کلمه جو
صفحه اصلی

unshaven


معنی : نتراشیده

انگلیسی به فارسی

unshaven، نتراشیده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of shaven.

• not shaven
if a man is unshaven, he has not shaved recently and there are short hairs on his face and chin.

مترادف و متضاد

نتراشیده (صفت)
incult, stubbly, unshaven

جملات نمونه

1. disheveled hair and unshaven face
موی ژولیده و صورت نتراشیده

2. Steve emerged from his room, unshaven and bleary-eyed.
[ترجمه ترگمان]استیو از اتاقش بیرون آمد، ریشش را نتراشیده بود و چشمانش خواب آلود بود
[ترجمه گوگل]استیو از اتاقش ظاهر شد، ناخوشایند و غم انگیز

3. He was unshaven, and badly needed a haircut.
[ترجمه ترگمان]ریش نتراشیده بود و به موهای بد احتیاج داشت
[ترجمه گوگل]او unshaven بود، و به شدت نیاز به یک مدل مو

4. He was unshaven and, perhaps by contrast, his eyes seemed a brighter blue than Lorton remembered.
[ترجمه ترگمان]ریشش را نتراشیده بود و شاید با کنتراست، چشمانش از چیزی که به یاد داشتند آبی brighter بود
[ترجمه گوگل]او نا امید بود و شاید در مقابل، چشم او به نظر می رسید یک آبی روشن تر از لورتون به یاد می آورد

5. He was unshaven and wearing a shabby towelling bathrobe with threads hanging off it.
[ترجمه ترگمان]ریش نتراشیده بود و پیراهن نازکی به تن داشت که نخی از آن آویزان بود
[ترجمه گوگل]او دست نخورده بود و با یک دستمال مخصوص دستمال مخصوص دستمال مرطوب با رشته های حلق آویز از آن می پوشد

6. Bunny, unshaven, stood at the kerb with the stage manager of the Empire.
[ترجمه ترگمان]Bunny، که ریشش را نتراشیده بود، با مدیر صحنه امپراطوری در کنار جدول ایستاده بود
[ترجمه گوگل]اسم حیوان دست اموز، دست نخورده، با مدافع صحنه امپراتوری در کنار هم بود

7. In her mind his smelly overalls and unshaven face had something to do with what she was about to see.
[ترجمه ترگمان]چهره smelly و صورت نتراشیده او کاری را با آنچه در شرف دیدن بود انجام می داد
[ترجمه گوگل]در ذهن او، لباسهای گریزناپذیرش و چهره بی دست و پا، چیزی برای انجام آنچه که او میخواهد ببیند

8. He looked unshaven and his eyes were bloodshot.
[ترجمه ترگمان]ریش نتراشیده و چشمانش خون گرفته بود
[ترجمه گوگل]او نگاه نکردن و چشمانش خونریزی بود

9. He remained unshaven for days and wore brown and rotting snap-on teeth.
[ترجمه ترگمان]روزها را نتراشیده بود و موهایش قهوه ای و پوسیده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او چند روز باقی نمانده بود و دندان های قهوه ای و پوسیدگی دندان داشت

10. An unshaven old man in a stained jacket comes to a stop beside us.
[ترجمه ترگمان]پیرمردی با ریش نتراشیده پوش در کنار ما متوقف می شود
[ترجمه گوگل]یک پیرمرد نجیب زاده در یک جلیقه رنگارنگ به کنار ما می ایستد

11. He looked pale and unshaven.
[ترجمه ترگمان]رنگ پریده و نتراشیده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او زشت و بی رنگ بود

12. They are unshaven, there is no barber.
[ترجمه ترگمان]ریش نتراشیده، سلمانی نیست
[ترجمه گوگل]آنها unshaven هستند، هیچ سلمانی وجود دارد

13. His eyelids flickered and he put his sour unshaven mouth to hers.
[ترجمه ترگمان]پلک هایش لرزید و دهانش را اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]پلکهای او فریاد زدند و دهانش را به او داد

14. He had an unshaven anvil chin, glittering eyes and a blonde-haired schoolteacher whose name was Maya.
[ترجمه ترگمان]او ریش نتراشیده، چانه درخشان و یک معلم مدرسه مو طلایی داشت که نامش مایا بود
[ترجمه گوگل]او چانه ی غضب ناخن داشت، چشمان پر زرق و چشم و معلم مدرسه ای با موهایش که نام مایا بود


کلمات دیگر: