1. an elusive thief
دزدی که گیر نمی افتد
2. the elusive atomic particles called mesons
پاریزه های دیر یاب اتمی بنام مسون
3. the elusive pleasures of youth
لذت های زود گذر جوانی
4. his name is very elusive
اسم او خیلی فرار است.
5. Further movie roles have proved somewhat elusive for the young actor.
[ترجمه موسی] نقش های بیشتر فیلم برای بازیگر جوان تا حدی سخت دست یافتنی است.
[ترجمه ترگمان]نقش بیشتر فیلم تا حدی برای هنرپیشه جوان دست نیافتنی بوده است
[ترجمه گوگل]نقش بیشتر فیلم ها برای بازیگر جوان تا حدودی گریزناپذیر است
6. The answers to these questions remain as elusive as ever.
[ترجمه حمید سانی] این پرسشها، همچنان بدون پاسخ مانده اند
[ترجمه amirrp] پاسخ به این سوالات مثل همیشه غیر ممکن باقی مانده است .
[ترجمه موسی] پاسخ به این سوالات مثل همیشه گنگ و مبهم باقی مانده است.
[ترجمه ترگمان]پاسخ به این سوالات تا به حال مبهم باقی مانده است
[ترجمه گوگل]پاسخ به این سؤالات همچنان باقی مانده است
7. She managed to get an interview with that elusive man.
[ترجمه ترگمان]موفق شد با آن مرد فراری مصاحبه کند
[ترجمه گوگل]او موفق شد مصاحبه ای با این مرد گرسنه بگیرد
8. Eric, as elusive as ever, was nowhere to be found.
[ترجمه ترگمان]اریک که مثل همیشه گریزان بود، هیچ کجا پیدا نمی شد
[ترجمه گوگل]اریک، همانطور که همیشه غافلگیر بود، جایی پیدا نشد
9. Truth is a notoriously elusive quality.
[ترجمه موسی] حقیقت یک ویژگی آشکار سخت دست یافتنی است.
[ترجمه ترگمان]حقیقت یک کیفیت بسیار گیج کننده است
[ترجمه گوگل]حقیقت یک کیفیت بدیهی است
10. For me, the poem has an elusive quality.
[ترجمه موسی] برای من شعر از جنبه ( ویژگی ) دشواری برخوردار است.
[ترجمه کیمیا.خ] درک این شعر برای من دشوار است.
[ترجمه ترگمان]برای من شعر یک کیفیت گیج کننده دارد
[ترجمه گوگل]برای من شعر کیفیتی بی نظیر دارد
11. Attempts to catch the elusive Sirven have undoubtedly been bungled.
[ترجمه حمید سانی] بی تردید تلاشها برای گرفتن"سیرون"فراری، بی نتیجه مانده ست
[ترجمه موسی] تلاش برای گرفتن "سیرون" فراری بدون شک با شکست روبرو شده است.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای گرفتن the فراری بدون شک خراب شده است
[ترجمه گوگل]تلاش برای گرفتن Sirven گریزان است بدون شک متلاشی شده است
12. That, of all people, the most elusive one should suddenly materialise to help her.
[ترجمه موسی] آن ، از بین همه مردم ، گمراه کننده ترین فرد باید ناگهان برای کمک به او دست یاری دهد.
[ترجمه ترگمان]از همه مهم تر این بود که یک فرد فراری ناگهان ظاهر شد و به او کمک کرد
[ترجمه گوگل]این، از همه مردم، ناخوشایند ترین، باید به طور ناگهانی به او کمک کند
13. The most elusive culprit remains the built-in contradictions of the capitalist system.
[ترجمه ترگمان]The متهم در تناقض با سیستم کاپیتالیسم است
[ترجمه گوگل]بدترین اتفاقی یک تناقض درونی سیستم سرمایه داری است
14. The player races around the world, chasing the elusive villain Carmen Sandiego and her many evil sidekicks.
[ترجمه ترگمان]بازیکن دور دنیا مسابقه می دهد، دنبال کار من، کار من و کاره ای شیطانی elusive می افتد
[ترجمه گوگل]مسابقه بازیکن در سراسر جهان، تعقیب کارمن سندیگو و بسیاری از زوج های بد خود را تبهکار گریزان است
15. Shades of Manchester United and that elusive league title?
[ترجمه ترگمان]Shades of منچستر یونایتد و آن عنوان لیگ elusive؟
[ترجمه گوگل]سایه های منچستر یونایتد و این عنوان لیگ ضعیف؟
16. We repeatedly tried to contact the manager, an elusive man who was never in his office.
[ترجمه ترگمان]ما بارها سعی کردیم با مدیر ارتباط برقرار کنیم، مردی فراری که هرگز در دفترش نبود
[ترجمه گوگل]ما بارها و بارها سعی کردیم با مدیر تماس بگیریم، یک مرد گریزان که هرگز در دفترش نبود
17. the elusive concept of 'literature'
[ترجمه موسی] مفهوم دشوار ادبیات
[ترجمه ترگمان]مفهوم مبهم ادبیات
[ترجمه گوگل]مفهوم درنگ 'ادبیات'