کلمه جو
صفحه اصلی

fiddling


معنی : جزئی، ناچیز
معانی دیگر : کم ارزش، کم اهمیت، بی فایده

انگلیسی به فارسی

جزئی، ناچیز


سر و صدا، جزئی، ناچیز


انگلیسی به انگلیسی

• unimportant, worthless, trivial
fiddling is the practice of getting money dishonestly by altering something such as an account; an informal use.
something that is fiddling is small, unimportant, or difficult to do.
see also fiddle.

مترادف و متضاد

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

جملات نمونه

1. Stop fiddling about with your hair - it looks fine.
[ترجمه ترگمان]وقت بازی کردن با موهایتان را رها کنید - این خوب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]موهایتان را با موهای خود متوقف کنید - به نظر می رسد خوب است

2. It's so annoying,the way she keeps fiddling about with her hair.
[ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است، طوری که مدام با موهایش ور می رود
[ترجمه گوگل]این خیلی مزاحم است، او چگونه با موهایش فریاد می زند

3. I don't have the right tools to start fiddling around with the engine.
[ترجمه ترگمان]من ابزار مناسبی برای شروع بازی با موتور ندارم
[ترجمه گوگل]من ابزار مناسب برای شروع حرکت دادن با موتور ندارم

4. I was just fiddling around in the kitchen.
[ترجمه ترگمان] من فقط داشتم تو آشپزخونه بازی می کردم
[ترجمه گوگل]من فقط در آشپزخانه بودم

5. Someone's been fiddling with the accounts,there's some money missing.
[ترجمه ترگمان]یه نفر داره با حساب ها ور میره، یه سری پول گم شده
[ترجمه گوگل]کسی با حساب حساب کرده است، پولی از دست رفته است

6. Right now in Congress, they're fiddling around with the budget and so on.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر در کنگره، آن ها با بودجه و غیره وقت تلف می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در کنگره، آنها با بودجه و غیره سر و کار دارند

7. Put your papers down and stop fiddling!
[ترجمه ترگمان]papers رو بذار زمین و بازی رو تموم کن
[ترجمه گوگل]مقالات خود را پایین آورده و متوقف شوید!

8. He's fiddling around in the garage.
[ترجمه ترگمان]اون داره تو گاراژ ور میره
[ترجمه گوگل]او در گاراژ در حال حرکت است

9. Environmentalists claimed governments were fiddling while Rome burned.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست بر این باورند که دولت در حالی که رم سوزانده می شود، بازی می کنند
[ترجمه گوگل]محققان محیط زیست ادعا کردند که دولت ها در حال ریزش بودند، در حالی که رم سوخته بود

10. She was fiddling self-consciously with her wedding ring.
[ترجمه ترگمان]با حلقه ازدواجش با حالتی اگاهانه از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]او با حلقه عروسی خودش خودآگاه بود

11. Bert had been fiddling his income tax for years.
[ترجمه ترگمان]برت برای سال ها از مالیات بر درآمد خود سو استفاده کرده بود
[ترجمه گوگل]برت مالیات بر درآمد خود را برای چند سال به حال خود رها کرده است

12. The bus company is always fiddling around with the schedules.
[ترجمه ترگمان]شرکت اتوبوس همیشه با این برنامه ها ور می رود
[ترجمه گوگل]شرکت اتوبوسرانی همیشه با برنامه ها در حال حرکت است

13. Salomon's fiddling is likely to bring big trouble for the firm.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد بازی سلیمان ممکن است برای شرکت دردسر بزرگی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]سرخوردگی سالومون به احتمال زیاد مشکل بزرگی برای شرکت است

14. Stop fiddling about and get to work.
[ترجمه ترگمان]وقت تلف کردن و سر کار کردن را رها کنید
[ترجمه گوگل]توقف در حال صحبت کردن و رفتن به کار

15. He was just fiddling around with the things on his desk.
[ترجمه ترگمان]اون داشت با چیزایی که روی میزش بود ور می رفت
[ترجمه گوگل]او فقط با چیزهایی که روی میزش بود، سرحال بود


کلمات دیگر: