کلمه جو
صفحه اصلی

emphatic


معنی : موکد، تاکید شده، باقوت تلفظ شده
معانی دیگر : مصر، سمج، پا فشار، قاطع، محکم، قرص

انگلیسی به فارسی

مؤکد، تأکید‌شده، با قوت تلفظشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: emphatically (adv.)
(1) تعریف: expressed, performed, or uttered with emphasis.
متضاد: unemphatic
مشابه: energetic, explicit, forceful, intense, powerful, strong, vehement, vigorous

- This was the most emphatic statement in the President's speech.
[ترجمه علی جادری] این , تندترین اظهار نظر , در سخنرانیِ رئیس جمهور بود .
[ترجمه موسی] این قاطع ترین سخنان رئیس جمهور بود.
[ترجمه ترگمان] این the بیانیه رئیس جمهور بود
[ترجمه گوگل] این بیانیه تلخ ترین سخنرانی رئیس جمهور بود
- His answer was an emphatic "no!"
[ترجمه فرشاد] پاسخ او یک "نه" محکم بود.
[ترجمه ترگمان] پاسخ او یک \"نه!\" بود \"
[ترجمه گوگل] پاسخ او یک تأیید �نه� بود
- She pounded her fist in an emphatic gesture.
[ترجمه ترگمان] مشت خود را با یک حرکت تند تند می کوبید
[ترجمه گوگل] او مشت خود را در یک حرکات محکم زد

(2) تعریف: forceful, determined, or insistent in speech or action.
مترادف: insistent, resolute
متضاد: weak, wishy-washy
مشابه: decisive, determined, forceful, loud, trenchant, vehement

- Her response was an emphatic refusal.
[ترجمه ترگمان] جواب او یک رد emphatic بود
[ترجمه گوگل] پاسخ او انکار امتناع بود

(3) تعریف: clearly delineated; bold in outline.
متضاد: indistinct
مشابه: clear, definite, distinct, explicit, manifest, plain, prominent, vivid

- Their horse came out the emphatic winner of the race.
[ترجمه ترگمان] اسب ایشان برنده emphatic مسابقه اسب دوانی بود
[ترجمه گوگل] اسب خود را از برنده محرمانه نژاد بیرون آورده است

• forceful, insistent; stressed, pronounced
an emphatic statement or opinion is made forcefully.
if you are emphatic, you use forceful language, to show that what you are saying is important.
if someone gives an emphatic performance or achieves an emphatic victory, they have been successful in a complete, forceful, or positive way.

مترادف و متضاد

موکد (صفت)
strict, corroborated, emphatic, emphasized, forceful

تاکید شده (صفت)
emphatic

باقوت تلفظ شده (صفت)
emphatic

insistent, unequivocal


Synonyms: absolute, accented, assertive, assured, categorical, certain, cogent, confident, decided, definite, definitive, determined, direct, distinct, dogmatic, dynamic, earnest, energetic, explicit, express, flat, for a face, forceful, forcible, important, impressive, marked, momentous, no mistake, pointed, positive, potent, powerful, pronounced, resounding, significant, sober, solemn, stressed, striking, strong, sure, telling, trenchant, unmistakable, vigorous


Antonyms: equivocal, indefinite, indistinct, insignificant, reserved, understated, unpronounced


جملات نمونه

1. an emphatic defeat
شکست فاحش

2. he gave an emphatic order not to let anyone in
او دستور موکد داد که کسی را راه ندهیم.

3. The statement is emphatic in stating that there must be a quid pro quo.
[ترجمه learner] این بیانیه تاکید داره که ما به ازایی باید وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]در این بیانیه تاکید شده است که باید در مورد وضع موجود یک پوند وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]این بیانیه تاکید دارد که باید وجود داشته باشد

4. Wilde was emphatic that the event should go ahead.
[ترجمه ترگمان]وایلد با تاکید گفته بود که این رویداد باید ادامه پیدا کند
[ترجمه گوگل]وایلد مؤکد بود که این رویداد باید پیش برود

5. She was equally emphatic about the importance of discipline.
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه در مورد اهمیت انضباط، تاکید کرده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد اهمیت نظم و انضباط به همان اندازه تأکید داشت

6. He was emphatic that he could not work with her.
[ترجمه ترگمان]تاکید کرد که نمی تواند با او کار کند
[ترجمه گوگل]او تاکید کرد که نمی تواند با او کار کند

7. His response was immediate and emphatic.
[ترجمه ترگمان]عکس العمل او فوری و موکد بود
[ترجمه گوگل]پاسخ او فوری و محکم بود

8. The minister has issued an emphatic rejection of the accusation.
[ترجمه ترگمان]وزیر یک رد قاطع از این اتهام را صادر کرده است
[ترجمه گوگل]وزیر رد اتهامات اتهام را رد کرده است

9. He was most emphatic that I should go.
[ترجمه ترگمان]او بیش از همه تاکید کرد که من باید بروم
[ترجمه گوگل]او بیشتر تأکید کرد که من باید بروم

10. He was most emphatic about me leaving.
[ترجمه ترگمان]او بیش از همه در مورد رفتن من تاکید کرده بود
[ترجمه گوگل]او بیشتر از من ماندگار بود

11. I answered both questions with an emphatic "Yes".
[ترجمه ترگمان]من با یک \"بله\" به هر دو سوال پاسخ دادم
[ترجمه گوگل]من هر دو سؤال را با تأیید «بله» پاسخ دادم

12. He is especially emphatic about the value of a precise routine.
[ترجمه ترگمان]به خصوص در مورد مقدار یک روتین دقیق بسیار موکد است
[ترجمه گوگل]او به ویژه در مورد ارزش یک روال دقیق اعتقاد دارد

13. Yesterday's emphatic victory was their fifth in succession.
[ترجمه ترگمان]پیروزی قاطع دیروز پنجمین پیروزی آن ها بود
[ترجمه گوگل]پیروزی امیدوارکننده دیروز پنجمین پیروزی آنها بود

14. The rebels are emphatic that this is not a surrender.
[ترجمه ترگمان]شورشیان قاطعانه اعلام کردند که این تسلیم نیست
[ترجمه گوگل]شورشیان تأکید می کنند که این تسلیم نیست

15. In a number of passages there are emphatic statements that he had come to fulfil the scriptures.
[ترجمه ترگمان]در چندین مسیر، اظهارات موکد زیادی وجود دارد مبنی بر آنکه او برای به دست آوردن کتب مقدس آمده است
[ترجمه گوگل]در تعدادی از اظهارات، اظهارات محکمی وجود دارد که او برای تحقق کتاب مقدس آمده است

He gave an emphatic order not to let anyone in.

او دستور مؤکد داد که کسی را راه ندهیم.


He emphatically demanded an immediate examination of the files.

او مصرانه خواستار بررسی فوری پرونده‌ها بود.


an emphatic defeat

شکست فاحش


پیشنهاد کاربران

تاکیدی

مصمم
Determined

محکم/تاکید

تاکیدی، موکد، موکداً، قاطع، تاکید شده، با تاکید و اشارات دست سخن گوینده ( تاکید آمیز، تاکید برانگیز ) ، سمج، مصر، قرص، محکم


defenition =بیان تاکیدی، بیان چیزی به زور و اجبار و با پافشاری

emphatic articulation = باقوت تلفظ شده، بیان تاکیدی
emphatic win = پیروزی قاطع
example : "the children were emphatic that they would like to repeat the experience
کودکان تأکید داشتند که دوست دارند این تجربه را تکرار کنند.



کلمات دیگر: