1. . . . because unrequited love is a pain
. . . که یکسر مهربانی دردسر بی
2. Wickedness does not go altogether unrequited.
[ترجمه ترگمان]Wickedness به هیچ وجه در یک طرفه نیست
[ترجمه گوگل]شرارت به طور کامل از بین نمی رود
3. Wickedness does no go altogether unrequited.
[ترجمه ترگمان]Wickedness به هیچ وجه یک طرفه نیست
[ترجمه گوگل]شرارت به هیچ وجه بدون رضایت کامل نیست
4. It's just another poem on the pain of unrequited love.
[ترجمه ترگمان]فقط یک شعر دیگر در مورد درد عشق یک طرفه است
[ترجمه گوگل]این فقط یک شعر دیگر بر درد عشق ناپاک است
5. You know - unrequited love, more unrequited love, and a bit of rampant lust to be getting on with.
[ترجمه ترگمان]تو می دانی - عشق یک طرفه، عشق یک طرفه، و کمی شهوت رواج پیدا کردن
[ترجمه گوگل]شما می دانید - عشق بی رحمانه، عشق فریبنده تر، و کمی شادی و شادی که باید با آن روبرو شوید
6. She nourishes a secret, unrequited love for Harry.
[ترجمه ترگمان]یک طرفه عشق به هری غذا می دهد
[ترجمه گوگل]او هری را دوست دارد
7. She knew too much about unrequited love to misunderstand what she saw in him.
[ترجمه ترگمان]خیلی دوست داشت یک طرفه به هم بخورد که منظور او را اشتباه فهمیده باشد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد در مورد عشق ناسازگار می دانست که به آنچه که در او دیده بود، اشتباه می شود
8. That boy is suffering from unrequited ( D, unreturned ) love and pines away.
[ترجمه ترگمان]آن پسر از عشق یک طرفه (دی، unreturned)، عشق و صنوبرها رنج می برد
[ترجمه گوگل]این پسر از عشق بی عیب و نقص (D، غیرقابل برگشت) و مورچه دور می شود
9. The pain of Illidan's unrequited feelings haunted him and he found himself dwelling on dark thoughts.
[ترجمه ترگمان]درد یک طرفه Illidan بر او چیره شد و خود را در افکارش غوطه ور یافت
[ترجمه گوگل]درد ناشی از احساسات ایلیدان او را خالی کرد و خودش را در افکار تاریک قرار داد
10. Some seek only love, even if unrequited, while others are driven by fear and betrayal.
[ترجمه ترگمان]برخی تنها به دنبال عشق هستند، حتی اگر یک طرفه باشند، در حالی که دیگران با ترس و خیانت کار می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی فقط عشق می ورزند، حتی اگر ناراضی باشند، در حالی که دیگران از ترس و خیانت رانده می شوند
11. Her love for him was unrequited.
[ترجمه ترگمان]عشق او به او یک طرفه بود
[ترجمه گوگل]عشق او برای او ناراضی بود
12. She fell in an unrequited love with the artist.
[ترجمه ترگمان]او عاشق یک عشق یک طرفه با هنرمند شد
[ترجمه گوگل]او در یک عشق ناپاک با هنرمند سقوط کرد
13. Never had a real job. Unrequited love affairs. Gay.
[ترجمه ترگمان]هیچوقت یه شغل واقعی نداشتم کاره ای عاشقانه را دوست دارم ! گی - - - - - - -
[ترجمه گوگل]هرگز کار واقعی نداشته امور عاشقانه بدون شک گی
14. Unrequited love means love that is given but not returned.
[ترجمه ترگمان]عشق به عشق به معنای عشق است، اما برنگشته است
[ترجمه گوگل]عشق نافرجام به معنی عشق است که داده شده است اما بازگشت نمی کند
15. The unrequited love festered in her mind.
[ترجمه ترگمان]در ذهنش، عشق در یک طرفه چرک کرده بود
[ترجمه گوگل]عشق نافرجام در ذهنش غرق شد