کلمه جو
صفحه اصلی

winnow


معنی : پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، باد افشان کردن
معانی دیگر : (مجازی) حلاجی کردن، درست را از غلط جدا کردن، سرند کردن، بررسی کردن، درآوردن، (غله) باد دادن، وسیله ی باددادن گندم و غیره: انگشته، پرپاش، (با فشار باد) پراکندن

انگلیسی به فارسی

بوجاری کردن، باد افشان کردن، باد دادن، افشاندن،پاک کردن، غربال کردن، بجنبش در آوردن


winnow، غربال کردن، پاک کردن، بوجاری کردن، باد افشان کردن، باد دادن، افشاندن، بجنبش دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: winnows, winnowing, winnowed
(1) تعریف: to separate (grain) from chaff and impurities by tossing it into the air.

(2) تعریف: to blow, blow away, or scatter (chaff).

(3) تعریف: to blow or sweep air on; fan.
مشابه: fan

(4) تعریف: to sift through, or separate out the desired or worthwhile from the undesired or worthless part of, as by critical analysis.
مشابه: cull, sift

- The committee winnowed the submitted suggestions, trying to find ones that had merit.
[ترجمه ترگمان] کمیته پیشنهادها ارایه شده را بررسی کرد و سعی کرد کسانی را که شایستگی داشتند پیدا کند
[ترجمه گوگل] کمیته پیشنهادات ارائه شده را پیشنهاد داد و تلاش کرد تا آنهایی را که شایسته بودند پیدا کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to separate grain from chaff.

(2) تعریف: to separate the desirable or worthwhile from the undesirable or worthless.
اسم ( noun )
مشتقات: winnower (n.)
(1) تعریف: that which winnows, esp. a device for separating grain from chaff.

(2) تعریف: the act of winnowing.

• act of winnowing; device for winnowing grain
separate the grain from the chaff; separate the good from the bad; blow through; scatter; blow over; sift through, select the desirable parts

مترادف و متضاد

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

بجنبش دراوردن (فعل)
move, winnow

غربال کردن (فعل)
riddle, sieve, sift, winnow

باد دادن (فعل)
weather, winnow

بوجاری کردن (فعل)
winnow

بادافشان کردن (فعل)
winnow

جملات نمونه

to winnow the truth from a mass of conflicting evidence

حقیقت را از توده‌ی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن


We must winnow out the inaccuracies in this report.

بایستی اشتباهات این گزارش را در بیاوریم.


1. to winnow the truth from a mass of conflicting evidence
حقیقت را از توده ی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن

2. we must winnow out the inaccuracies in this report
بایستی اشتباهات این گزارش را در بیاوریم.

3. It's important to winnow truth from falsehood in scientific research.
[ترجمه ترگمان]مهم است که حقیقت را از دروغ در تحقیقات علمی رد و بدل کنیم
[ترجمه گوگل]مهم این است که حقیقت را از علت تحقیق علمی نادیده بگیریم

4. The committee will need to winnow out the nonsense and produce more practical proposals if it is to achieve results.
[ترجمه ترگمان]لازم است که این کمیته در صورتی که به نتایج دست یابد، پیشنهادها عملی و عملی بیشتری تولید کند
[ترجمه گوگل]کمیته باید این مزخرفات را از بین ببرد و پیشنهادات عملی بیشتری را برای رسیدن به نتایج ارائه دهد

5. You should winnow out the inaccuracies of this paper this afternoon.
[ترجمه ترگمان]شما باید چند تا اشتباه از امروز بعد از ظهر حذف کنید
[ترجمه گوگل]شما باید این اشتباهات این مقاله را بعد از ظهر انجام دهید

6. We need to winnow the list of candidates to three.
[ترجمه ترگمان]ما نیاز داریم که این فهرست نامزدها را به سه عامل کاهش دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید فهرست کاندیداها را به سه نفر تقسیم کنیم

7. Again the problem is to winnow these down to manageable proportions.
[ترجمه ترگمان]باز هم مشکل این است که این کاهش را به نسبت های قابل مدیریت کاهش دهد
[ترجمه گوگل]باز هم مشکلی است که این موضوع را به میزان قابل کنترل برساند

8. We should winnow out the errors in logic.
[ترجمه ترگمان]ما باید اشتباه ات را در منطق رد و جور کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید اشتباهات را در منطق انجام دهیم

9. We have to winnow out and punish these foolish ideas.
[ترجمه ترگمان] ما باید حذف کنیم و این ایده های احمقانه رو مجازات کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید این ایده های احمقانه را از بین ببریم و مجازات کنیم

10. I will winnow them with a winnowing fork at the city gates of the land.
[ترجمه ترگمان]من آن ها را با چنگال باد رفته اش در دروازه های شهر پراکنده خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من آنها را با یک چنگال برهنه در دروازه های این سرزمین شخم زده می کنم

11. But the straw poll does winnow out people like Mr Pawlenty, who staked his campaign on a strong showing.
[ترجمه ترگمان]اما نظرسنجی کاه باعث می شود افرادی مثل آقای پالنتی، که کمپین خود را به روی یک نمایش قوی بازی گذاشته بودند، به هم بزند
[ترجمه گوگل]اما نظرسنجی نیویورک از افرادی مانند آقای پلولتی می کند که کمپین خود را در نمایش قوی نشان داده است

12. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

13. And tonight, we winnow to 100 and finally to number one.
[ترجمه ترگمان] و امشب، ما به ۱۰۰ و آخرش می رسیم
[ترجمه گوگل]و امشب، ما به 100 نفر میریم و در نهایت به شماره 1 میرویم

14. I will winnow them with a fork at the city gates of the land.
[ترجمه ترگمان]من آن ها را با چنگال و چنگال به دروازه های شهر بزرگ خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من آنها را با چنگال در دروازه های این سرزمین می خواهم


کلمات دیگر: