کلمه جو
صفحه اصلی

votary


معنی : پارسا، زاهد، شاگرد، هوا خواه
معانی دیگر : راهب، راهبه، کاهن، (مذهب و غیره) پیرو پروپا قرص، متدین، طرفدار (votarist هم می گویند)، قسم خورده، همراه با سوگند، عابد

انگلیسی به فارسی

هوا خواه، طرفدار، پارسا، عابد، زاهد، شاگرد


متقاضی، هوا خواه، پارسا، زاهد، شاگرد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: votaries
(1) تعریف: a fervent and devoted follower, esp. of a religion, activity, leader, or ideal.

(2) تعریف: a devout worshiper bound by vows to religious service, such as a monk or nun.
صفت ( adjective )
مشتقات: votarist (n.)
• : تعریف: of, concerning, or made sacred by a vow.

• admirer, devotee; worshiper

مترادف و متضاد

پارسا (اسم)
abstemious person, devotee, pietist, pious person, votary

زاهد (اسم)
ascetic, devotee, votary, anchoret, anchorite, eremite

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

هوا خواه (اسم)
votary

جملات نمونه

1. The brotherly spirit of science, which unites into one family all its votaries of whatever grade,and however widely dispersed throughout the different quarters of the globe.
[ترجمه ترگمان]روحیه برادرانه علم، که همه اعضای خانواده را از هر لحاظ به هم پیوند می دهد، و با این حال در سراسر نقاط مختلف جهان پراکنده می شود
[ترجمه گوگل]روحیه برادرانه علم، که در آن یک خانواده همه طرفدارانش را از هر درجه ای به هم متصل می کند، و در عین حال در سراسر مناطق مختلف پراکنده شده است

2. Before I can establish whether they are the same votaries as before they disappear into the Horse Guards.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانم بفهمم که آیا آن ها همانند قبل از ناپدید شدن در گارد سوار اسب هستند یا نه
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانم بفهمم آیا آنها همانندگان هستند که قبلا به گارد اسب ناپدید شده اند

3. Politicians of both parties now regard themselves less as guardians of the Constitution than votaries of virtue.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران هر دو حزب اکنون خود را به عنوان قیم قانون اساسی تلقی می کنند تا votaries تقوا
[ترجمه گوگل]سیاستمداران هر دو طرف اکنون خود را کمتر به عنوان نگهبان قانون اساسی نسبت به صاحب فضیلت می دانند

4. The votary of ahi strives for the greatest good of all, which means that he goes beyond utilitarianism.
[ترجمه ترگمان]هوای گرم برای همه خوب است، و این بدان معناست که از utilitarianism فراتر می رود
[ترجمه گوگل]رایحه ایی برای بزرگترین خیر همه تلاش می کند، بدین معنی که او فراتر از سودآوری است

5. Votaries of the Raj, they sent their son to Eton.
[ترجمه ترگمان]votaries راج اونا پسرشون رو به ایتن فرستادن
[ترجمه گوگل]پادشاهان راج، پسرش را به اونت فرستادند

6. The two votary lamps in front of the figure of Buddha are glittering slightly.
[ترجمه ترگمان]دو چراغ راهنما در جلوی شکل بودا کمی براق هستند
[ترجمه گوگل]دو لامپ فرعی در مقابل چهره بودا کمی درخشان هستند

7. Then at last the votary of venus found words to thank the goddess.
[ترجمه ترگمان]و سرانجام هوا زهره کلمات را برای تشکر از الهه پیدا کرد
[ترجمه گوگل]در نهایت طرفداران ونس کلمات را برای تشکر از الهه پیدا کردند

8. Greek & Roman mythology a priest or votary of Bacchus.
[ترجمه ترگمان]اساطیر یونانی روم یک کشیش و یا votary باکوس بود
[ترجمه گوگل]اساطیر یونانی رومی یک کشیش یا پادشاه باکوش است

9. He was a votary of golf.
[ترجمه ترگمان]او طرفدار پروپا قرص گلف بود
[ترجمه گوگل]او اهل گلف بود

10. Greek Mythology Roman Mythology A priest or votary of Bacchus.
[ترجمه ترگمان]یونانی Mythology رومی یک کشیش و یا votary باکوس بود
[ترجمه گوگل]اسطوره یونانی اسطوره شناسی رومی یک کشیش یا متعهد باکوش

11. The organismic, "what you can do for your country" implies that government is the master or the deity, the citizen, the servant or the votary.
[ترجمه ترگمان]The، \" کاری که شما می توانید برای کشور خود انجام دهید دلالت بر این دارد که دولت ارباب یا الهه است، شهروند، نوکر و یا the
[ترجمه گوگل]ارگانیسم، 'آنچه شما می توانید برای کشور خود انجام دهید'، به این معنی است که حکومت استاد یا خدای، شهروند، خادم یا پادشاه است

one of the votaries of the temple of Venus

یکی از کاهنان معبد ونوس



کلمات دیگر: