کلمه جو
صفحه اصلی

fecund


معنی : بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر، پراثر
معانی دیگر : گشن ور، گشنی، پربار، پر فرزند، فرآور، پرزاد، (مجازی) اندیشمند، پر اندیشه، زادمند، خلاق

انگلیسی به فارسی

بارور، برومند، پرثمر، حاصل‌خیز، پراثر


فرگوسن، بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر، پراثر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of producing abundant fruit or offspring; fruitful; fertile.
متضاد: barren, sterile
مشابه: fertile, fruitful, productive, prolific

- These fecund bushes produced a good crop of blueberries.
[ترجمه ترگمان] این بوته ها، محصول خوبی از زغال آخته را تولید می کردند
[ترجمه گوگل] این بوته های مزرعه یک محصول خوب زغال اخته تولید می کنند

(2) تعریف: capable of producing abundant creative or intellectual output; productive or creative.
مشابه: fertile, pregnant, productive, prolific

- The prolific novelist Charles Dickens possessed a fecund mind.
[ترجمه ترگمان] نویسنده prolific چارلز دیکنز دارای ذهنی fecund بود
[ترجمه گوگل] چارلز دیکنز، نویسنده رمانتیک، دارای ذهن است

• fertile; fruitful; productive
a living thing or place that is fecund is fertile or very productive; a literary word.

مترادف و متضاد

بارور (صفت)
fruitful, fertile, fecund, prolific, fructuous, parturient

حاصلخیز (صفت)
rich, fertile, fecund, prolific

برومند (صفت)
fertile, fecund

پرثمر (صفت)
fertile, fecund

پراثر (صفت)
fecund

productive


Synonyms: breeding, fertile, fructiferous, fruitful, generating, pregnant, proliferant, prolific, propagating, reproducing, rich, spawning, teeming


Antonyms: impotent, infertile, sterile, unfruitful, unproductive


جملات نمونه

1. fecund herds
گله های پر زاد و ولد

2. da vinci's fecund mind
مغز پر اندیشه ی داوینچی

3. The pampas are still among the most fecund lands in the world.
[ترجمه ترگمان]The هنوز در میان the سرزمین های جهان هستند
[ترجمه گوگل]پامپ ها هنوز هم در میان زمین های پر تنش در جهان هستند

4. It has now become clear how extraordinarily fecund a decade was the 1890s.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر مشخص شده است که چگونه یک دهه از دهه ۱۸۹۰ میلادی بوده است
[ترجمه گوگل]اکنون معلوم شده است که دهه 1890 یک دهه است که فوق العاده است

5. Indeed, many of the women were unusually fecund.
[ترجمه ترگمان]در واقع بسیاری از زن ها خیلی fecund
[ترجمه گوگل]در واقع، بسیاری از زنان غیرمعمول بودند

6. And its business, of course, at this fecund point of the year, was that of survival - survival and reproduction.
[ترجمه ترگمان]و کسب وکار آن، البته، در این نقطه fecund سال، زنده ماندن و تولید مثل است
[ترجمه گوگل]البته، در این نقطه عطف سال، کسب و کار آن، بقای و بقا و بازتولید بود

7. The result was that Dahomean kings were very fecund, while ordinary Dahomean men were often celibate and barren.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که kings kings بسیار fecund بودند، در حالی که مردان معمولی Dahomean اغلب مجرد و خشک بودند
[ترجمه گوگل]نتیجه این بود که پادشاهان داهومین خیلی خفیف بودند، در حالی که مردان معمولی داهومین اغلب بی سر و پا بودند

8. Kingsolver's fecund prose is always reader-friendly, though we are directed to her messages with too heavy a hand.
[ترجمه ترگمان]نثر fecund Kingsolver همیشه خواننده است، هر چند ما به پیام های او با دست بسیار سنگین هدایت می شویم
[ترجمه گوگل]نثر فرعی Kingsolver همیشه خواننده دوستانه است، هرچند ما به پیام های او با دست بسیار سنگین هدایت می کنیم

9. With fecund and loose with the arenaceous qualitative soil with good drainage had better.
[ترجمه ترگمان]با fecund و شل شدن با خاک کیفی arenaceous با زه کشی خوب بهتر بود
[ترجمه گوگل]با تخلخل و سستی با خاک کوهی باشکوه با زهکشی خوب، بهتر بود

10. Hope rawish sprout planting in fecund Ta Ti, Grown emerald green branches and leaves.
[ترجمه ترگمان]امید به جوانه زدن در fecund Ta Ti، شاخ و برگ های سبز زمردین و برگ ها جوانه می زند
[ترجمه گوگل]امید به کاشت زیتون زرد در fecund Ta Ti، رشد شاخه های سبز زمرد و برگ

11. Large animals are less fecund than small ones.
[ترجمه ترگمان]حیوانات بزرگ fecund از حیوانات کوچک هستند
[ترجمه گوگل]حیوانات بزرگ اندکی کمتر از آنهایی هستند که کوچک هستند

12. This is a fecund animal.
[ترجمه ترگمان] این یه حیوون fecund
[ترجمه گوگل]این حیوان است

13. They have a fecund soil.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک خاک fecund دارند
[ترجمه گوگل]آنها خاکی از پوست دارند

14. The ultimate evolutionary victory, on the theistic hypothesis, does not go to the most ruthless exterminators and most fecund replicators.
[ترجمه ترگمان]پیروزی تکاملی نهایی، براساس فرضیه خداباورانه به the ترین و most fecund تبدیل نمی شود
[ترجمه گوگل]پیروزی تکاملی نهایی، بر اساس فرضیه تئیستی، به بی رحم ترین بی رحم کننده ها و بیشتر تکرار کننده های مشتق نمی شود

fecund herds

گله‌های پر زادوولد


Da Vinci's fecund mind

مغز پراندیشه‌ی داوینچی


پیشنهاد کاربران

پر زاد و رود. [ پ ُ دُ ] ( ص مرکب ) که فرزند بسیار دارد. پرفرزند.


کلمات دیگر: