کلمه جو
صفحه اصلی

thingummy


معنی : چیز، همان، اسمش
معانی دیگر : چیز، همان، اسمش

انگلیسی به فارسی

چیز، همان، اسمش


چیزیممی، همان، چیز، اسمش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British; informal) something for which the precise name is unknown or has been forgotten; thingamabob.

مترادف و متضاد

چیز (اسم)
article, matter, object, thing, stuff, work, effects, res, nip, odds and ends, thingummy, widget

همان (اسم)
thingummy

اسمش (اسم)
thingummy

پیشنهاد کاربران

وقتی اسم چیزی را به یاد نمی آورید یا در نوک زبانتان است مثلاً فلان چیز.


کلمات دیگر: