کلمه جو
صفحه اصلی

embattle


معنی : حاضر بجنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن
معانی دیگر : (برای جنگ) آراستن، رزم آرایی کردن، صف آرایی کردن، (بیشتر به صورت اسم مفعول) جنگیدن، درگیر (کارزار) شدن، (از هرسو) مورد تاخت و تاز (یا انتقاد و غیره) قرار گرفتن، مستحکم کردن، برج و بارو دار کردن، دارای جان پناه کردن، (دیوار قلعه و قصر) دندانه دار کردن

انگلیسی به فارسی

صف‌آرایی، حاضر به جنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن


مهاجم، حاضر بجنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embattles, embattling, embattled
(1) تعریف: to dispose or prepare (troops or a fortification) for battle.

(2) تعریف: to provide with fortifications.

• arrange in order of battle, to array for battle; to equip as for battle; supply with battlements

مترادف و متضاد

حاضر ب جنگ شدن (فعل)
embattle

تحت فشار شدید قرار دادن (فعل)
embattle

prepare for battle


Synonyms: arm, array, equip, fortify, furnish, make ready, militarize, mobilize, prepare for combat, strengthen, supply


جملات نمونه

to embattle a city

شهری را مستحکم کردن


an embattled fortress wall

دیواره‌ی دندانه‌دار دژ


1. to embattle a city
شهری را مستحکم کردن

2. The embattled president had to resign.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور که تحت فشار قرار گرفته بود ناچار بود استعفا دهد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور مهاجم مجبور به استعفا شد

3. The embattled president also denied recent claims that he was being held hostage by his own soldiers.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور تحت فشار نیز ادعاهای اخیر مبنی بر گروگان گرفتن او توسط سربازان خود را تکذیب کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور مخفی همچنین ادعاهای اخیر را رد کرد که توسط سربازان خود گروگان گرفته شده است

4. Embattled homeowners wanting to sell their homes will face further problems this year.
[ترجمه ترگمان]Embattled که قصد فروش خانه های خود را دارند امسال با مشکلات بیشتری مواجه خواهند شد
[ترجمه گوگل]املاک و مستغلات، که مایل به فروش خانه های خود هستند، در سال جاری با مشکلات بیشتری مواجه خواهند شد

5. Or else it becomes an increasingly embattled stance, out of touch with the world.
[ترجمه ترگمان]و یا این که این موضع به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد و از تماس با جهان خارج می شود
[ترجمه گوگل]یا به عبارت دیگر، این موضع به طور فزاینده ای به وجود می آید، بدون تماس با جهان

6. He is the embattled president of a university seeking to raise its stature on the higher education landscape.
[ترجمه ترگمان]او رئیس جمهور تحت فشار یک دانشگاه است که به دنبال افزایش مقام خود در چشم انداز آموزش عالی است
[ترجمه گوگل]او رئیس جمهور کشته شده دانشگاه است که قصد دارد در مورد چشم انداز آموزش عالی خود را ارتقا دهد

7. An ambience of embattled loneliness hovers over most of them.
[ترجمه ترگمان]یک محیط تنهایی در حال تنهایی در بالای سر آن ها در هوا شناور است
[ترجمه گوگل]محدوده ی تنهایی تنفس بیش از بیشتر آنها است

8. The embattled mayor explained his position in an interview after the rally.
[ترجمه ترگمان]شهردار تحت فشار، موقعیت خود را در یک مصاحبه پس از تظاهرات توضیح داد
[ترجمه گوگل]شهردار منطقه ای در مصاحبه ای پس از تظاهرات موضع خود را توضیح داد

9. The embattled army finally surrendered.
[ترجمه ترگمان]ارتش تحت فشار در نهایت تسلیم شد
[ترجمه گوگل]ارتش جنگنده در نهایت تسلیم شد

10. So powerful had these embattled minorities become, that decent chaps like him had been forced upon the defensive.
[ترجمه ترگمان]این اقلیت که در اقلیت بودند، این، نجیب مثل او مجبور به دفاع از خود شده بودند
[ترجمه گوگل]اینقدر قدرتمند بود که این اقلیت ها را به قتل برساند، که فریبندهای شایسته مانند او را به دفاعی مجبور کرده بودند

11. The projecting porch with its embattled parapet is rendered with local marl and is a late sixteenth-century addition.
[ترجمه ترگمان]این تراس که به شدت تحت فشار قرار دارد، با marl محلی صورت می گیرد و افزون بر آن، یکی از addition اواخر قرن شانزدهم است
[ترجمه گوگل]حیاط نمایش داده شده با پاراپیتی کماندار آن با مارل محلی ساخته شده است و علاوه بر قرن شانزدهم قرن است

12. This was an embattled and a battling faith.
[ترجمه ترگمان]این یک ایمان در حال جنگ بود و جنگی در کار بود
[ترجمه گوگل]این یک اعتصاب و اعتصاب بود

13. The embattled Chancellor had been hoping for a public show of loyalty from the Prime Minister.
[ترجمه ترگمان]صدراعظم تحت فشار به نمایش عمومی وفاداری از نخست وزیر امیدوار بود
[ترجمه گوگل]صدراعظم کلاهبردار امیدوار بود که یک نمایش عمومی از وفاداری نخست وزیر داشته باشد

14. Embattled Mr Major did manage to avert an immediate world trade war.
[ترجمه ترگمان]Embattled آقای Major مدیریت یک جنگ تجاری فوری جهانی را مدیریت کرد
[ترجمه گوگل]آقای آقای Major در نهایت موفق به جلوگیری از جنگ تجاری جهانی فوری شد

15. The method of radar optimize embattle and the detection techniques for radar networks are studied in this paper.
[ترجمه ترگمان]روش بهینه سازی رادار embattle و تکنیک های تشخیص برای شبکه های رادار در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]روش رادار بهینه سازی باند و تکنیک های شناسایی شبکه های رادار در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است

The embattled troops were ready for action.

قشون صف‌آرایی‌شده آماده‌ی عمل بود.


We must all come to the aid of our embattled party.

همگی باید به کمک حزبمان که از هر سو مورد حمله است، بشتابیم.


The modern mother feels embattled.

مادر امروزی احساس می‌کند که در فشار است.



کلمات دیگر: