کلمه جو
صفحه اصلی

fatuous


معنی : احمق، بی شعور
معانی دیگر : خر، ابله، گول، نفهم

انگلیسی به فارسی

احمق، بی‌شعور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fatuously (adv.), fatuousness (n.)
• : تعریف: smugly foolish or stupid.

- His fatuous smile was evidence that he thought he'd won the argument even though it was clear to everyone else that he hadn't.
[ترجمه ترگمان] لبخند احمقانه او حاکی از مدارکی بود که او فکر می کرد این بحث را برده است، اگر چه برای همه روشن بود که او این بحث را نکرده است
[ترجمه گوگل] لبخند فریبنده او شواهدی بود که او فکر کرد که این استدلال را به دست آورده است، هرچند که برای همه چیز روشن است که او تا به حال ندیده است

• stupid; inane, foolish, silly; illusory
a fatuous remark, action, or plan is extremely foolish.

مترادف و متضاد

stupid


Synonyms: absurd, asinine, birdbrained, boneheaded, brainless, dense, dull, foolish, idiotic, imbecile, inane, insensate, jerky, lamebrained, ludicrous, lunatic, mad, mindless, moronic, puerile, sappy, silly, simple, vacuous, witless


احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

بی شعور (صفت)
brutish, fatuous, witless, insensible, loutish

Antonyms: aware, bright, intelligent, keen, sensible, smart


جملات نمونه

1. The Chief was left speechless by this fatuous remark.
[ترجمه ترگمان]رئیس با شنیدن این اظهارات احمقانه ساکت مانده بود
[ترجمه گوگل]این سخنرانی فریبنده از سوی رئیس فرماندهی نشده است

2. Let the fatuous sun shine by itself and let's head for the moon.
[ترجمه ترگمان]بگذار خورشید احمقانه خورشید خودش را روشن کند و سر ماه را برای ماه روشن کند
[ترجمه گوگل]اجازه دهید که خورشید فریبنده به خودی خود برسد و برای ماه به سر بریم

3. Others ask them fatuous questions such as whether beds are comfortable or whether they like their teachers.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر از آن ها سوال احمقانه ای مانند اینکه آیا تخت ها راحت هستند و چه آن ها دوست دارند، سوال می کنند
[ترجمه گوگل]دیگران از آنها سوالات فریبنده ای از قبیل اینکه آیا تخت راحت هستند یا اینکه آیا آنها دوست دارند معلمان خود را بپرسند

4. Hence the portentous, and even fatuous slogan which towered each year in brightest blue above the rostrum.
[ترجمه ترگمان]از این رو، این شعار portentous و حتی احمقانه که هر سال در درخشان ترین رنگ آبی بالای منبر قرار داشت، به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]از این رو شعار پرتنش و حتی فریبنده ای که هر ساله در آستانه درخشان ترین آبی بالای رأس قرار می گیرد

5. What a fatuous remark!
[ترجمه ترگمان]چه حرف احمقانه!
[ترجمه گوگل]یک سخن فریبنده!

6. It's no good making fatuous suggestions . . . It would be better if you concentrated on sewing some buttons on my shirts.
[ترجمه ترگمان]برای دوختن چند تا دکمه روی پیراهن من تمرکز کافی است
[ترجمه گوگل]این خیلی خوب است که پیشنهادات فریبنده ای را ارائه کند بهتر است اگر روی برخی از دکمه ها روی پیراهن من متمرکز شوید

7. Hesitating, Eline pushed open the door, it seemed fatuous to knock, a foolish act of politeness in the circumstances.
[ترجمه ترگمان]Hesitating، Eline، در را باز کرد، به نظر احمقانه می رسید که در این شرایط، یک عمل احمقانه ادب را رعایت کنند
[ترجمه گوگل]هراس انگیز، الیین دراز کشید و درب را باز کرد، به نظر می رسید فتنه انگیز است، که در این شرایط یک عمل احمقانه و محبت پذیر است

8. Made some fatuous comment about using the smaller car.
[ترجمه ترگمان]در مورد استفاده از اتومبیل کوچک تر توضیحی احمقانه به دست آورد
[ترجمه گوگل]برخی از توضیحات فریبنده در مورد استفاده از ماشین کوچکتر ساخته شده است

9. He may be conceited, illmannered, fatuous.
[ترجمه ترگمان]ممکن است خودخواه باشد، illmannered، احمقانه است
[ترجمه گوگل]او ممکن است متکبر باشد، بدبخت، فریبنده

10. The fatuous Count Schwerin von Krosigk too.
[ترجمه ترگمان]The fatuous نیز ون Krosigk
[ترجمه گوگل]شمار شمردن شمارا شورین فون کراسیگک نیز

11. A fatuous and self - indulgent ruler wouldn't spend much time reading and replying to memorials.
[ترجمه ترگمان]یک خط کش احمقانه و self زمان زیادی را صرف خواندن و پاسخ به مراسم های یادبود نمی کرد
[ترجمه گوگل]یک حاکم فریبنده و خودخواه، وقت زیادی را صرف خواندن و پاسخ دادن به یادبود ها نمی کند

12. Television commercials seem more smug and fatuous than ever.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات تلویزیونی بیش از هر زمان احمقانه و احمقانه به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]آگهی های تلویزیونی به نظر می رسد بیش از هر زمان دیگری سوءاستفاده و فریبنده است

13. This kind besotted, fatuous manner, was precisely Dickens must the bourgeoisie ruler then take warning.
[ترجمه ترگمان]این نوع احمقانه و احمقانه، درست مثل دیکنز باید حاکمان بورژوازی را به خطر می انداخت
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، این شیوه فریبکارانه، دقیقا دیکنز بود و باید حاکم بورژوازی آن را هشدار داد

14. The current reigning emperor is fatuous and self - indulgent, he just hunts in the hunting enclosure everyday.
[ترجمه ترگمان]امپراتور کنونی فعلی، احمقانه و self است، او فقط در محوطه شکار هر روز شکار می کند
[ترجمه گوگل]امپراتور کنونی حکومت فریبنده و دلسوز است، او هر روز در محوطه شکار شکار می کند

پیشنهاد کاربران

نفهم - از روی نفهمی

احمقانه،
Stupid, foolish, absurd, idiotic , dull, imbecile

Fatuous comments

( صفت هست و نه اسم ) احمق، بیشعور، خرفت، گاگول

adjective
[more fatuous; most fatuous] : foolish or stupid
◀️ fatuous remarks
◀️ fatuous notions
◀️ So many jobs for a fatuous whore like you


کلمات دیگر: