociable, cordial; merry, happy; pleasant, nice; mild
a genial person is good-humoured and friendly.

مترادف و متضاد

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

خون گرم (صفت)
cordial, genial, affectionate, temperamental, haematothermal, hot-blooded, warm-blooded

خیر (صفت)
good, kind, genial, beneficent, benignant, big-hearted

خوش مشرب (صفت)
pleasant, genial, vivacious, sociable, gaysome, sanguine, chirpy, folksy, chirrupy, chummy

خوش دماغ (صفت)
funny, genial

extremely nice and happy


Synonyms: affable, agreeable, amiable, amicable, blithe, cheerful, cheering, cheery, chipper, chirpy, congenial, convivial, cordial, easygoing, enlivening, favorable, friendly, gentle, glad, good-natured, gracious, hearty, high, jocund, jolly, jovial, joyous, kind, kindly, merry, neighborly, perky, pleasant, sociable, sunny, sunny side up, up, upbeat, upper, warm, warm-hearted


Antonyms: aloof, cold, cool, cranky, irritable, moody, unfriendly, unhappy


جملات نمونه

1. a genial climate
آب و هوای سالم

2. a genial friend
دوست خونگرم و خوش مشرب

3. The headteacher is very genial/has a genial manner.
[ترجمه ترگمان]The بسیار خوش مشرب و خوش مشرب است
[ترجمه گوگل]سرپرست بسیار شفاف است / به شیوه ای شگرف است

4. Bob was always genial and welcoming.
[ترجمه ترگمان]باب همیشه مهربان و صمیمی بود
[ترجمه گوگل]باب همیشه شاد و خوشحال بود

5. He was a warm-hearted friend and genial host.
[ترجمه ترگمان]او دوست صمیمی و صمیمی و صمیمی بود
[ترجمه گوگل]او یک دوست گرامی و میزبان عامیانه بود

6. Our chef was a genial, slightly tubby man.
[ترجمه ترگمان]سر آشپز ما مردی مطبوع و اندکی فربه بود
[ترجمه گوگل]سرآشپز ما یک مرد شاداب و شاداب بود

7. Under the genial exterior lay a considerable vanity, and a desire to have his own way.
[ترجمه ترگمان]زیر آن ظاهر مطبوع، غرور زیادی داشت، و میل داشت به راه خود ادامه دهد
[ترجمه گوگل]در خارج از منزل، غرور قابل توجهی وجود دارد و تمایل به راه خود را دارد

8. All that was left of his genial friend lay cold before him on the trestles.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که از دوست صمیمی او باقی مانده بود در مقابل او روی نیمکت نشست
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که از دوست معمولی او باقی مانده بود، پیش از او در مدینه ایستاده بود

9. Mr. Parker is a genial old man.
[ترجمه ترگمان] آقای \"پارکر\" مرد خوبیه
[ترجمه گوگل]آقای پارکر یک مرد سالخورده است

10. Dr Saito has a warm, genial manner.
[ترجمه ترگمان]دکتر \"سایتو\" رفتاری گرم و دوستانه دارد
[ترجمه گوگل]دکتر سیتو یک روش گرم و شیک است

11. He is a resourceful, hard-working, genial man.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم زرنگ و سخت کوش و صمیمی است
[ترجمه گوگل]او مردی باهوش و کارآمد است

12. Alvin met the genial master poet Langston Hughes, who became a lifelong friend and confidant.
[ترجمه ترگمان]الو ین شاعر مهربان و مهربان Langston هیوز را دید که دوست صمیمی و رازدار خود شد
[ترجمه گوگل]آلوین با لنگستون هیوز، شاعر معاصر، ملاقات کرد، که به عنوان یک دوست مؤنث و محرمانه تبدیل شد

13. He cast a genial glance at one of his apprentices.
[ترجمه ترگمان]نگاهی دوستانه به یکی از apprentices انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه عمیق به یکی از کارآموزانش را به نمایش گذاشت

14. Bates himself was warm and genial, and his cohorts were having such a good time that their faces glowed with pleasure.
[ترجمه ترگمان]بی تز خودش گرم و صمیمی بود و cohorts چنان به هم ریخته بودند که چهره شان از خوشحالی برق می زد
[ترجمه گوگل]خود بیتس گرم و شاداب بود و همتایان او چنین وقت خوبی داشتند که چهره هایشان با خوشحالی درخشیدند

15. Orlando is a genial man.
[ترجمه ترگمان]ارلاندو مرد بسیار مطبوعی است
[ترجمه گوگل]اورلاندو مرد عامی است

a genial climate

آب و هوای سالم


a genial friend

دوست خون‌گرم و خوش‌مشرب


پیشنهاد کاربران

خوش ذهن

مشتی و ردیف
باحال

خوش اخلاق


بزرگ
فوق العاده

دوستانه و شاد

ذاتی


کلمات دیگر: