کلمه جو
صفحه اصلی

vulgarity


معنی : پستی، وحشیگری، اصطلاح عوامانه، عوامیت
معانی دیگر : هرزگی، بی نزاکتی، بددهانی، vulgarism اصطلاح عوامانه

انگلیسی به فارسی

( vulgarism ) اصطلاح عوامانه، عوامیت، پستی، وحشیگری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: vulgarities
• : تعریف: an act, utterance, condition, or quality that offends good taste, manners, and propriety.
متضاد: culture, refinement
مشابه: ribaldry

• vulgar act; quality of being crude, indecency

مترادف و متضاد

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

وحشیگری (اسم)
brutality, savagery, barbarity, ferocity, truculence, barbarism, vandalism, incivility, ferity, ruffianism, truculency, vulgarism, vulgarity

اصطلاح عوامانه (اسم)
vulgarism, vulgarity

عوامیت (اسم)
vulgarism, vulgarity

جملات نمونه

1. Vulgarity is a very important ingredient in life.
[ترجمه ترگمان]Vulgarity یک جز بسیار مهم در زندگی است
[ترجمه گوگل]زوال عنصر بسیار مهم در زندگی است

2. She was offended by the vulgarity of their jokes.
[ترجمه ترگمان]از ابتذال their او رنجیده بود
[ترجمه گوگل]او توسط عصبانیت جوک های خود مجرم شده بود

3. What he said trenched on vulgarity.
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت \"trenched\" بود
[ترجمه گوگل]آنچه که او گفت، بر بتدریج تمرکز دارد

4. It's his vulgarity that I can't take.
[ترجمه ترگمان]این vulgarity است که من نمی توانم تحمل کنم
[ترجمه گوگل]این زشتی است که من نمی توانم بپذیرم

5. I disgusted with him at his vulgarity.
[ترجمه ترگمان]از او به خاطر این که او را ناراحت کرده بودم از او متنفر بودم
[ترجمه گوگل]من با عصبانیت او را ناراحت کردم

6. I hate the vulgarity of this room.
[ترجمه ترگمان]از ابتذال این اتاق متنفرم
[ترجمه گوگل]از تنفر این اتاق نفرت دارم

7. There's a good deal of vulgarity.
[ترجمه ترگمان]چیز پستی زیادی هست
[ترجمه گوگل]یک معامله خوب از بدگمانی وجود دارد

8. The vulgarity had a lasting impression on me.
[ترجمه ترگمان] The تاثیر زیادی روی من گذاشته بود
[ترجمه گوگل]ظلم و ستم بر من تأثیر گذاشت

9. There is little to suggest any aesthetic vulgarity or antipathy to culture on their part.
[ترجمه ترگمان]چیزهای کمی وجود دارد که هیچ یک از جنبه های ادبی زیبایی و یا نفرت را نسبت به فرهنگ خود نشان دهند
[ترجمه گوگل]کمی برای نشان دادن هیچ گونه زیبایی شناسی زیبایی و یا نگرانی در مورد فرهنگ خود وجود ندارد

10. In Holy Trinity Church Nicholson abounded in anecdotes, vulgarity, rudeness, emotional appeals, a dogmatism so dogmatic as to frighten.
[ترجمه ترگمان]در کلیسای مقدس تثلیث، نیکلسون در داستان ها، ابتذال، خشونت، appeals عاطفی، و dogmatism که تا آن حد متعصبانه بود فراوان بود
[ترجمه گوگل]در کلیسای تثلیث نیکولسون در عرفان، زگیل، ناراحتی، تجدید نظر عاطفی، یک dogmatism به عنوان dogmatic به عنوان به ترساندن abunded

11. His vulgarity offended the code of his tweedy circle.
[ترجمه ترگمان]ابتذال او رمز این محفل را از خود رنجانده بود
[ترجمه گوگل]زرق و برق خود را به کد دایره تودو خود متهم کرد

12. Their vulgarity, loudness and lack of manners scandalized their hosts.
[ترجمه ترگمان]ابتذال، سر بلند و فقدان آداب و رسوم، به میزبان خود لطمه می زد
[ترجمه گوگل]زرق و برق آنها، صدای بلند و نداشتن رفتارها، میزبان آنها را خدشه دار می کند

13. Mistakenly, I had expected a stereotyped vulgarity.
[ترجمه ترگمان]من انتظار داشتم که یک تجاوز معمولی و یکنواخت داشته باشم
[ترجمه گوگل]اشتباه می کردم، یک ارعاب کلیشه ای را انتظار داشتم

14. In the cities and towns now, a hideous vulgarity reigned.
[ترجمه ترگمان]در شهرها و شهرهای دیگر، یک پستی نفرت انگیز حک مفرما بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در شهرها و شهرها عجیب و غریب ترسناک حکومت می کند

15. Dyson was stunned by the vulgarity of it.
[ترجمه ترگمان]دایسون از ابتذال این موضوع گیج شده بود
[ترجمه گوگل]Dyson توسط بدگمانی از آن غافل شد

پیشنهاد کاربران

بی ادبی، بی تربیتی ( مربوط به مسائل جنسی )


کلمات دیگر: