کلمه جو
صفحه اصلی

scowl


معنی : اخم، ترشرویی، ابرو درهم کشی، اخم کردن
معانی دیگر : عبوسی کردن، ابرو درهم کشیدن، ترشرویی کردن، نگاه تهدید آمیز کردن، چشم زهره رفتن، تهدید

انگلیسی به فارسی

ابرو درهم کشی، اخم، ترشرویی، اخم کردن


ترسناک، اخم، ترشرویی، ابرو درهم کشی، اخم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scowls, scowling, scowled
• : تعریف: to make one's brows contract in an expression of anger, gloom, displeasure, or the like; frown; glower.
مترادف: frown, glower
مشابه: glare, grimace, look daggers at, lower, pout
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express with an angry frown.
مترادف: frown
متضاد: grin, smile
مشابه: glare
اسم ( noun )
مشتقات: scowlingly (adv.)
• : تعریف: an act or instance of scowling.
مترادف: frown, glower

• angry or gloomy facial expression; frown, glower
contract the forehead in displeasure; frown, glower, have an angry or gloomy facial expression
if you scowl, you frown because you are angry. verb here but can also be used as a count noun. e.g. her grin changed to a scowl.

مترادف و متضاد

اخم (اسم)
fret, glower, lower, frown, scowl, sulk, lour

ترشرویی (اسم)
fret, lower, scowl, sulk, lour

ابرو درهم کشی (اسم)
scowl

اخم کردن (فعل)
fret, glower, lower, frown, scowl, lour, pout

frown


Synonyms: black look, dirty look, evil eye, glower, grimace


Antonyms: grin, smile


Synonyms: disapprove, glare, gloom, glower, grimace, look daggers at, lour, lower, make a face


جملات نمونه

1. Laverne scowled at her mother when she was prohibited from going out.
وقتی مادر لاورن نگذاشت که او بیرون برود, لاورن به او اخم کرد

2. I dread seeing my father scowl when he gets my report card.
وقتی پدرم کارنامه ام را ببیند از روی در هم کشیدنش می ترسم

3. Because of a defect in her vision, it always appeared that Polly was scowling.
به علت ضعف بینایی "پُلی"، همیشه اینطور به نظر می رسید که او اخمو است

4. He wore a permanent scowl on his face.
[ترجمه ترگمان]اخمی دائمی بر چهره داشت
[ترجمه گوگل]او به صورت دائمی روی صورتش پوشید

5. His face was set in a permanent scowl.
[ترجمه ترگمان]چهره اش درهم رفته بود
[ترجمه گوگل]چهره اش در یک دائمی دائمی قرار داشت

6. She looked at me with a scowl on her face.
[ترجمه نگار حبیبی حیران] او با ترشرویی به من نگاه کرد.
[ترجمه ترگمان]با اخم به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او روی صورتم نگاه کرد

7. The boss manifested his disgust with a scowl.
[ترجمه ترگمان]رئیس انزجار خود را با اخم نشان داد
[ترجمه گوگل]رئیس با بی حوصلگی خود را از بین برد

8. Chris met the remark with a scowl.
[ترجمه ترگمان]ک - - ری - - س \"با اخم گفت\"
[ترجمه گوگل]کریس این سخنرانی را با عجله ملاقات کرد

9. He looked up at me with a scowl.
[ترجمه ترگمان]با اخم به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به من نگاه کرد

10. Her brows drew together in a scowl.
[ترجمه ترگمان]ابروهایش درهم رفت
[ترجمه گوگل]ابروش را به هم ریخت

11. The little mouth was born with a scowl, the brows positively beetle over the turned-up be-ringed breathing apparatus.
[ترجمه ترگمان]دهان کوچک با اخم به دنیا آمد و ابروهایش از دستگاه تنفس تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]دهان کمر به صورت ناگهانی متولد شد، برسهای بطور مثبت بر دستگاه تنفسی تبدیل شده به بیرون زده شد

12. He looked up at me with a scowl, a scowl of surprise.
[ترجمه ترگمان]با اخمی حاکی از تعجب به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با من وحشت زده نگاه کرد

13. Kip shot me an exuberant scowl.
[ترجمه ترگمان]دوباره با اخم به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]کیک به من زل زده است

14. The ripple of laughter that followed brought a scowl to Trentham's face.
[ترجمه ترگمان]چین خنده ای که از پی او می آمد، ابرو درهم کشید
[ترجمه گوگل]رعد و برق از این خنده که به دنبال آن ناخوشایند به چهره ی ترنتهام بود

15. Bedford returned the scowl with a smile.
[ترجمه ترگمان]بدفورد با لبخند جواب داد:
[ترجمه گوگل]بدفورد با یک لبخند به عقب برگشت

16. The angry scowl on his face, the veins in his feet, the wrinkles on the skin of his elbows, the glare of his bloodshot eyes.
[ترجمه ترگمان]اخمی حاکی از خشم بر چهره اش، the در پاهایش، چین های آرنج هایش، برق چشمان خون گرفته اش
[ترجمه گوگل]زخم عصبانی روی صورتش، رگهای پا، چروک روی پوست آرنج، چشمک زدن از چشمهای خونریزی او

17. His rude words made her scowl at him.
[ترجمه ترگمان]کلمات گستاخانه او باعث شد به او اخم کند
[ترجمه گوگل]کلمات بی حوصله او را به او زد

When the stepmother saw him she scowled.

زن پدر تا او را دید اخم کرد.


پیشنهاد کاربران

اخم کردن

عبوسی کردن،
ابرو درهم کشیدن

The old man’s face was set in a continual scowl
اون پیرمرد سگرمه هاش دائم تو هم بود
( حالت چهره اش ثابت این شکلی شده بود به مرور زمان و بالا رفتن سن )

اخم و رو کردن . [ اَ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عُبوس کردن .

اخم frown نمی شه.
frown is a sad thing but a scowl is angry.
Hearing him cry made her frown.
She scowled as they laughed at him.
frown ریشه در خم داره ولی اخم نمیشه خمودگی صورت یا درهم شدگی یا گرفتگی چهره می شه.
شاید بشه گفت ابرو درهم شدن
ریشه اش به بینی و راه بینی و صدای هوا در بینی مثل خرناس یا خروپف می رسه.
scowl که با خشم همراهه نه فقط ناراحتی می تونه معنی اخم و ترشرویی و عبوسی بده
Instagram @504essentialword



کلمات دیگر: