کلمه جو
صفحه اصلی

vitalize


معنی : تحریک کردن، زندگی بخشیدن، حیات بخشیدن، زنده کردن، زندگی دادن
معانی دیگر : جان بخشیدن، جانمند کردن، احیا کردن

انگلیسی به فارسی

زندگی دادن، زندگی بخشیدن، حیات بخشیدن، زنده کردن،تحریک کردن


زنده ماندن، حیات بخشیدن، زندگی دادن، زندگی بخشیدن، زنده کردن، تحریک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vitalizes, vitalizing, vitalized
مشتقات: vitalization (n.)
(1) تعریف: to make vital; to bestow life on.
متضاد: devitalize
مشابه: animate, enliven

(2) تعریف: to invigorate; energize.
متضاد: devitalize
مشابه: animate, enliven

• give vitality; animate; make a person or something lively (also vitalise)

مترادف و متضاد

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

زندگی بخشیدن (فعل)
enliven, animate, vitalize

حیات بخشیدن (فعل)
enliven, vitalize

زنده کردن (فعل)
vivify, vitalize, quicken, resuscitate, resurrect

زندگی دادن (فعل)
vitalize

جملات نمونه

1. Her weakened body cannot be easily vitalized.
[ترجمه ترگمان]بدن ضعیف شده او را نمی توان به آسانی گول زد
[ترجمه گوگل]بدن ضعیف خود را نمی توان به آسانی زنده کرد

2. Her ambition is to vitalize the gospel ministry of rural villages in Malaysia.
[ترجمه ترگمان]هدف او نو کردن وزارت خانه های روستایی در مالزی است
[ترجمه گوگل]جاه طلبی او این است که وزارت زراعت روستاهای روستایی مالزی را زنده نگه دارد

3. Results The new teaching style could vitalize the students' motivation of learning and help students establish correct clinical therapeutic thoughts. It gained fine didactic effects.
[ترجمه ترگمان]نتایج سبک آموزش جدید می تواند انگیزه دانش آموزان را احیا کند و به دانش آموزان کمک کند تا افکار درمانی صحیح بالینی ایجاد کنند این اثر آموزشی خوبی به بار آورد
[ترجمه گوگل]نتایج: سبک جدید تدریس می تواند انگیزه یادگیری دانش آموزان را تقویت کند و به دانش آموزان کمک می کند تا افکار درست درمان بالینی را فراهم کنند این تاثیرات آموزشی خوبی داشت

4. The internationalization of the Chinese athletes will vitalize the current world sports development.
[ترجمه ترگمان]بین المللی سازی ورزش کاران چینی به توسعه ورزشی جهان کنونی حیات خواهد بخشید
[ترجمه گوگل]بین المللی کردن ورزشکاران چینی، توسعه ورزش های جاری در جهان را تقویت خواهد کرد

5. Otherwise, to deepen the reform and vitalize the prospecting would be only idle talk.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، برای عمیق تر کردن اصلاحات و بازسازی آینده نگری تنها صحبت بی مورد است
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، اصلاحات را عمیق تر و چشم انداز نخبگان را تنها به بحث بیکار می اندازد

6. You can vitalize this image through the Power of Will so that it can live, become a carrier of the Force and be able to project its vibrations into the dense plane.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید این تصویر را از طریق نیروی اراده، به گونه ای بازسازی کنید که بتواند زندگی کند، به یک حامل نیرو تبدیل شود و قادر باشد ارتعاشات آن را به داخل صفحه متراکم تبدیل کند
[ترجمه گوگل]شما می توانید این تصویر را از طریق قدرت اراده زنده کنید تا بتواند زندگی کند، تبدیل به یک حامل نیرو شود و بتواند ارتعاشات خود را در هواپیما متراکم کند

7. Article The State shall vitalize agriculture by relying on the progress of science and technology and on the development of education.
[ترجمه ترگمان]ماده دولت با اتکا به پیشرفت علم و فن آوری و توسعه آموزش کشاورزی را بازسازی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]ماده دولت با تکیه بر پیشرفت علم و فناوری و توسعه آموزش و پرورش، کشاورزی را تحقق می بخشد

8. We hope the reform plan can vitalize our economy.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که برنامه اصلاحات بتواند اقتصاد ما را بازسازی کند
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که برنامه اصلاحات بتواند اقتصاد ما را زنده کند

9. Also, suggestions to vitalize China aviation industry with putting propulsion in the first place in a manner of "creating and acting on our own " is put forward.
[ترجمه ترگمان]همچنین، پیشنهادهایی برای بازسازی صنعت هوانوردی چین با قرار دادن نیروی محرکه در وهله اول به شیوه ای از \"ایجاد و عمل بر روی خود\" مطرح شده است
[ترجمه گوگل]همچنین پیشنهادی برای تحقق بخشیدن به صنعت حمل و نقل هوایی چین با قرار دادن نیروی دریایی در وهله اول به شیوه �ایجاد و عمل بر روی خود� ارائه شده است

10. To develop and vitalize the Chinese hair coloration industry, it provides the newest trends and information.
[ترجمه ترگمان]برای توسعه و بازسازی صنعت رنگ موی چین، جدیدترین گرایش ها و اطلاعات را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]برای توسعه و تقویت صنعت رنگ مو چینی، جدیدترین روند و اطلاعات را فراهم می کند

11. Curriculum research from the mythopoetic perspective will vitalize the practice of children education in China.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات درسی از دیدگاه mythopoetic، روند آموزش کودکان در چین را احیا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]تحقیقات برنامه درسی از دیدگاه جنبش سبز باعث تمرین آموزش کودکان در چین می شود

12. Priority should be given to efficiency audit to vitalize old industrial bases.
[ترجمه ترگمان]اولویت باید به حسابرسی بهره وری برای احیای پایگاه های صنعتی قدیمی داده شود
[ترجمه گوگل]اولویت باید به حسابرسی بازدهی برای زنده ماندن پایگاه های صنعتی قدیمی داده شود

13. Teachers at New Oriental often tell some jokes vitalize the class.
[ترجمه ترگمان]معلمان در شرق اغلب به برخی از جوک ها می گویند که کلاس را احیا می کنند
[ترجمه گوگل]معلمان در نیویورک اغلب برخی از جوک ها را به کلاس ارتقا می دهند

14. The adjustment of industry structure is a dynamic optimum process to improve competitive capacity, increase investment and vitalize current capital stake simultaneously.
[ترجمه ترگمان]تعدیل ساختار صنعت یک فرآیند بهینه پویا برای بهبود ظرفیت رقابتی، افزایش سرمایه گذاری و احیای سهام سرمایه جاری به طور همزمان است
[ترجمه گوگل]تنظیم ساختار صنعت یک فرایند بهینه مطلوب برای بهبود ظرفیت رقابتی، افزایش سرمایه گذاری و به طور همزمان سرمایه گذاری در حال حاضر است

15. The 3rd economic readjustment in China experienced two stages: the strict control of investment and consumption demand; regulate and control the force of demand and vitalize market.
[ترجمه ترگمان]سومین افزایش اقتصادی در چین دو مرحله را تجربه کرده است: کنترل سختگیرانه سرمایه گذاری و تقاضای مصرف؛ تنظیم و کنترل نیروی تقاضا و احیای بازار
[ترجمه گوگل]سومین اصلاح اقتصادی در چین دو مرحله کنترل شدید سرمایه گذاری و تقاضای مصرف را تجربه کرد تنظیم و کنترل نیروی تقاضا و تحریک بازار

پیشنهاد کاربران

زندگی بخشیدن خوشی بخشیدن زندگی کردن حیات بخشیدن


کلمات دیگر: