1. a fateful decision
تصمیم سرنوشت ساز
2. The goalkeeper on that fateful day in 1954 was Fred Martin of Aberdeen.
[ترجمه ترگمان]دروازه بان در آن روز سرنوشت ساز در ۱۹۵۴ فرد مارتین آبردین بود
[ترجمه گوگل]دروازه بان در آن روز سرنوشتساز در سال 1954، فرد مارتین ابردین بود
3. I relive that fateful day over and over in my mind.
[ترجمه ترگمان]آن روز شوم را بارها و بارها به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]این روز سرنوشت را در ذهنم دوباره زنده می کنم
4. He made the fateful decision to send in the troops.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم سرنوشت ساز خود را برای اعزام نیروها به قشون اتخاذ کرد
[ترجمه گوگل]او تصمیم سرنوشت ساز را برای فرستادن نیروها به دست آورد
5. When his rent was raised, he made the fateful decision to move north.
[ترجمه ترگمان]زمانی که اجاره او افزایش یافت، تصمیم سرنوشت ساز برای حرکت به سمت شمال گرفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که اجاره اش افزایش یافت، او تصمیم قانونی به حرکت در شمال گرفت
6. But fateful forces beyond the band's control were to conspire against them.
[ترجمه ترگمان]اما نیروهای fateful که از کنترل گروه خارج بودند علیه آن ها توطئه می کردند
[ترجمه گوگل]اما نیروهای سرنوشت ساز فراتر از کنترل باند، علیه آنها توطئه کردند
7. Seconds after uttering the fateful words "this is easy", he crashed.
[ترجمه ترگمان]او چند ثانیه بعد از ادای این کلمات سرنوشت ساز \"این کار آسان است\" او سقوط کرد
[ترجمه گوگل]چند ثانیه پس از سخنان سرنوشت ساز 'این آسان است'، او سقوط کرد
8. She looked back now to that fateful day in December.
[ترجمه ترگمان]حالا به آن روز سرنوشت ساز در ماه دسامبر نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او اکنون در روزهای تابستان در ماه دسامبر به عقب برگشته است
9. One fateful day, he was sitting on his horse when a stunt went awry in a John Ford picture.
[ترجمه ترگمان]یک روز سرنوشت ساز، او در حالی روی اسبش نشسته بود که شیرین کاری در تصویر جان فورد به اشتباه پیش رفت
[ترجمه گوگل]یک روز سرنوشت ساز، هنگامی که در یک عکس جان فورد شگفت زده شد، روی اسب خود نشسته بود
10. On that fateful January day the beleaguered Matty climbed the five flights of stairs from trading floor to the cafeteria.
[ترجمه ترگمان]در آن روز شوم ژانویه: متی از پنج طبقه بالا از طبقه بازرگانی به کافه تریا آمد
[ترجمه گوگل]در آن روز سرنوشت ساز در ماه ژانویه، ماتیک مهاجم پنج پله از طبقه تجاری به کافه تریا را در بر گرفت
11. She made that fateful decision at age fourteen with the substantial help of the anti-abortion groups.
[ترجمه ترگمان]او این تصمیم سرنوشت ساز را در چهارده سالگی با کمک قابل توجه گروه های مبارزه با سقط جنین انجام داد
[ترجمه گوگل]او در سن چهارده سالگی این تصمیم سرنوشت ساز را با کمک قابل توجهی از گروه های ضد سقط جنین انجام داد
12. Or rather the mid-evening of that fateful night.
[ترجمه ترگمان]یا تقریبا نیمه شب شوم آن شب شوم
[ترجمه گوگل]یا به جای اواسط شب این شب سرنوشت ساز
13. I made a second fateful decision when a couple of drunken tourists beat me to a cab on Hudson Street.
[ترجمه ترگمان]وقتی چند نفر از توریست های مست با تاکسی از خیابان هادسون به من حمله کردند تصمیم بزرگی گرفتم
[ترجمه گوگل]وقتی یک زن و دو تن از گردشگران مست من را به یک کابین در خیابان هادسون کتک زدند، تصمیم گرفتم که تصمیم بگیرم
14. The fateful consequences of the Bavarian government's failure to uphold the Law of the Defence of the Republic now became manifest.
[ترجمه ترگمان]عواقب سرنوشت ساز شکست دولت باواریا در حمایت از قانون دفاع از جمهوری در حال حاضر آشکار شده است
[ترجمه گوگل]عواقب مرگ و میر ناشی از ناکامی دولت بایرن در حمایت از قانون دفاع جمهوری اکنون آشکار شد