معنی : غول، غول پیکر
معانی دیگر : (شخصیت رمان گارگانچوا و پانتاگرویل اثر نویسنده ی فرانسوی: رابله) شاه غول آسا، gargantuan غول، عظیم الجثه
gargantua
معنی : غول، غول پیکر
معانی دیگر : (شخصیت رمان گارگانچوا و پانتاگرویل اثر نویسنده ی فرانسوی: رابله) شاه غول آسا، gargantuan غول، عظیم الجثه
انگلیسی به فارسی
( gargantuan ) غول، غول پیکر، عظیم الجثه
گریانگی، غول، غول پیکر
انگلیسی به انگلیسی
• giant who had an enormous appetite (from a story by the french writer rabelais)
مترادف و متضاد
غول (اسم)
hole, ear, cave, cavern, corral, bogy, giant, ogre, colossus, ghoul, gargantua, bugaboo, hobgoblin
غول پیکر (اسم)
ogre, colossus, gargantua, warlock, titan
جملات نمونه
Rustam's gargantuan stature
قامت عظیم رستم
a building of gargantuan dimentions
ساختمانی با ابعاد عظیم
پیشنهاد کاربران
Someone who has made himself a monster
کسی که خودش را هیولا کرده است
کسی که خودش را هیولا کرده است
کلمات دیگر: