کلمه جو
صفحه اصلی

empirical


معنی : تجربی، مبنی بر تجربه، ازمایشی، غیرعلمی
معانی دیگر : آروینی، (متکی بر مشاهده و تجربه نه بر تئوری) آروین گرای، تجربه گرای، آروین گرایانه

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: empirically (adv.), empiricalness (n.)
• : تعریف: based on or verifiable by experience or experiment, rather than on or by theory.
متضاد: a priori, theoretical

- Claims for the effectiveness of the drug are based on empirical evidence.
[ترجمه ترگمان] ادعاها برای اثربخشی این دارو براساس شواهد تجربی است
[ترجمه گوگل] ادعای اثربخشی دارو بر اساس شواهد تجربی است
- Scientists use the empirical method so that their results can be verified.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان از روش تجربی استفاده می کنند به طوری که نتایج آن ها می تواند تایید شود
[ترجمه گوگل] دانشمندان از روش تجربی استفاده می کنند تا نتایج آنها تأیید شود

• learned through observation, capable of being verified or disproved through experiments and experience
empirical knowledge or study is based on practical experience and observation rather than theories; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تجربی
[برق و الکترونیک] تجربی - تجربی بر اساس اندازه گیری واقعی، مشاهده یا آزمایش و نه به صورت نظری.
[ریاضیات] آزمایشی، تجربی

مترادف و متضاد

تجربی (صفت)
empiric, experimental, empirical, experiential, tentative

مبتنی بر تجربه (صفت)
empiric, empirical

ازمایشی (صفت)
pilot, empiric, experimental, empirical, tentative, testable, probative, probatory

غیر علمی (صفت)
empiric, empirical, unscientific

practical


Synonyms: empiric, experient, experiential, experimental, factual, observational, observed, pragmatic, provisional, speculative


Antonyms: conjectural, hypothetical, impractical, theoretic, theoretical, unobserved, unproved


practical; based on experience


Synonyms: experient, experiential, experimental, factual, observational, observed, pragmatic, provisional


Antonyms: hypothetical, impractical, speculative, theoretical, unobserved


جملات نمونه

1. an empirical fact
بوده ی آروینی،واقعیت تجربی

2. an empirical remedy
درمان تجربی

3. our claims about them are in need of empirical probation
ادعاهای ما درباره ی آنها نیاز به پژوهش عملی دارد.

4. There is no empirical evidence to support his thesis.
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرک تجربی برای پشتیبانی از پایان نامه او وجود ندارد
[ترجمه گوگل]شواهد تجربی برای حمایت از پایان نامه او وجود ندارد

5. The empirical sceptic appropriately responds: how do you know?
[ترجمه ترگمان]شکاک تجربی به درستی پاسخ می دهد: شما از کجا می دانید؟
[ترجمه گوگل]شکاکانه تجربی به درستی پاسخ می دهد: چگونه می دانید؟

6. Empirical studies show that some forms of alternative medicine are extremely effective.
[ترجمه ترگمان]مطالعات تجربی نشان می دهد که برخی اشکال پزشکی جایگزین بسیار موثر هستند
[ترجمه گوگل]مطالعات تجربی نشان می دهد که برخی از انواع پزشکی جایگزین بسیار موثر هستند

7. We now have empirical evidence that the moon is covered with dust.
[ترجمه ترگمان]اکنون شواهد تجربی داریم که ماه پوشیده از گرد و غبار است
[ترجمه گوگل]اکنون شواهد تجربی وجود دارد که ماه با گرد و غبار پوشانده شده است

8. These empirical difficulties tell us something important about the nature of support structures between grandparent and grandchild.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات تجربی چیزی مهم در مورد ماهیت ساختارهای پشتیبانی بین پدر بزرگ و بزرگ را به ما می گویند
[ترجمه گوگل]این مشکلات تجربی به ما چیزی مهم در مورد ماهیت ساختارهای پشتیبانی بین پدربزرگ و مادربزرگ می دهد

9. Again, this seems an empirical question, and it is raised again in chapter
[ترجمه ترگمان]دوباره، این یک سوال تجربی به نظر می رسد، و دوباره در فصل مطرح می شود
[ترجمه گوگل]باز هم، این به نظر یک سوال تجربی است، و آن را دوباره در فصل مطرح شده است

10. Little empirical data is available on the searching behaviour in B, the direct shelf approach.
[ترجمه ترگمان]داده های تجربی کوچک در مورد رفتار جستجو در B، رویکرد قفسه مستقیم موجود است
[ترجمه گوگل]داده های تجربی کمی در مورد رفتار جستجو در B، رویکرد قفسه مستقیم موجود است

11. How this study may contribute to theoretical and empirical work both on equal opportunities and the study of management and organisations.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه چگونه می تواند به کار نظری و تجربی هم در فرصت های برابر و هم مطالعه مدیریت و سازمان ها کمک کند
[ترجمه گوگل]چگونه این مطالعه ممکن است به کار نظری و تجربی در مورد فرصت های برابر و مطالعه مدیریت و سازمان ها کمک کند

12. But further empirical research has revealed considerable diversity in the roles of particular political structures.
[ترجمه ترگمان]اما تحقیقات تجربی بیشتر تنوع قابل توجهی را در نقش های سازه های سیاسی خاص آشکار کرده است
[ترجمه گوگل]اما تحقیقات تجربی بیشتر نشان می دهد که تنوع قابل توجهی در نقش سازه های خاص سیاسی وجود دارد

13. The empirical realities to learn from would be cases.
[ترجمه ترگمان]واقعیت های تجربی برای یادگیری از موارد خواهند بود
[ترجمه گوگل]واقعیت تجربی برای یادگیری از موارد می تواند باشد

14. This problem is of considerable empirical importance when testing the no-arbitrage condition.
[ترجمه ترگمان]این مشکل از اهمیت تجربی قابل توجهی برخوردار است که شرایط داوری را تست می کند
[ترجمه گوگل]این مسئله از اهمیت تجربی قابل ملاحظه ای است که در شرایط آزمایش بدون شرط اربابی است

an empirical remedy

درمان تجربی


an empirical fact

بوده‌ی آروینی، واقعیت تجربی


پیشنهاد کاربران

میدانی

practical; pragmatic; Guided by practical experience and not theory, =thefreedictionary. com
عملی

قاعده تجربی

آزمون پایه، آزمون بنیاد،

1 ) Empirical studies show that some forms of alternative medicine are extremely effective
مطالعات/تحقیقات تجربی نشون میده که. . .
2 ) This theory needs to be backed up with solid empirical evidence

experimental

تجربی

empirical ( پزشکی )
واژه مصوب: تجربی
تعریف: مبتنی بر تجربه


کلمات دیگر: