کلمه جو
صفحه اصلی

fanciful


معنی : خیالی، بوالهوس، پر اوهام
معانی دیگر : پر تخیل، پر پندارش، شگرف، طرفه، شگفت انگیز، عجیب و غریب، خیالباف، اهل خواب و خیال، هوس باف، خیال پرداز

انگلیسی به فارسی

خیالی، پراوهام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fancifully (adv.), fancifulness (n.)
(1) تعریف: exhibiting use of the imagination; whimsical or imaginative.
متضاد: down to earth, unimaginative
مشابه: chimerical, imaginative, romantic, whimsical

- She wore a fanciful costume that turned her into a beautiful exotic bird.
[ترجمه ترگمان] او لباس عجیب غریبی بر تن داشت که او را تبدیل به یک پرنده زیبا و زیبا می کرد
[ترجمه گوگل] او لباس عجیب و غریب داشت که او را به یک پرنده عجیب و غریب زیبا تبدیل کرد

(2) تعریف: distorted by the imagination; imaginary.
متضاد: realistic, truthful, veridical
مشابه: imaginary

- fanciful claims
[ترجمه ترگمان] ادعاهای خیالی
[ترجمه گوگل] ادعاهای خیالی

(3) تعریف: inclined to indulge in or be ruled by caprice or whim.
متضاد: down to earth, practical
مشابه: arbitrary, capricious, fickle

- a fanciful nature
[ترجمه ترگمان] طبع عجیب و غریبی دارد،
[ترجمه گوگل] طبیعت فریبنده

• wild, strange; imaginary; unreal; whimsical
fanciful ideas or stories are based on someone's imagination and not on reality.
something that is fanciful is unusual and elaborate rather than plain; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

بوالهوس (صفت)
flighty, fanciful, whimsical, freakish, capricious

پر اوهام (صفت)
fanciful, imaginative

imaginary, romantic


Synonyms: absurd, aerial, bizarre, blue sky, capricious, castles in the air, chimerical, curious, dreamlike, extravagant, fabulous, fairy-tale, fancied, fantastic, fantastical, fictional, fictitious, fictive, flaky, floating, ideal, illusory, imaginative, imagined, incredible, kinky, legendary, mythical, notional, offbeat, on cloud nine, pie in the sky, pipe dream, poetic, preposterous, shadowy, suppositious, unreal, visionary, whimsical, wild


Antonyms: grave, ordinary, real, serious, sincere, unfanciful, unimaginative, unromantic


جملات نمونه

1. fanciful costumes
جامه های پر نقش و نگار

2. a fanciful tale
داستان تخیلی

3. Designing silicon chips to mimic human organs sounds fanciful.
[ترجمه ترگمان]استفاده از تراشه های سیلیکونی برای تقلید از اندام های انسان، عجیب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]ساخت تراشه های سیلیکونی به منظور تقلید از ارگان های انسان به نظر می رسد فریبنده است

4. He has some fanciful notion about converting one room of his apartment into a gallery.
[ترجمه ترگمان]او خیال دارد یک اتاق از آپارتمانش را به یک گالری تبدیل کند
[ترجمه گوگل]او برخی از تصورات خیالی در مورد تبدیل یک اتاق آپارتمان خود را به یک گالری است

5. This may seem a somewhat fanciful proposition, but no less a person than Chomsky has suggested such a possibility.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است یک پیشنهاد کمی عجیب به نظر برسد، اما هیچ فردی کم تر از چامسکی چنین امکانی را پیشنهاد نکرده است
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک گزاره تقریبا حیرت انگیزی به نظر برسد، اما کمتر کسی از چامسکی این امکان را پیشنهاد کرده است

6. It fails because it is usually based on fanciful or distorted comparisons.
[ترجمه ترگمان]این روش به این دلیل شکست می خورد که معمولا مبتنی بر مقایسه fanciful یا کج و معوج است
[ترجمه گوگل]این کار ناخوشایند است زیرا معمولا بر اساس مقایسه های خیالی یا تحریف شده است

7. I was holding on to some fanciful notion of marriage as a vehicle for independence.
[ترجمه ترگمان]من یک تصور خیالی از ازدواج به عنوان وسیله ای برای استقلال در دست داشتم
[ترجمه گوگل]من به برخی از تصورات خیالی ازدواج به عنوان وسیله ای برای استقلال دست یافتم

8. I dismissed the rumors as fanciful.
[ترجمه ترگمان]من شایعات رو به عنوان fanciful تموم کردم
[ترجمه گوگل]من شایعات را به عنوان فریبنده رد کردم

9. Children are very fanciful.
[ترجمه ترگمان]کودکان بسیار خیالی هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها بسیار خیالی هستند

10. Fanciful though this may sound, Blackburn is a skilful and subtle enough writer to pull it off.
[ترجمه ترگمان]هر چند که این صدا ممکن است، Blackburn یک نویسنده ماهر و ماهرانه است که آن را از آن بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]هرچند این حقیقت حیرت انگیز است، بلکبرن یک نویسنده کافی و ظریف است که آن را خاموش می کند

11. No, too fanciful to consider him in the role of murderer.
[ترجمه ترگمان]نه، خیلی fanciful که او را در نقش قاتل تلقی کنم
[ترجمه گوگل]نه، خیلی خیالی به نظر او در نقش قاتل

12. A fanciful idea by some toy manufacturer which only goes to underline what was said previously about imagination and licence!
[ترجمه ترگمان]یک ایده خیالی از سوی یک تولید کننده اسباب بازی که تنها به آن توجه می کند، چیزی است که قبلا در مورد تخیل و پروانه گفته می شد!
[ترجمه گوگل]یک ایده خیالی توسط برخی از تولید کننده اسباب بازی که تنها به تأکید بر آنچه قبلا گفته شد درباره تخیل و مجوز می رود!

13. This is not just some fanciful theory.
[ترجمه ترگمان]این فقط یه نظریه فرضی نیست
[ترجمه گوگل]این فقط یک نظریه خیالی نیست

14. This is an illogical, nay, fanciful urge since I have never really heard them.
[ترجمه ترگمان]این یک میل غیر منطقی است، نه، هوس است، از آنجایی که من هرگز آن ها را نشنیده ام
[ترجمه گوگل]از آنجایی که من هرگز آنها را ندیده ام، این یک اشتباه غیر عقلانی است

15. Some of these products have fanciful names which imply that they are for the calorie conscious.
[ترجمه ترگمان]برخی از این محصولات نام های مختلفی دارند که حاکی از آن هستند که آن ها نگران کالری هستند
[ترجمه گوگل]برخی از این محصولات دارای نام های خیالی هستند که به این معنی است که آنها برای کالری آگاه هستند

a fanciful tale

داستان تخیلی


fanciful costumes

جامه‌های پرنقش‌ونگار


پیشنهاد کاربران

Ful پسوندی است به معنای سرشار از
Fancy به معنای خیال، توهم
Fanciful به معنای سرشار از خیال و توهم یا همان
👈👈 خیالی


کلمات دیگر: