کلمه جو
صفحه اصلی

scurry


معنی : حرکت تند و سریع، سراسیمگی، مسابقه کوتاه، حرکت از روی دست پاچگی، بسرعت حرکت دادن
معانی دیگر : (با گام های کوتاه و تند) دویدن، دو زدن، موجب دویدن شدن، به دویدن انداختن، پراکندن، دو زنی، دویدن تند

انگلیسی به فارسی

حرکت تند وسریع، حرکت از روی دست پاچگی، مسابقه کوتاه، سراسیمگی، بسرعت حرکت دادن


جیغ کشیدن، حرکت تند و سریع، مسابقه کوتاه، سراسیمگی، حرکت از روی دست پاچگی، بسرعت حرکت دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scurries, scurrying, scurried
• : تعریف: to move quickly, as in a hurry.
مترادف: hasten, hurry, hustle, rush, scuttle
متضاد: amble
مشابه: bustle, chase, dart, dash, flit, flutter, fly, make haste, race, run, scamper, scoot, scramble, speed, sprint, tear, zip

- They scurried to clean the house before the guests arrived.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه مهمان ها برسند، آن ها با عجله برای تمیز کردن خانه عجله می کردند
[ترجمه گوگل] قبل از ورود مهمانان آنها خانه را تمیز کردند
- We could hear the mice scurrying inside the walls.
[ترجمه ترگمان] ما صدای داخل شدن موش ها را شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما می توانستیم موش هایی را که در داخل دیوارها می چرخیدند بشنویم
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or an instance of scurrying.
مترادف: hustle, scuttle
مشابه: dart

- We watched the scurry of passengers getting on and off the trains.
[ترجمه Smat] ما حرکت سریع مسافران را که سوار قطار و پیاده میشدند را تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان] scurry را تماشا کردیم که سوار قطار می شدند و از قطار خارج می شدند
[ترجمه گوگل] ما تماشای مسافران ورود و خروج قطارها را دیدیم

• quick run or movement, scamper, scuttle
scamper, run or move quickly, scuttle
to scurry somewhere means to run there quickly, like a small animal that is frightened.

مترادف و متضاد

حرکت تند و سریع (اسم)
bob, jerk, scud, scurry, flitter

سراسیمگی (اسم)
fluster, flurry, scurry

مسابقه کوتاه (اسم)
scurry

حرکت از روی دست پاچگی (اسم)
scurry

بسرعت حرکت دادن (فعل)
course, scurry

move along swiftly


Synonyms: barrel, bustle, dart, dash, dust, fly, hasten, hop along, hurry, race, rip, run, rush, scamper, scoot, scud, scutter, scuttle, shoot, skim, sprint, step along, tear, whirl, whisk, zip


Antonyms: dawdle, loaf, walk


جملات نمونه

1. I heard a scurry of footsteps.
[ترجمه Mobina] من شنیدم با سرعت زیاد پیادهروی کرده
[ترجمه ترگمان]صدای scurry به گوش رسید
[ترجمه گوگل]من شنیده ام قدم زدن

2. If a hawk flies over their coop, they scurry to shelter; if a pigeon, they do not.
[ترجمه ترگمان]اگر یک شاهین از روی قفسش پرواز می کند، سراسیمه به سوی پناه گاه می دوند؛ اگر کبوتر باشد، این کار را نمی کنند
[ترجمه گوگل]اگر یک طاووس بیش از کوچه آنها پرواز کند، آنها به پناهگاه می روند؛ اگر یک کبوتر، آنها نمی کنند

3. As the rodents scurry about eating Douglas fir seed, their droppings are distributed widely in the burned area of a forest.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جوندگان به سرعت در مورد تغذیه دانه صنوبر تند می گذرند، droppings به طور گسترده در ناحیه سوخته یک جنگل توزیع می شوند
[ترجمه گوگل]همانطور که جوندگان در مورد خوردن دانه یخ زده داگلاس میمیرند، دفع آنها در مناطق سوزانده جنگل به طور گسترده ای توزیع می شود

4. Fishermen scurry all over the seas catching anchovies; quarrymen have long made a living scraping guano from the bird-rich islands.
[ترجمه ترگمان]fishermen از همه در دریاها به صید ماهی کولی حمله می کنند؛ quarrymen از مدت ها پیش از این جزایر غنی شروع به شخم کردن می کنند
[ترجمه گوگل]ماهیگیران در سراسر دریاها به دام انداختن anchovies؛ معدنچیان مدتهاست که از جزیره غنی با پرنده زندگی می کنند

5. At the Bibelot book shop, I scurry about from aisle to aisle.
[ترجمه ترگمان]در فروشگاه کتاب های Bibelot سراسیمه از راهرو به راهرو می روم
[ترجمه گوگل]در فروشگاه کتاب بیوبلوت، من از حیاط به حیاط می روم

6. The chicks all scurry to shelter; but if the same models are drawn backward, they do not.
[ترجمه ترگمان]جوجه ها به تنهایی سراسیمه می شوند تا پناه بگیرند؛ اما اگر همین مدل ها به عقب کشیده شوند، آن ها این کار را نمی کنند
[ترجمه گوگل]جوجه ها به سرپناه می روند؛ اما اگر مدل های مشابه به عقب برگردند، آنها نمی کنند

7. Shine a light on them, and they scurry to the corners.
[ترجمه علی عامری] به آنها نور ی بتابان و آنها با سرعت به سمت گوشه ها حرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]پرتوه ای نور بر آن ها می تابد و به سرعت در گوشه ها حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]درخشش بر روی آنها، و آنها را به گوشه و کنار زده

8. We all drop what we are doing and scurry to the fantail.
[ترجمه ترگمان]ما همه آنچه را که انجام می دهیم رها می کنیم و سراسیمه از جا خالی عبور می کنیم
[ترجمه گوگل]همه ما آنچه را که انجام می دهیم رها می کنیم و به طرفداران می رویم

9. There was a great scurry for bargains.
[ترجمه ترگمان]کار زیادی برای خرید و فروش پیدا کردند
[ترجمه گوگل]یک معامله بزرگ برای معامله وجود داشت

10. The rats scurry around, searching for scraps of food in the rubbish.
[ترجمه ترگمان]موش ها به سرعت حرکت می کنند و دنبال تکه های غذا در زباله می گردند
[ترجمه گوگل]موش ها در اطراف حرکت می کنند و به دنبال مواد غذایی در زباله می روند

11. The hedgehog only comes out at night to scurry around for a meal.
[ترجمه ترگمان]این جوجه تیغی فقط شب ها بیرون می آید تا برای صرف غذا به اطراف خود حرکت کند
[ترجمه گوگل]جادوگر تنها در شب می آید برای خوردن غذا

12. The mice, Sniff and Scurry, used the simple, but inefficient, trial-and-error method of finding Cheese.
[ترجمه ترگمان]موش ها، Sniff و Scurry از روش ساده اما بی ثمر، آزمایش و خطا برای پیدا کردن پنیر استفاده کردند
[ترجمه گوگل]موش ها، Sniff و Scurry از روش ساده، اما ناکارآمد، روش آزمون و خطا یافتن پنیر استفاده کردند

13. There was a great scurry for the best seller.
[ترجمه ترگمان]برای بهترین فروشنده یک حرکت سریع و سریع انجام شد
[ترجمه گوگل]بهترین فروش برای بهترین فروشنده بود

14. Make people scurry, or airplanes fly.
[ترجمه ترگمان]مردم را سراسیمه کرده، یا هواپیماها پرواز می کنند
[ترجمه گوگل]مردم را بکشند یا هواپیما پرواز کنند

15. Their primary means of defence is to scurry away with surprising speed.
[ترجمه ترگمان]روش های اولیه برای دفاع، حرکت سریع و سریع با سرعت شگفت انگیز است
[ترجمه گوگل]ابزار اصلی دفاع این است که با سرعت شگفت انگیزی دور شویم

Kindergarten kids scurried down hallways.

بچه‌های کودکستان در راهروها می‌دویدند.


A strong wind scurried the dry leaves.

یک باد قوی برگهای خشک را پراکنده کرد.


پیشنهاد کاربران

عجله کردن، به سرعت انجام دادن

جست و خیز

هجوم بردن

دوندگی کردن

1 - move /rush around hastily, hurriedly
2 - anytime you describe someone as scurrying, you're comparing them to a mouse.
( in an undignified way )
His new friend scurried forward and kicked him in the neck.
One by one, the protesters scurried away from about 20 waiting reporters.

خیلی سریع دویدن


کلمات دیگر: