کلمه جو
صفحه اصلی

feverish


معنی : تب دار، در حال تب
معانی دیگر : دارای تب (به ویژه اگر خفیف باشد)، داغ (مثل آدم تب دار)، تب آور، تب زا، هیجان زده، پر شور، پر تب وتاب، پر جوش و خروش، شوریده، تب گونه (feverous هم می گویند)، بیقرار، تب خیز

انگلیسی به فارسی

تب، تب دار، در حال تب


تب‌دار، بیقرار، تب‌خیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: feverous (adj.), feverishly (adv.), feverishness (n.)
(1) تعریف: having, or appearing to have, a fever.

(2) تعریف: marked by agitation, excitement, or restlessness.
مشابه: furious

- feverish activity
[ترجمه ترگمان] فعالیت تب آلود،
[ترجمه گوگل] فعالیت تب

• having a fever, having an abnormally high body temperature; excited, agitated; pertaining to or resembling a fever; infested with fever (i.e. a region); tending to cause fever
feverish emotion or activity shows great excitement or agitation.
if you are feverish, you are suffering from a fever.

مترادف و متضاد

تب دار (صفت)
feverish, feverous

در حال تب (صفت)
feverish, feverous

having a high temperature


Synonyms: above normal, aguey, burning, burning up, febrile, fevered, fiery, flushed, having the shakes, hectic, hot, inflamed, on fire, pyretic, running a temperature


Antonyms: chilled, chilly, cold, freezing


excited, agitated


Synonyms: burning, distracted, fervid, fevered, frantic, frenetic, frenzied, furious, heated, hectic, high-strung, impatient, keyed up, nervous, obsessive, overwrought, passionate, restless


Antonyms: calm, collected, content, cool, easy-going, unexcited


جملات نمونه

He couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game.

خوابش نمی‌برد و افکار شوریده‌ی او متوجه مسابقه‌ی فردا بود.


feverish activity

فعالیت تب‌گونه


1. feverish activity
فعالیت تب گونه

2. feverish patients were dosed with quinine
به بیماران تب دار کنین می دادند.

3. a feverish patient
بیمار تب دار

4. the feverish baby's cheeks were flushed
گونه های کودک تب دار گل انداخته بودند.

5. the feverish baby's forehead was hot
پیشانی بچه ی تب دار داغ بود.

6. construction was pressed at feverish speed
ساختمان با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.

7. the child's forehead felt feverish
پیشانی کودک داغ بود.

8. he couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game
خوابش نمی برد و افکار شوریده ی او متوجه مسابقه ی فردا بود.

9. She lay in bed, too feverish to sleep.
[ترجمه ترگمان]او در بس تر دراز کشیده بود و بیش از آن تب داشت که بخوابد
[ترجمه گوگل]او در رختخواب قرار داشت و خیلی خوابیده بود

10. I touched his forehead. He felt hot and feverish.
[ترجمه ترگمان]پیشانیش را لمس کردم احساس گرما و تب می کرد
[ترجمه گوگل]من پیشانیم را لمس کردم او احساس گرم و تب دار بود

11. This kind of feverish cold is slow to cure; it often kicks back just when you think you are better.
[ترجمه ترگمان]این نوع سرما feverish برای درمان خیلی آهسته است؛ اغلب وقتی فکر می کنید بهتر هستید ضربه می زند
[ترجمه گوگل]این نوع سرماخوردگی برای درمان بسیار کند است؛ وقتی که فکر می کنید بهتر است، اغلب به عقب می افتد

12. He worked with feverish haste.
[ترجمه ترگمان]با شتاب تب آلودی کار می کرد
[ترجمه گوگل]او با عجله تبحر کار کرد

13. Have you seen the feverish activity in the kitchen?
[ترجمه ترگمان]آیا شما آن فعالیت تب آلود را در آشپزخانه دیده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا فعالیت تب را در آشپزخانه دیده اید؟

14. He had a feverish brow.
[ترجمه ترگمان]پیشانی تب آلودی داشت
[ترجمه گوگل]او چهره تب دار داشت

15. I'm feeling a bit feverish - I hope it's not the start of flu.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم کمی تب دارم - امیدوارم که سرماخوردگی نباشد
[ترجمه گوگل]احساس می کنم کمی تبخیر شده ام - امیدوارم شروع بیماری آنفولانزا نباشد

The child's forehead felt feverish.

پیشانی کودک داغ بود.


a feverish patient

بیمار تب‌دار


a damp, ferverish, unhealthy place

محلی مرطوب و تب‌آور و ناسالم


پیشنهاد کاربران

feverish speed
سرعت زیاد/تمام
construction was pressed at feverish speed
( کار ) ساخت و ساز با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.

زمانی احساس می کنید بدنتان گرم است ( تب دارید ) ، اما این یک احساس است و این احساس را نمی توان الزاما به تب داشتن نسبت داد.

پریشان


کلمات دیگر: