کلمه جو
صفحه اصلی

urbanity


معنی : شهر سازی، شهر نشینی، اعتیاد بزندگی شهری
معانی دیگر : ادب، نزاکت، خضوع و خشوع، نیک رفتاری، urbanism شهر نشینی

انگلیسی به فارسی

( urbanism ) شهر نشینی، شهر سازی، اعتیاد بزندگی شهری


شهرت، شهر نشینی، شهر سازی، اعتیاد بزندگی شهری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: urbanities
(1) تعریف: refined politeness; elegant courtesy.

(2) تعریف: (pl.) courtesies; amenities.

• politeness; quality of being elegant and refined

مترادف و متضاد

شهر سازی (اسم)
urbanism, urbanity

شهر نشینی (اسم)
urbanism, urbanity

اعتیاد به زندگی شهری (اسم)
urbanism, urbanity

جملات نمونه

1. Fearey had all the charm and urbanity of the trained diplomat.
[ترجمه ترگمان]Fearey همه جذابیت و ادب و ادب و ادب و ادب و نزاکت را داشت
[ترجمه گوگل]Fearey تمام جذابیت و شهرت دیپلمات های آموزش دیده داشت

2. His urbanity made it easy to forget his early career as a revolutionary.
[ترجمه ترگمان]این ادب، آن را به آسانی فراموش کرد که دوران اولیه خود را به عنوان یک انقلابی فراموش کرد
[ترجمه گوگل]شهرنشینی او را آسان کرد تا زندگی زودهنگام خود را به عنوان یک انقلابی فراموش کند

3. There is an important difference between rusticity and urbanity.
[ترجمه ترگمان]تفاوت مهمی بین rusticity و ادب وجود دارد
[ترجمه گوگل]تفاوت بزرگی بین روستایی و شهرنشینی وجود دارد

4. The heterogeneity of the rurality and urbanity is clear-cutly presented in the great fission of knowledge status between the rural and the urban due to the reformation of educational system.
[ترجمه ترگمان]عدم تجانس ادب و ادب، واضح است - که در شکافت بزرگ وضعیت دانش بین مناطق روستایی و شهری به دلیل اصلاح سیستم آموزشی ارائه می شود
[ترجمه گوگل]ناهمگونی روستائی و شهرنشینی به واسطه اصلاح سیستم آموزشی به شکلی جدی در شکافتن وضعیت دانش بین روستا و شهری بیان شده است

5. The film compares the streamlined urbanity of the visitors with the homely simplicity of the villagers.
[ترجمه ترگمان]این فیلم، شهرنشینی ساده بازدیدکنندگان را با سادگی ساده روستاییان مقایسه می کند
[ترجمه گوگل]این فیلم شهری ساده شده از بازدیدکنندگان را با سادگی خانگی روستاییان مقایسه می کند

6. The hostess presided at table with tact and urbanity.
[ترجمه ترگمان]میزبان با نزاکت و ادب سر میز نشسته بود
[ترجمه گوگل]میزبان با میز وطن و شهرت برگزار شد

7. Then, last of all, I desiderate urbanity.
[ترجمه ترگمان]بعد از همه این ها، من همان ادب و نزاکت را نشان دادم
[ترجمه گوگل]بعد از همه، من شهرت را می خواهم

8. His classical urbanity comes to his relief -- if one can attribute urbanity to a former Agrarian.
[ترجمه ترگمان]ادب کلاسیک او به آرامش او می رسد - - اگر کسی بتواند شهرنشینی را به کشاورزی سابق نسبت دهد
[ترجمه گوگل]شهرت کلاسیک او به امداد او کمک می کند - اگر بتوان شهرت را به یک ارگانیسم سابق ارجاع داد

9. Then, last all, I desiderate urbanity.
[ترجمه ترگمان]بعد از همه این ها، من همان ادب و نزاکت را نشان دادم
[ترجمه گوگل]سپس، آخرین همه، من شهرت را می خواهم

10. Outside New England, a comparable urbanity could be found.
[ترجمه ترگمان]در خارج از انگلستان، یک تمدن قابل مقایسه را می توان یافت
[ترجمه گوگل]در خارج از انگلستان، شهرت قابل مقایسه است

11. I had always been aware of a frame of malevolence under his urbanity.
[ترجمه ترگمان]همیشه از این ادب و malevolence آگاه بودم
[ترجمه گوگل]من همیشه از یک فضای خشونت آمیز تحت شهرت خود آگاه بودم

12. But to those who suffer from the brutalities of the West, Chinese urbanity is very restful.
[ترجمه ترگمان]اما برای کسانی که از وحشیگری های غرب رنج می برند، ادب چینی بسیار آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]اما به کسانی که از خشونت های غرب رنج می برند، شهرت چینی بسیار آرام است

پیشنهاد کاربران

شهریّت

شهرانگی

آداب زندگی شهری


کلمات دیگر: