کلمه جو
صفحه اصلی

witching


معنی : افسون گری، مسحور کننده، افسون کننده، فریبنده
معانی دیگر : جادوگری، طلسم سازی

انگلیسی به فارسی

افسون کننده، افسونگری، مسحور کننده


جادوگری، افسون گری، افسون کننده، مسحور کننده، فریبنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the practice of sorcery; witchcraft.

(2) تعریف: a seemingly magical charm; enchantment.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, fit for, or used for witchcraft.

- the witching place
[ترجمه ترگمان] مکان افسون ساز …
[ترجمه گوگل] جادوگر

(2) تعریف: of, pertaining to, or capable of enchantment; bewitching.

• magic, witchcraft, sorcery, wizardry; use of witchcraft; charm, spell
characterized by witchcraft; bewitching, charming, spell-binding

مترادف و متضاد

افسون گری (اسم)
epode, grace, witchcraft, sorcery, voodoo, incantation, cantation, fairy, witching, voodooism, wizardry

مسحور کننده (صفت)
glamorous, witching

افسون کننده (صفت)
witching

فریبنده (صفت)
attractive, charming, enchanting, delusive, crafty, arch, deceptive, glamorous, scheming, captious, witching, catching, fascinating, wily, delusory

جملات نمونه

1. The central character is a malevolent witch out for revenge.
[ترجمه ترگمان]شخصیت اصلی، یه جادوگر بد برای انتقام گرفتنه
[ترجمه گوگل]شخصیت مرکزی یک انتقام جنجالی بدخواهانه است

2. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی تحریک کرد

3. There is no exact male equivalent for witches.
[ترجمه ترگمان] در مورد ساحره ها وجود نداره
[ترجمه گوگل]معادل مردی دقیق برای جادوگران وجود ندارد

4. The evil witch in this story is cursed by.
[ترجمه ترگمان] جادوگر شرور تو این داستان نفرین شده اس
[ترجمه گوگل]جادوگر بد در این داستان لعنت شده است

5. She was swindled out of £ 000 by a witch.
[ترجمه ترگمان] اون از هزار تا یه جادوگر گول خورد
[ترجمه گوگل]او توسط جادوگر از � 000 فریب خورده است

6. The witch disappeared in a puff of smoke.
[ترجمه ترگمان]ساحره در هاله ای از دود ناپدید شد
[ترجمه گوگل]جادوگر در یک پف دود ناپدید شد

7. The crusade for sexual morality is turning into a witch - hunt.
[ترجمه ترگمان]جنگ صلیبی برای اخلاقیات جنسی تبدیل به یه شکار جادوگر میشه
[ترجمه گوگل]جنگ صلیبی برای اخلاق جنسی تبدیل به یک جادوگر شکار شده است

8. The investigation turned into a full-scale Communist witch hunt.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات تبدیل به یه جادوگر کمونیست تمام عیار شد
[ترجمه گوگل]تحقیقات به شکار جادوی کمونیستی تبدیل شد

9. The witch put a magic spell on the prince and turned him into a frog.
[ترجمه ترگمان]ساحره یک افسون جادویی روی پرنس گذاشت و او را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر یک شاهزاده سحر آمیز را به شاهزاده تبدیل کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد

10. Suspected witches were burnt at the stake .
[ترجمه ترگمان] مظنون توی چوب سوخته
[ترجمه گوگل]جادوگران مشکوک در سهام سوزانده شدند

11. witch on the TV.
[ترجمه ترگمان] جادوگر توی تلویزیون
[ترجمه گوگل]جادوگر در تلویزیون

12. A witch had changed him into a mouse.
[ترجمه ترگمان]یک ساحره او را تبدیل به یک موش کرده بود
[ترجمه گوگل]یک جادوگر او را به یک ماوس تغییر داد

13. The witch cast/put a spell on the prince and he turned into a frog.
[ترجمه ترگمان]ساحره یک طلسم روی پرنس گذاشت و او به قورباغه تبدیل شد
[ترجمه گوگل]جادوگر بازی می کند / به طرز وحشیانه به شاهزاده تبدیل شده و او را به قورباغه تبدیل شده است

14. The witch had turned them all into stone.
[ترجمه ترگمان]ساحره آن ها را تبدیل به سنگ کرده بود
[ترجمه گوگل]جادوگر همه آنها را به سنگ تبدیل کرده بود

15. witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and ejaculating " wicked ".
[ترجمه ترگمان]جادوگر به چشمان زیبای او لبخند زد و جوزف که از ترس و وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]جادوگر بدبینی به چشم های زیبای او را به نمایش گذاشت و یوسف با ترس و وحشت در حال لرزیدن، عجله کرد و دعا و شرارت را برانگیخت


کلمات دیگر: